1. خانه
  2. slash
  3. نقش پیامبران الهی در سیر تاریخ
  4. slash
  5. حضرت موسی علیه السلام که بود و داستان ولادت موسی در قرآن چیست؟

حضرت موسی علیه السلام که بود و داستان ولادت موسی در قرآن چیست؟

شاخصه های تمدن سازی در داستان حضرت یوسف(ع) چگونه تبیین میشود؟

بررسی آیات مربوط به داستان ولادت و پیامبری حضرت موسی در قرآن

حضرت موسی بن عمران رهبر قوم بنی اسرائیل و بزرگترین پیامبر این قوم بودند. ایشان سومین پیامبر از پنج پیامبر اولوالعزم هستند که دارای شریعت و کتاب مخصوص خود بودند. نام حضرت موسی در قرآن 136 بار ذکر شده و به داستان های زندگی ایشان بیشتر از سایر پیامبران پرداخته شده است. شریعت ایشان در بین تمام ادیان الهی نزدیک ترین شریعت به اسلام است. داستان حضرت موسی در قرآن فراز و نشیبهای بسیاری داشته و تفاوتهای زیادی بین ماجراهای حضرت موسی در قرآن و سایر کتب الهی مانند تورات و انجیل وجود دارد. محبت عمیق خداوند به حضرت موسی در قرآن تا به آنجاست که بنا بر قرآن خداوند به ایشان می فرماید تو را برای خود پروردم. محبت خداوند به حضرت موسی (علیه السلام) در سراسر زندگی ایشان از لحظۀ تولد تا مرگ به وضوح قابل رویت است.

ماجراهایی مثل داستان تولد ایشان، چگونگی به پیامبری رسیدن، معجزه های حضرت، کتاب مقدس ایشان و وقایع مختلفی که ایشان در هدایت قوم بنی اسرائیل تجربه کردند. قرآن موسی (علیه السلام) را رسول و نبی معرفی کرده است و او را به دلیل رسالت و گفتگو با خداوند بر قومش برتری داده است. در قرآن به سرگذشت بنی اسرائیل توجه زیادی شده است پس طبیعتا از پیامبر این قوم نیز سخنان بیشتری مطرح می شود.

قوم بنی اسرائیل فرزندان و نوادگان حضرت یعقوب هستند که در سرزمین کنعان می زیستند؛ وقتی یوسف عزیز مصر شد قحطی کنعان را فراگرفته بود. به دعوت حضرت یوسف، حضرت یعقوب و فرزندانشان به مصر رفتند و آنجا ساکن شدند. سالیان سال بنی اسرائیل به جرم ایمانشان به خداوند مورد آزار و شکنجۀ فرعون بودند. حضرت موسی در قرآن به عنوان منجی بنی اسرائیل معرفی شده اند. هارون (علیه السلام)، برادر حضرت موسی، نیز در این راه یار و همراه ایشان بودند.

اما داستان قوم بنی اسرائیل و حضرت موسی در قرآن از کجا شروع شده و به کجا ختم میشود؟ در این مجموعه مقاله به سرفصل های موسی در قرآن، شریعت حضرت موسی، معجزات حضرت موسی و تاریخ قوم بنی اسرائیل می پردازیم تا با دیدگاهی جامع از این تاریخچه به درک درستی از نقش بنی اسرائیل در تمدن جهانی و اتفاقاتی که امروزه در حال وقوع است دست پیدا کنیم.

داستان ولادت حضرت موسی در قرآن

داستان موسی در قرآن از آنجا آغاز میشود که پیش از تولد ایشان فرعون پسران بنی اسرائیل را قتل عام می کرد. دلایل مختلفی برای این قتل عام نقل شده است:

فرعون خواب دیده بود شعلۀ آتشی از سوی بیت المقدس برخاسته و تمام خانه های مصر را فراگرفت؛ خانه های قبطیان را سوزاند ولی خانه های بنی اسرائیل سالم ماند! وی از آگاهان و معبران توضیح خواست، گفتند: از این سرزمین (و یا از نژاد مردم آن جا) مردی قیام می کند که هلاکت مصر و حکومت فراعنه به دست اوست.

پیامبران پیشین بشارت ظهور موسی (علیه السلام) را داده و ویژگی های او را برشمرده بودند و فرعونیان به دلیل آگاهی از این سرانجام نگران بودند؛ در نتیجه برای پیشگیری از هلاکت حکومتشان درصدد پیش گیری برآمدند و به همین دلیل فرعون تصمیم به کشتن نوزادان پسر بنی اسرائیل گرفت.

لحظات تولد و دوران کودکی حضرت موسی (علیه السلام) همچون تمام زندگی ایشان همراه با سختی های فراوان و از سوی دیگر همراه با امدادهای غیبی و حمایت های آشکار خداوند بود؛ حضرت موسی (علیه السلام) توسط قابله ای که از دوستان مادرش بود به دنیا آمد، قابله قصد داشت که به ماموران فرعون تولد او را گزارش دهد، اما همین که به موسای نوزاد نگاه کرد، قلبش سرشار از محبت او شد و از این تصمیم صرف نظر کرد.

وقتی قابله از خانۀ مادر موسی (علیه السلام) بیرون آمد، بعضی از جاسوسان حکومت او را دیدند و تصمیم گرفتند به خانۀ آنها وارد شوند. خواهر موسی مادرش را از ورود جاسوسان آگاه کرد. مادر موسی که از شدت وحشت، هوش از سرش رفته بود، نوزاد را در پارچه ای پیچید و به تنور انداخت. مامورین وارد خانه شدند و در آنجا جز تنور آتش چیزی ندیدند، مایوس شده و از خانه خارج شدند. در همین زمان صدای گریۀ نوزاد از درون تنور بلند شد و مادر حضرت موسی علیه السلام مشاهده کرد که خداوند آتش را برای موسی خنک کرده است.

از امدادهای غیبی دیگر این بود که مادر موسی (علیه السلام) سه ماه مخفیانه به او شیر داد و در این مدت هیچگاه موسی (علیه السلام) گریه نکرد؛ در نتیجه جاسوسان متوجه او نشدند، اما مادر ایشان همچنان نگران بود، چون یک بار صدای گریه نوزاد کافی بود که جاسوسان را متوجه سازد. در این حال رو به درگاه خدا کرد و از او خواست که راه چاره ای برایش مهیا کند، خداوند به او الهام کرد که کودک را شیر داده و هر وقت خطری به وجود آمد او را در دریا (نیل) بیفکند. همچنین خداوند به مادر موسی (علیه السلام) بشارت داد که فرزندش را به او باز گردانده و او را از رسولان قرار خواهد داد.

مادر موسی (علیه السلام) طبق الهام الهی تصمیم گرفت کودکش را به دریا بیفکند، به طور محرمانه به سراغ یک نجار مصری رفت و از او خواست که صندوقچه ای برایش بسازد. نجار کاربرد صندوقچه را پرسید  و مادر موسی (علیه السلام) که زبانش جز به صداقت نمی چرخید گفت که می خواهد نوزادش را در آن مخفی کند. نجار تا این سخن را شنید، تصمیم گرفت این خبر را به جلادان برساند، به سراغ آنها رفت ولی وحشتی عظیم بر قلبش مسلط شد که توانایی سخن گفتن را از دست داد، می خواست با اشاره دست، مطلب را بازگو کند که مامورین از حرکات او چنین برداشت کردند که او در حال مسخره کردن آنهاست، او را زدند و از آنجا بیرون کردند. این داستان سه بار تکرار شد و هر بار که نجار می خواست مامورین را از وجود موسی (علیه السلام) آگاه کند، زبانش بند می آمد؛ در نتیجه او متوجه شد که در این موضوع، یک راز الهی نهفته است، پس صندوق را ساخت و به مادر موسی (علیه السلام) تحویل داد.

بازگشت حضرت موسی به آغوش مادر

مادر موسی (علیه السلام) نوزاد خود را در میان آن صندوقچه خواباند و در خلوتی صبح صندوقچه را به رود نیل انداخت. اگر لطف الهی نبود، مادر از فراق فرزندش فریاد می کشید و در نتیجه جاسوسان متوجه می شدند ولی یادآوری الهام خداوند که: نترس و محزون نباش، ما موسی را به تو برمی گردانیم، قلب مادر را آرام کرد.

در ادامه داستان حضرت موسی در قرآن در آیه 39 سوره طه میخوانیم که چگونه خداوند دریا را مطیع امر خویش ساخت تا موسی را به ساحل برساند و دشمنان موسی او را از آب بگیرند. بنابر قرآن روزی فرعون و همسرش آسیه در کنار رود نیل صندوقچه ای را دیدند که امواج دریا آن را حرکت می داد، به دستور فرعون بی درنگ آن صندوقچه را گرفته و نزد فرعون آوردند. آسیه در صندوق را گشود و چشمش به نوزادی افتاد. همان لحظه محبت موسی (علیه السلام) در قلب آسیه جای گرفت؛ وقتی که فرعون نوزاد را دید، خشمگین شد و گفت: چرا این پسر کشته نشده است؟ قرآن در این باره می گوید: همسر فرعون گفت او را نکشید شاید نور چشم من و شما شود و برای ما مفید باشد و بتوانیم او را به عنوان پسر خود برگزینیم.

از طرف دیگر مادر موسی به دخترش گفت: به دنبال صندوقچه برو و ماجرا را پیگیری کن. خواهر موسی دستور مادر را انجام داد و از فاصله دور به جستجو پرداخت و از دور دید که فرعونیان آن صندوقچه را از آب گرفتند. به دستور آسیه و فرعون مامورین به دنبال یافتن دایه ای برای شیر دادن به کودک به راه افتادند، اما نوزاد از شیر هیچ زنی نخورد، تا اینکه خواهر حضرت موسی علیه السلام مادر خودش را به عنوان دایه ای برای کودک معرفی کرد.

مامورین مادر موسی را به کاخ فرعون آوردند تا به نوزاد شیر دهد و از آن پس مادر موسی (علیه السلام) به فرزند خود شیر می داد. به این ترتیب خداوند به وعده اش وفا کرد و موسی (علیه السلام) را به مادرش بازگرداند.

بعثت حضرت موسی در قرآن

در زمان نوجوانی و جوانی حضرت موسی در قرآن آمده است که روزی ایشان شهر شدند و دیدند که یک نفر از فرعونیان با مردی از بنی اسرائیل گلاویز شده است، از آنجا که فرعونیان از اشراف بوده و همیشه به مردم بنی اسرائیل ستم میکردند، به محض اینکه مرد اسرائیلی از حضرت کمک خواست ایشان مشتی محکم بر سینه مرد فرعونی زدند، اما همین یک مشت کار او را ساخت و او کشته شد.

فرعون و اطرافیانش از ماجرا باخبر شدند و در جلسه مشورت خود حکم اعدام موسی (علیه السلام) را صادر کردند. یکی از خویشاوندان فرعون به نام «حزقیل» که بعدها به عنوان مؤمن آل فرعون معروف گردید، خود را محرمانه به موسی (علیه السلام) رسانید و ایشان را به ترک کردن شهر پیش از دستگیر شدن تشویق کرد. موسی (علیه السلام) تصمیم گرفت به سوی سرزمین «مَدْینْ» برود که در جنوب شام و شمال حجاز قرار داشت، و از قلمرو مصر و حکومت فرعونیان جدا بود. مختصات سفر حضرت موسی در قرآن سفری سخت و بدون توشۀ راه عنوان شده است، اما ایشان با توکل به خدا راهی میشوند.

حضرت موسی در قرآن این سفر سخت را در حالی به پایان می رسانند که در ورودی شهر مدین برای استراحت توقف میکنند. آنجا گروهی از چ.پانان را می بینند که گوسفندان خود را در چاهی آب میدهند و در کنار آنها دو زن را مشاهده میکنند که گوشفندانشان را از آب خوردن و دور شدن منع میکنند. حضرت موسی علیه اسلام از آن دو زن علت این کار را پرسیدند و آنها گفتند که منتظر هستند تا مردان چوپان از آنجا بروند. حضرت موسى (علیه السلام) که حال آنها را دید با موافقت آن دو گوسفندانشان را سیراب کرد.

آن دو دختر که دختران شعیب پیامبر بودند به خانه بازگشتند و آنچه اتفاق افتاده بود را برای پدرشان تعریف کرده و پیشنهاد دادند که موسی علیه السلام را که به نظر جوانی غریب می آمد برای کار در مزرعه استخدام کنند و این گونه بود که بنا بر داستان حضرت موسی در قرآن ایشان با یک یا هر دو دختر شعیب (عیله السلام) ازدواج کرده و ده سال در مدین زندگی کردند. پس از ده سال موسای کلیم همراه با همسر خود که حامله بود و روزهای آخر بارداری را می گذرانید بار سفر بستند و برای دیدار با خانواده راهی مصر شدند.

ماجرای حضرت موسی در قرآن این گونه است که ایشان برای یافتن آتش به سمت کوه طور حرکت کردند. در قرآن کریم سخنی از وضع حمل همسر موسی به میان نیامده است، ولی مشهور این است که او باردار بود و در آن لحظه درد زایمان به او دست داد و حضرت موسی نگران بود. «هنگامی که به سراغ آتش آمد (آتشی نه چون آتش های دیگر، بلکه خالی از حرارت و سوزندگی و یکپارچه نور و صفا دید، در همین حال که موسی سخت در تعجب فرو رفته بود) ناگهان از ساحل راست وادی، در آن سرزمین بلند و پربرکت از میان یک درخت ندا داده شد که ای موسی ! منم خداوند، پروردگار عالمیان».

حضرت موسی علیه السلام  هنگامی که نزدیک آتش رسید دقت کرد. دید از درون شاخه سبزی آتش می درخشد و لحظه به لحظه پر فروغ تر و زیباتر می شود. حضرت با شاخه کوچکی که در دست داشتند، خم شدند تا کمی از آن آتش بگیرند، آتش به سوی ایشان آمد، پیامبر خدا وحشت کرد و عقب رفت، گاه ایشان به سوی آتش می رفتند و گاه آتش به سوی ایشان می آمد، که ناگهان ندایی برخاست و بشارت وحی به ایشان رسید؛ از این رو، از قرائن غیر قابل انکار برای موسی (علیه السلام) روشن شد که این ندا، ندای الهی است. به موسی (علیه السلام) دستور داده شد که به احترام آن سرزمین مقدس، کفش های خود را از پا بیرون آورد و با خضوع و تواضع در آن وادی گام نهد، سخن حق را بشنود و فرمان رسالت را دریافت دارد.[1]

داستان پیامبری حضرت موسی در قرآن از این لحظه آغاز میشود و این داستان را در مقاله شریعت حضرت موسی در قرآن دنبال خواهیم کرد.

موسی در قرآن؛ پیامبری که قدرش را ندانستند

بررسی سرگذشت حضرت موسی در قرآن حقایق بسیاری را مشخص می کند. ایشان در طول مدت پیامبری معجزات فراوانی برای اثبات صداقت خود و نجات بنی اسرائیل نشان دادند که هر کدام از آنها به تنهایی از اهمیت فراوانی برخوردارند، اما به جز عدۀ معدودی از بنی اسرائیل، اغلب آنها به جای اینکه شاکر خداوند و قدرشناس پیامبر خود باشند، راه ناسپاسی را پیش گرفتند. وقتی دریا به اذن خدا به وسیلۀ عصای موسی شکافته شد و قوم بنی اسرائیل از دریا عبور کردند به قومی بت پرست برخورد کردند؛ هنوز کف پایشان از آب دریا تر بود که از حضرت موسی خواستند که برای آنها خدایی چون آن بت ها بسازد. بنی اسرائیل پس از خروج از مصر و در زمانی که حضرت موسی به مدت 40 روز در میقات به سر می برد، برای مدتی گوساله ای از طلا ساخته و آن را پرستیدند. گاو در نزد مصریان مقدس بود و آن را رمز زندگی و کشاورزی می دانستند. بنی اسرائیل هم چنین گرایشی یافته بودند. قرآن خلاف تورات که هارون پیامبر خدا را سازنده و ترویج کنندۀ گوساله پرستی معرفی می کند؛ این اشتباه و شرک عیان را از جانب سامری می داند.

بنی اسرائیل در قرآن نمونۀ بی ادبی، بهانه جویی، ضعف و رفاه طلبی بودند. برای نمونه وقتی حضرت موسی از آنان خواست که واردی شهری شوند و با ستمگران جهاد کنند، آنها گفتند: ای موسی! تا وقتی که آن جباران ستمگر در آن شهرند، ما هرگز وارد آن نخواهیم شد. پس تو و پروردگارت بروید و با آنان بجنگید که ما همین جا نشسته ایم.

به هر حال بنی اسرائیل قدر منجی خود را که سالها در انتظار آمدنش بودند، ندانستند و با لجبازی تبدیل به الگویی برای سایر امتها شدند. در مقالات بعدی به نقش بنی اسرائیل در لجبازی با خدا، فرشتگان و پیامبران الهی می پردازیم.

[1] «من پروردگار تو هستم، کفش هایت را بیرون بیاور، که تو در سرزمین مقدس «طور» هستی» طه- 12

 

اشتراک گذاری در
مقالات مشابه
کامنت خود را بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *