1. خانه
  2. slash
  3. تاریخچه اشغال فلسطین
  4. slash
  5. بررسی تأثیر وقایع تاریخی پس از روز نکبت بر مقاومت فلسطین

بررسی تأثیر وقایع تاریخی پس از روز نکبت بر مقاومت فلسطین

سیر تحولات فلسطین از روز نکبت تا امروز و نقش مقاومت در نبرد حق و باطل

سیر وقایع در سال 1948 از روز نکبت تا ایجاد ریشه های مقاومت فلسطین

با صدور قطعنامه 29 نوامبر 1947 که در مقالات گذشته به آن پرداختیم، تقسیم فلسطین عملی و اجرا شد و در 14 مه 1948 تاسیس و استقلال اسرائیل توسط بن‌گوریون نخست‌وزیر موقت اسرائیل اعلام گردید. فلسطینیان این روز را روز نکبت یا یوم النکبة می نامند. پس از روز نکبت مهاجرت اجباری هزاران نفر از مردم فلسطین از بخشهایی که به وسیلۀ این قرارداد به اسرائیل واگذار شده بود، آغاز شد. رژیم جعلی اسرائیل پس از اینکه به وسیلۀ قرارداد 1948 مالک 57 درصد از اراضی کشور فلسطین شد در ۱۱ مه ۱۹۴۹ به عنوان یک کشور عضو کامل سازمان ملل متحد شد.

روز نکبت و به طور کلی وقایع سال 1948 زمینه ساز تحولاتی اساسی در مقاومت فلسطین بوده است. با وجود مواجهه با اقدامات استعماری و توطئه های جهانی، فلسطینی ها هرگز از تلاش برای تأمین حقوق خود کوتاه نیامدند. تلاش های آنان به شکل های مختلفی از جمله اعتصاب، تظاهرات و حتی جهاد مسلحانه انجام می شود.

در مسیر مقاومت فلسطین شخصیت های بزرگی چون عبدالقادر الحسینی ظهور کردند. عبدالقادر چهره ای تأثیرگذار بود، که با تشکیل گروه های مقاومت، به عنوان نمادی از مبارزه علیه ظلم و استکبار شناخته شد. او در جریان جنگ 1948 به شهادت رسید.

روز نکبت و جنگ 1948، یکی از سخت ترین بحران ها برای فلسطینی ها بود و منجر به اشغال گستردۀ سرزمین آنان و آوارگی و تبعید هزاران نفر شد. حضور رژیم صهیونیستی در سرزمین فلسطین از ابتدا با کشتار، جنایت و فاجعه همراه بود. با گذر زمان این شیوه تغییر نکرد، تنها شدت آن افزایش یافت. کشتارهای دیریاسین و طنطوره دو نمونه از جنایاتی هستند که چهرۀ واقعی رژیم صهیونیستی را نشان می دهند. این وقایع با وجود تلخی فراوان، ارادۀ مردم فلسطین را برای ادامۀ مبارزه و مقاومت راسخ تر کرد.

از سال 1967 تا 1998، مقاومت فلسطین وارد فاز جدیدی شد و فلسطینی ها از طریق انتفاضه ها و مبارزه ها برای گرفتن حقوق خود که در روز نکبت از آنها سلب شده بود، تلاش کردند. مقاومت در غزه، به عنوان بخشی از این مبارزات، نشان دهندۀ عزم راسخ مردم فلسطین در برابر اشغالگری یهودیان در روز نکبت است. مقاومت فلسطین، مبارزه ای محدود به دهه های اخیر نیست و بخشی از مبارزه ای تاریخی بین جبهۀ حق و باطل است. این مبارزات به خوبی مفاهیمی چون تسلیم ناپذیری و جهاد در راه حق را به تصویر می کشد.

در این مقاله، به بررسی و تحلیل برخی وقایع کلیدی مؤثر بر مقاومت فلسطین در بازۀ زمانی 1947 تاکنون خواهیم پرداخت. این تحلیل فقط بازخوانی و مروری تاریخی نیست، بلکه تلاشی برای درک عمیق تر ماهیت وقایع فلسطین و نقش مؤثر آن ها در نبرد بزرگ حق علیه باطل است. هدف اصلی نبرد ایمان و کفر، ریشه کن کردن استکبار و برپایی حکومت عدل الهی در سراسر جهان است و فلسطین، خط مقدم این نبرد است.

نقش قطعنامه 1947 در تحول مقاومت فلسطین

شکل و نوع مقاومت فلسطین قبل و بعد از تصویب قطعنامه 1947 تفاوت های بنیادین زیادی دارد. این قطعنامه ظاهراً برای حل اختلاف دیرینه میان یهودیان و عرب ها در فلسطین تصویب شده بود؛ اما نه تنها به صلح منجر نشد، بلکه به جرقه ای برای شعله ور شدن مبارزه فلسطینی ها و آغاز دوره ای پر از خشونت، آوارگی و مصائب تبدیل شد. فلسطینی ها تا پیش از قطعنامه 1947 با روش هایی مانند اعتصاب و گاهی مذاکره سعی در حل اختلاف خود با یهودیان داشتند، اما تصویب قطعنامه ورق را برگرداند و نحوۀ مقاومت فلسطین را تغییر داد.

تقسیم بندی ها در قطعنامه 1947 کاملاً غیرمنصفانه و نابرابر بود و از همان ابتدا باعث اعتراض شدید فلسطینی ها شد. تصویب این قطعنامه را می توان شروع تلاش های پنهان رژیم صهیونیستی برای دستیابی به اهدافی فراتر از مفاد عهدنامه و همچنین آغاز مبارزۀ آشکار فلسطینی ها برای حفظ حقوق مسلم خود به شمار آورد.

رژیم صهیونیستی از ابتدا چشم اندازی فراتر از تشکیل دولتی مستقل در سرزمینی کوچک را در سر داشت و تصویب قطعنامه 1947 صرفاً وسیله ای برای تثبیت حضور یهودیان و اشغال گسترده تر فلسطین بود. در واقع این قطعنامه سکویی برای پیشروی و تحقق ایدئولوژی «سرزمین موعود» صهیونیست ها بود. آن ها بعد از تشکیل دولت جعلی خود در سال 1948، سیاست گسترش طلبی و سرکوب فلسطینی ها را در پیش گرفتند.

بسیاری از مفاد قطعنامه 1947 به سود صهیونیست ها بود، اما آن ها با استفاده از خشونت و استراتژی های نظامی نشان دادند تمایلی به حفظ معیارهای قطعنامه ندارند؛ این سیاست و اقدامات، از جمله عوامل زمینه ساز وقایع سال 1948 در فلسطین بود که منجر به تشدید درگیری ها شده و به روز نکبت ختم شد.

با افزایش خشونت ها و شروع جنگ داخلی در سال 1948، تغییر ماهیت مقاومت فلسطین به شکل سازمان یافته تری دنبال شد. فلسطینی ها تا پیش از قطعنامه 1947 بیشتر در برابر اشغال سرزمین خود مقاومت می کردند، اما سیاست و خشونت های رژیم صهیونیستی باعث شد فلسطینی ها نسبت به هویت و حقوق ملی خود هم نگران شوند و مقاومتشان به مبارزه ای برای دفاع از هویت، در کنار حفظ سرزمین، تبدیل شود. این تغییر، ریشه در باور فلسطینی ها به حقانیت مبارزه و ضرورت ایستادگی در برابر ظلم داشت.

با تغییر ماهیت فکری و ایدئولوژیک مقاومت فلسطین، باید شکل ظاهری مبارزات هم تغییر می کرد. مقاومت بعد از روز نکبت به سمت ساختار مسلحانه رفت و شاید بتوان جنگ های 1948 را آغاز مبارزات مسلحانۀ فلسطینی ها به حساب آورد.

 تأثیر وقایع ۱۹۴۸ بر شکل گیری و تقویت مقاومت فلسطین

اعلام موجودیت رسمی کشور جعلی اسرائیل در روز نکبت آغازگر تحولات مهمی در تاریخ مقاومت فلسطین، از جمله جنگ 1948 شد. وقایع 1948 و تقویت مقاومت فلسطین رابطه ای مستقیم و ناگسستنی دارند. این وقایع، که با روز نکبت آغاز شد، از مهمترین رخدادهای تاریخ مقاومت فلسطین به شمار می آیند. یک روز پس از اعلام موجودیت رژیم صهیونیستی در روز نکبت، جنگی میان اسرائیل و ائتلافی از کشورهای عربی آغاز شد که فلسطینی ها را وارد یکی از سخت ترین دوره های تاریخ خود کرد. در جنگ 1948، به عنوان اولین جنگ میان اسرائیل و اعراب، اسرائیل توانست با حمایت استکبار جهانی به رهبری بریتانیا و ایالات متحده پیروز شود. نتیجۀ این جنگ، اشغال فلسطین و تحمیل آوارگی، تبعید و تخریب گسترده بر مردم فلسطین بود.

جنگ 1948 منجر به کشتار و آوارگی بیش از صدها هزار فلسطینی و تخریب صدها شهر و روستا شد. این فاجعه، فلسطینی ها را از حقوق سیاسی و سرزمینی شان محروم کرد و آنان را به کشورهای همسایه آواره ساخت. نوار غزه، کرانه باختری و بخش شرقی بیت المقدس از معدود مناطقی بودند که بعد از جنگ 1948 تحت کنترل فلسطینی ها باقی ماندند.

اشغال فلسطین بلافاصله پس از تشکیل رژیم جعلی اسرائیل ثابت کرد که صهیونیست ها اهداف شومی در سر دارند و به دنبال تحقق شعار «از نیل تا فرات» هستند؛ اما مردم فلسطین هرگز در برابر این اشغالگری سکوت نکردند.

پیش از تشکیل رژیم جعلی اسرائیل و قبل از جنگ 1948 نیز جنبش های ضد استعماری در فلسطین وجود داشتند، اما این جنگ و وقایع پس از آن، بهانه ای برای شکل گیری و تقویت گروه های مقاومت منسجم تر شد. وقایع 1948 را می توان سنگ بنای تشکیل گروه های مقاومتی مانند سازمان آزادی بخش فلسطین، جنبش حماس و جهاد اسلامی دانست؛ گروه هایی که با تکیه بر ارزش های اسلامی و آرمان فلسطین به مبارزه علیه اشغالگران برخاستند.

گذشت زمان به فلسطینی ها ثابت کرد که هیچ سازمان و نهاد بین المللی مدافع واقعی حقوق آنان نیست و حتی قطعنامه ها و قوانین بین المللی، با تبانی صهیونیست ها در پشت پرده، حقوق آنان را تضییع می کند. این حقایق باعث شد نیروهای مبارز فلسطینی، از ملی گرا تا اسلام گرا،در کنار هم قرار بگیرند و بر اساس آرمان های مشترک، مبارزات خود علیه صهیونیست ها را پیش ببرند. مقاومت فلسطین همچنان ادامه دارد و روز به روز، فداکاری و استقامت رزمندگان آن بیشتر می شود.

کشتار دیریاسین

کشتار دیریاسین یکی از نقاط تاریک و برجستۀ تاریخ فلسطین است که به عنوان نمادی از وحشیگری و خشونت علیه غیرنظامیان فلسطینی شناخته می شود. این واقعه را نباید رخدادی تصادفی دانست، بلکه بخشی از طرحی از پیش تعیین شده برای پاک سازی قومی و اشغال سرزمین فلسطین بود.

نیروهای رژیم صهیونیستی در 9 آوریل 1948، در آستانۀ روز نکبت، به روستای دیریاسین در غرب بیت المقدس حمله کردند و کشتار دیریاسین را به راه انداختند. این اقدام بخشی از برنامه ای بود که هدفش گسترش قلمرو و سلطه بر مناطق بیشتری از فلسطین بود.

گروه های تروریستی «ایرگون» و «لحی» تحت فرماندهی جنایتکارانی همچون مناخیم بگین و اسحاق شامیر، مسئولیت مستقیم حمله به دیریاسین را به عهده داشتند. هدف این گروه ها ایجاد رعب و وحشت در دل مردم فلسطین و سرعت بخشیدن به مهاجرت اجباری آن ها از سرزمین خود بود.

در حملۀ وحشیانه به دیریاسین، گزارش های فراوانی از شکنجه، تجاوز، قتل عام و به آتش کشیدن خانه ها وجود دارد. بسیاری از زنان و کودکان بی گناه در این حمله به شهادت رسیدند و بسیاری دیگر مجبور به ترک خانه های خود و فرار به مناطق دیگر شدند. کشتار دیریاسین یکی از بزرگترین جنایات علیه غیرنظامیان فلسطینی در دورۀ پیش از تأسیس رژیم صهیونیستی است. [1]

رژیم صهیونیستی با ارتکاب کشتار دیریاسین به دنبال القای این پیام به فلسطینیان بود که در صورت مقاومت، هیچ جای امنی برای آنان در سرزمین خودشان وجود نخواهد داشت. هدف این رژیم، وادار کردن بقیۀ فلسطینی ها به ترک خانه هایشان و جلوگیری از تجمع و سازماندهی نیروهای مقاومت بود. نتیجۀ این اقدام جنایتکارانه، مهاجرت و آوارگی گستردۀ فلسطینیان بود که برخی آمار آن را بیش از هشتاد درصد جمعیت کل فلسطینیان می دانند.

کشتار دیریاسین در شرایطی انجام شد که رژیم صهیونیستی به شدت در حال تقویت نیروهای نظامی خود برای مقابله با نیروهای عرب و مقاومت فلسطین بود. اشغال و تصرف زمین ها و تخلیۀ روستاها، موقعیت نظامی رژیم صهیونیستی را در سرزمین فلسطین تقویت می کرد؛ علاوه بر این رژیم به دنبال ایجاد مناطق یهودی نشین در سرزمین های فلسطینی بود. جنایت دیریاسین، که منجر به تخلیۀ این روستا شد، به رژیم صهیونیستی کمک کرد تا زمین های بیشتری برای ساخت شهرک ها و استقرار مهاجران یهودی تصرف کند؛ به طوری که بعد از کشتار دیریاسین این منطقه به شهرک غفعات شائول ضمیمه شد.

منابع آماری، اعداد متفاوتی در مورد تعداد قربانیان کشتار دیریاسین ارائه کرده اند؛ اعدادی مانند 107، 200، 250، 320، 360. در برخی تحلیل ها گفته می شود به منظور ایجاد رعب و وحشت در مناطق دیگر و تسریع در تخلیۀ سرزمین های فلسطینی، آمار کشتار عمداً بالا اعلام شد؛ اما برخی دیگر معتقدند که تعداد واقعی شهدا نیز بسیار بالا بوده است. این ابهام و تفاوت آماری ناشی از سیاست های رژیم صهیونیستی است که در پنهان سازی حقایق و دروغ پراکنی تخصص دارد. این رژیم هرگاه منفعتش در ارائۀ آمارِ دقیق باشد، از هیچ تلاشی فروگذار نمی کند و اگر منافعش در پنهان سازی حقایق باشد، با تمام قدرت و به کمک رسانه ها و تحلیلگران خود این کار را انجام می دهد.

کشتار طنطوره

کشتار طنطوره، به عنوان یکی از فجیع ترین جنایات رخ داده در جریان تأسیس رژیم نامشروع اسرائیل، بخشی از طرح صهیونیست ها برای پاک سازی قومی، تغییر ساختار جمعیتی سرزمین فلسطین، حذف هویت فلسطینی و ایجاد موجودیتی جعلی بود. بررسی این واقعه پرده از اهداف شوم و ماهیت استعماری رژیم صهیونیستی برمی دارد و نشان می دهد که این رژیم از ابتدای پیدایش، بر مبنای ظلم و کشتار غیرنظامیان شکل گرفته است.

در جریان کشتار طنطوره، که در سال 1948 رخ داد، نیروهای اسرائیلی به روستای طنطوره حمله کرده و صدها غیرنظامی فلسطینی را به قتل رساندند. این جنایت تنها به کشتار محدود نشد، بلکه شامل غارت، تخریب خانه ها و مهاجرت اجباری بازماندگان هم بود. این فاجعۀ انسانی و جنایت جنگی آشکار توسط رژیمی صورت گرفت که مدعی دموکراسی و رعایت حقوق بشر است.

در کشتار طنطوره و بسیاری از جنایات دیگر رژیم صهیونیستی، رسانه ها و نظام های بین المللی سعی در پوشاندن و یا کم رنگ کردن این جنایات داشته اند. سکوت جامعۀ جهانی و همراهی برخی قدرت های غربی با رژیم صهیونیستی، زمینه را برای تکرار چنین فجایعی فراهم کرده که آخرین نمونۀ آن جنایات در حال وقوع در غزه است.

عدم پاسخگویی و مجازات عاملان این جنایات، نشانۀ ضعف نظام بین المللی و تأثیر لابی های صهیونیستی در تصمیمات جهانی است. «مستند طنطوره» به خوبی از جنایات صهیونیست ها و لابی آن ها در پنهان سازی حقایق پرده برمی دارد.

جنایات رژیم صهیونیستی فقط به مردم فلسطین آسیب نمی رساند، بلکه تهدیدی برای صلح و امنیت جهانی است. مبارزه با این رژیم و حمایت از مردم مظلوم فلسطین وظیفۀ هر انسان آزاده ای است که به عدالت و انسانیت پایبند است.

خیانت کمپ دیوید

صحرای سینا، شبه جزیره ای استراتژیک در شمال شرق مصر و به عنوان پل ارتباطی میان آسیا و آفریقا، از دیرباز دارای اهمیت ژئوپلیتیکی و مورد توجه قدرت های منطقه ای و بین المللی بوده است. این منطقه با دسترسی به دریای سرخ و کانال سوئز، نقشی حیاتی در تجارت و ترانزیت جهانی ایفا می کند. کنترل بر صحرای سینا به معنای کنترل بر بخش مهمی از مسیرهای حیاتی انرژی و تجارت بین المللی است. به همین دلیل قدرت های استعماری و رژیم صهیونیستی همواره چشم طمع به این منطقه داشته اند.

اهمیت این منطقه با امضای پیمان کمپ دیوید در سال 1978، دو چندان شد. این پیمان، که با میانجیگری آمریکا بین مصر و اسرائیل امضا شد، در ظاهر به دنبال صلح میان دو طرف بود؛ اما در واقع معامله ای استعماری بود که به تثبیت قدرت رژیم صهیونیستی در منطقه و تضعیف جبهۀ مقاومت اسلامی انجامید.

در پیمان کمپ دیوید، مصر به عنوان بزرگترین کشور عربی، موجودیت رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخت و از حمایت از آرمان فلسطین دست برداشت.

یکی از مهمترین اهداف پیمان کمپ دیوید، خارج کردن مصر از جبهۀ مقابله با رژیم صهیونیستی و در نتیجه تضعیف جبهۀ عربی بود. با این اقدام، رژیم صهیونیستی توانست با خیال راحت به اشغال و سرکوب بیشتر فلسطینی ها بپردازد. در مقابل، مصر امتیازات کمی در قالب بازپس گیری صحرای سینا به دست آورد که آن هم با محدودیت های نظامی و امنیتی فراوان همراه بود.

پیمان کمپ دیوید خیانت آشکاری به آرمان فلسطین و توطئه ای استعماری برای تضعیف امت اسلامی بود. این پیمان نه تنها صلح را به منطقه نیاورد، بلکه زمینه را برای تجاوزات بیشتر رژیم صهیونیستی فراهم کرد. آمریکا و دیگر قدرت های استعماری از دیرباز به دنبال منافع خود در منطقه بوده اند و از رژیم صهیونیستی به عنوان ابزاری برای تحقق این منافع استفاده می کنند. پیمان کمپ دیوید هم در همین راستا و با هدف تثبیت سلطۀ آمریکا و رژیم صهیونیستی بر منطقه امضا شد.

بازپس گیری صحرای سینا توسط مصر دستاوردی واقعی نبود، بلکه امتیازی برای فریب افکار عمومی و مشروعیت بخشیدن به پیمان ننگین کمپ دیوید بود. این امتیاز، در برابر چشم پوشی از حقوق مردم فلسطین و به رسمیت شناختن موجودیت جعلی رژیم صهیونیستی بسیار ناچیز بود.

رسانه های غربی با وارونه نشان دادن حقایق و ایجاد فضایی برای مشروعیت بخشیدن به پیمان کمپ دیوید تلاش کردند این پیمان را به عنوان دستاوردی بزرگ برای صلح در منطقه معرفی کنند؛ در حالی که این پیمان در واقع مقدمه ای برای تجاوز بیشتر رژیم صهیونیستی بود.

پیامدهای پیمان کمپ دیوید نه تنها بر مصر و فلسطین، بلکه بر کل منطقه تأثیر گذاشت. این پیمان باعث تضعیف وحدت جهان اسلام و تقویت جایگاه رژیم صهیونیستی شد؛ همچنین به آمریکا اجازه داد تا حضور نظامی خود در منطقه را گسترش داده و به منافع استعماری خویش ادامه دهد.

پیمان کمپ دیوید در ظاهر پیمانی برای صلح و بازپس گیری سرزمین، اما در باطن ابزاری برای تثبیت سلطۀ استعماری و سرکوب مردم مظلوم فلسطین بود. این واقعه به ما یادآوری می کند برای رسیدن به صلح واقعی در منطقه و جهان باید با استعمار و اشغالگری مبارزه کرد و از حقوق مردم فلسطین و دیگر مظلومان جهان دفاع نمود. رسیدن به صلح واقعی، بدون حل عادلانۀ مسائل مظلومان عالم و پایان دادن به استعمار مستکبرانی چون آمریکا و رژیم صهیونیستی امکان پذیر نخواهد بود.

مقاومت فلسطین در دوره زمانی 1998-1967

دورۀ زمانی 1998-1967 در تاریخ فلسطین، دورانی سرشار از تحولات کلیدی، اشغالگری، مقاومت، انتفاضه و خیانت است. این بازۀ زمانی شاهد جنگ های خونین، آغاز انتفاضه ها و همچنین توافقهای پر ابهام بود.

در جنگ شش روزه در سال 1967، رژیم صهیونیستی با حمله به کشورهای عربی، بخش های وسیعی از سرزمین های فلسطینی از جمله کرانۀ باختری، نوار غزه و بیت المقدس شرقی را به اشغال خود درآورد. این اشغالگری، آوارگی صدها هزار فلسطینی را به دنبال داشت و بحرانی انسانی در منطقه ایجاد کرد.

جنگ 1967 با وجود اینکه منجر به اشغال سرزمین های فلسطینی شد، اما روحیۀ مقاومت و مبارزه را در میان فلسطینی ها تقویت کرد. پس از جنگ 1967، گروه های مبارز فلسطینی به منظور بازپس گیری سرزمین های خود تشکیل شدند و مبارزات مسلحانه را آغاز کردند. در این سال ها رژیم صهیونیستی به سیاست های سرکوب و خشونت خود علیه فلسطینی ها ادامه داد. ساخت شهرک های صهیونیست نشین در سرزمین های اشغالی و ایجاد شرایط دشوار برای فلسطینی ها از جمله اقدامات این رژیم بود.

در سال 1987، انتفاضۀ اول با قیام مردمی فلسطینی ها در سرزمین های اشغالی آغاز شد. این انتفاضه، جنبش اعتراضی خودجوش و گسترده ای بود که با شرکت همۀ قشرهای جامعۀ فلسطینی به منظور پایان دادن به اشغالگری صهیونیست ها و رسیدن به استقلال صورت گرفت. مردم فلسطین در این انتفاضه با سنگ، چوب و دستان خالی به مقابله با تانک ها و سلاح های پیشرفتۀ رژیم صهیونیستی رفتند. انتفاضۀ اول نمادی از مقاومت و پایداری مردم فلسطین بود و توجه جهانی را به مسئلۀ فلسطین جلب کرد. این انتفاضه همچنین نشان داد که مردم فلسطین از سازش و تسلیم بیزارند و با وجود سال ها اشغالگری و سرکوب، همچنان به آرمان های خود پایبند هستند.

در سال 1993، توافق اسلو میان سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) و رژیم صهیونیستی به امضا رسید. این توافق در ظاهر، برای ایجاد صلح بین دو طرف بود؛ اما در واقع، معامله ای استعماری بود که به تضعیف آرمان فلسطین انجامید. با امضای این توافق، ساف موجودیت رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخت و از بسیاری از حقوق خود چشم پوشی کرد.

توافق اسلو نه تنها به صلح منجر نشد، بلکه زمینه را برای گسترش شهرک سازی و تجاوزهای رژیم صهیونیستی فراهم کرد. این توافق، همچنین باعث ایجاد شکاف و اختلاف در میان گروه های فلسطینی شد و به تضعیف جبهۀ مقاومت انجامید.

بازۀ زمانی 1998-1967 دورۀ افزایش اشغالگری ها، ایجاد شهرک های غیرقانونی، تشدید سرکوب فلسطینی ها و همچنین گسترش روحیۀ مقاومت و مبارزه در میان فلسطینی ها بود.

در این مقاله سیر وقایع تأثیرگذار بر مقاومت فلسطین، از قطعنامه 1947 تا روز نکبت و معاهدۀ کمپ دیوید را بررسی کردیم. در تمام این وقایع می توان تلاش مستمر اشغالگران برای محو هویت و حق مردم فلسطین و متقابلاً مقاومت فلسطینیان را به وضوح دید. این مقاومت، نشانگر ارادۀ ملتی است که حاضر به پذیرش ذلت و ستم نیستند. آنچه در فلسطین می گذرد فراتر از منازعه ای سیاسی و جغرافیایی است؛ این، نبردی ایدئولوژیک و تقابلی میان حق و باطل است. جایگاه ما در این نبرد کجاست؟ هریک از ما در کدوم سوی این دو جبهه قرار داریم؟ آیا بعد از جنایات آشکار صهیونیست ها، هنوز برای کسی ابهامی جهت پیوستن به جبهۀ حق وجود دارد؟

 

[1] بیانات رهبر انقلاب در دیدار اقشار مختلف مردم؛ 29/04/1373

اشتراک گذاری در
مقالات مشابه
کامنت خود را بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *