1. خانه
  2. slash
  3. انقلاب ایران نقطه عطف مقاومت
  4. slash
  5. دلایل دشمنی اسرائیل با ایران چیست و این تقابل در نهایت به کجا خواهد انجامید؟

دلایل دشمنی اسرائیل با ایران چیست و این تقابل در نهایت به کجا خواهد انجامید؟

دلایل دشمنی اسرائیل با ایران چیست و این تقابل در نهایت به کجا خواهد انجامید؟

بررسی ابعاد دشمنی اسرائیل با ایران و ماهیت آخرالزمانی این دشمنی

  • علت روابط خصمانه بین رژیم صهیونیستی و جمهوری اسلامی ایران چیست؟
  • ریشه های این خصومت به چه زمانی برمی گردد؟
  • آیا دشمنی اسرائیل با ایران مربوط به بعد از انقلاب اسلامی است، یا پیش از آن هم سابقه داشته است؟
  • سرنوشت نهایی تاریخ چگونه به این تقابل دوسویه گره می خورد و پایان این ماجرا به کجا ختم می شود؟

یکی از پیچیده ترین و پر تنش ترین روابط در عرصۀ بین المللی، رابطۀ میان جمهوری اسلامی ایران و رژیم صهیونیستی است. دشمنی اسرائیل با ایران مسئله ای نیست که بر کسی پوشیده باشد. هرکس که اندک اطلاعاتی در حوزۀ سیاست دارد، می داند که جمهوری اسلامی ایران و رژیم صهیونیستی رابطۀ خوبی باهم ندارند و هرچه زمان بیشتر می گذرد بر شدت  تنش ها در روابط بین دو طرف افزوده می شود. البته این دشمنی، یک دشمنی دوسویه است و محدود به یکی از طرفین نیست؛ اما مهم است که بدانیم اقدامات کدام طرف عامل ایجاد این خصومت است.

رژیم صهیونیستی و رسانه های وابسته به او در سراسر جهان، تلاش می کنند تقصیر را به گردن انقلاب اسلامی بیندازند و این چنین وانمود می کنند که ملت ایران تا قبل از وقوع انقلاب اسلامی با مردم ساکن در اسرائیل روابط حسنه ای داشته و این ایدئولوژی انقلاب است که روابط را تیره و تار کرده است. آن ها هم چنین، جمهوری اسلامی ایران را آتش بیار معرکه در خاورمیانه معرفی می کنند و ذهنیت مخاطبان خود در رسانه ها را این گونه پر می کنند، که ایران حامی تروریسم است و بخش زیادی از بی ثباتی منطقه به دلیل حمایت ایران از جبهۀ مقاومت است.

اما این ادعاها چقدر صحت دارد؟

آیا واقعاً ملت ایران در زمان حکومت پهلوی و قبل از آن، با اسرائیل رابطۀ خوبی داشته است؟

آیا آتش جنگ و کشتار در منطقه ناشی از اقدامات ایران است؟

در پسِ پرده دشمنی اسرائیل با ایران و ایجاد ناامنی در منطقه چه رازی نهفته است؟

برای پاسخ دادن به این سؤالات، ابتدا باید گریزی به تاریخ بزنیم و زمینه های تاریخی دشمنی اسرائیل با ایران را بررسی کنیم؛ زیرا برخلاف آن چه اغلب تصور می شود، این خصومت مربوط به وقوع انقلاب اسلامی در ایران نیست، بلکه ریشه های آن به هزاران سال قبل برمی گردد؛ هرچند که وقوع انقلاب به دلایلی که در ادامه خواهیم گفت، در تشدید تنش ها نقش مهمی داشته است.

به طور کلی، دشمنی اسرائیل با ایران در چهار سطحِ ملی، اسلامی، شیعی و انقلابی قابل بررسی است که در ادامه به توضیح هریک از آن ها می پردازیم.

دشمنی اسرائیل با ملیت و هویت ایرانی

یکی از دلایل دشمنی اسرائیل با ایران، ناشی از هویت و تمدن غنی ایرانی است. ایرانی ها صاحب یکی از کهن ترین تمدن های جهان اند که قدمت آن به چند هزار سال قبل از میلاد برمی گردد. امپراتوری هخامنشیان، نخستین امپراتوری جهان و یکی از درخشان ترین دوره های تاریخ بشر بر روی کرۀ زمین است که نه فقط از حیث قلمرو جغرافیایی، بلکه از حیث فرهنگ، هنر، علوم و فنون مختلف سرآمد بوده است. ولتر، فیلسوف فرانسوی، دربارۀ ایرانیان می نویسد: «ایرانیان نخستین قومی بودند که به وجود خدای یکتا، شیطان، بهشت، معاد، برزخ و دوزخ پی بردند و ایمان آوردند. سپس این افکار را بر سراسر جهان گستردند و از این راه در تکامل و تحول ادیان تأثیرگذار شدند.»[1] افلاطون پارسیان را اینگونه توصیف می کند: «پارسیان ذاتاً دادگرترین، میانه‏روترین و دلیرترین مردمان هستند. آموزگار نخست، به آنان تعالیم زرتشت را آموزش می‏دهد. آموزگار دوم، دادگری و روش نیک در سراسر زندگی را به آنان آموزش می‏دهد. آموزگار سوم، میانه‏روی‏کردن از خوی خودپرستی و چیره‏شدن بر شهوات و امیال شخصی را به آنان آموزش می‏دهد و آموزگار چهارم، دلیری و قدرت را به آنان آموزش می‏دهد.»[2] به تأیید همۀ مورخان، تاریخ حیات بشر هیچ قومی را نمی شناسد که همۀ این ویژگی ها به طور همزمان در آن ها مجتمع باشد.

اسرائیل از حیث تمدن و پیشینۀ تاریخی، دقیقاً نقطۀ مقابل ایران است. سابقۀ تأسیس کشور جعلی اسرائیل به صد سال هم نمی رسد. قومی که در تورات بنی اسرائیل نامیده شده اند، قبایل کوچک و بی نام و نشانی بوده اند، که نه از نظر تاریخی و نه از نظر تمدنی، برجستگی خاصی نداشته اند و اگر دین آنان به عنوان پایۀ دو دین بزرگ جهانی، یعنی مسیحیت و اسلام مطرح نمی شد، شاید امروز کمتر کسی به تاریخ آنان توجه می کرد. قوم یهود، هیچ وقت جایگاه مهمی در سطح جهان نداشته و صاحب تمدن و امپراتوری نبوده است. حتی در دوران حضرت داود و حضرت سلیمان (علیهم السلام)  که دوران شکوفایی بنی اسرائیل محسوب می شود، این پادشاهی محدود به منطقۀ شامات بوده و از آن جا فراتر نرفته است. مردم ساکن در اسرائیل از نظر ملیت هم قرابتی باهم ندارند و همان طور که در مقالات گذشته گفتیم، طی موج های مهاجرت از کشورهای مختلف به آن جا آمده اند. این بی هویتی برای قومی که ادعای برتری و برگزیدگی می کند و سایر انسان ها را حیوانات دوپا می خواند، به شدت آزاردهنده است؛ لذا قوم یهود همواره به دنبال تاریخ سازی است تا خودش را سر زبان ها بیندازد و از طریق بی هویت ساختن دیگران، برای خودش هویت دست و پا کند. بودن اسرائیل در نبودنِ دیگران تعریف می شود و به همین خاطر، همیشه دنبال ایجاد تفرقه است.

چندسالی است که مقامات رژیم صهیونیستی و رسانه های وابسته به آن ها، پیام دوستی و هم بستگی برای مردم ایران می فرستند و تلاش می کنند ملت جعلی اسرائیل را دوست ملت ایران جلوه دهند؛ این در حالی ست که همین مردم به ظاهر ایران دوست، هرساله در ماه آدار یهودی مقارن با فروردین ماه، سالگرد نسل کشی ایرانیان را، که با توطئۀ دو یهودی نفوذی به نام های استر و مردخای در دربار خشایارشا صورت گرفته، جشن می گیرند. در این جشن که به جشن پوریم معروف است، یهودیان ساکن اسرائیل به اعمال بسیار شنیعی دست می زنند و حتی به آن ها توصیه شده، آن قدر شراب بنوشند که دیگر برایشان تمایزی میان «درود بر مردخای» و «مرگ بر هامان» باقی نماند. هامان وزیر خشایارشا بوده که به عنوان شخصیتی ضدیهودی معرفی شده است.

برگزاری جشن پوریم، به خوبی گویای دشمنی اسرائیل با ایران و نفرت عمیق یهودیان صهیونیست، نسبت به نژاد ایرانی است؛ نفرتی تاریخی که با پیام های تبریک نوروز و اظهار محبت زبانی سفیدشویی نمی شود! این که واقعۀ کشتار ایرانیان چقدر اعتبار تاریخی دارد، مسئلۀ دوم است؛ مسئلۀ اصلی این است که به هرحال، یهودیان با این نیت که موفق شده اند هزاران ایرانی را به طور وحشیانه ای به قتل برسانند، به جشن و پای کوبی می پردازند و هنوز هم پس از گذشت قرن ها، از مرور این حادثه لذت می برند. البته در سطح تمدنی و ملی، اسرائیل نه فقط با ملت ایران، بلکه با تمام ملت هایی که صاحب پیشینۀ تاریخی هستند و با سیاست های توسعه طلبانۀ اسرائیل مخالف اند، مشکل جدی دارد.

جالب است بدانید اسرائیل تنها کشوری است که مرزهای جغرافیایی اش مشخص نیست؛ زیرا اساساً مایل نیست خودش را درون مرزهای خاصی محدود کند! اسرائیل در قدم اول، به دنبال تصرف سرزمین هایی است که بین رود نیل تا فرات قرار دارند و پس از آن که به این موفقیت برسد، که البته نخواهد رسید، بنا دارد کل دنیا را بگیرد. از این جهت، هر کشوری که جمعیت بالای بیست میلیون داشته باشد، تهدیدی جدی برای اهداف اسرائیل است؛ اما در این بین، بازهم ایران جایگاه ویژه تری دارد. ایران رهبر اصلی جبهۀ مقاومت است و اسرائیل و آمریکا نگران اند که ایران به مجد و عظمتی که از لحاظ قلمرو جغرافیایی در گذشته داشته، برگردد و به یک امپراتوری بزرگ در سطح منطقه تبدیل شود. این نگرانی بارها در صحبت های مقامات دو کشور مورد تأکید قرار گرفته است.

دشمنی اسرائیل با ایران، پیش از انقلاب اسلامی

قبل از ادامۀ بحث و در ذیل دشمنی اسرائیل با ایران در سطح ملی، لازم است به نکتۀ مهمی اشاره کنیم و آن این  است که ادعای رژیم صهیونیستی مبنی بر دوستی ذاتی ملت ایران با اسرائیل و مقصر بودن حکومت ایران در تیرگی روابط، یک ادعای کاملاً خلاف واقع است. ملت ایران هیچ گاه دلِ خوشی از رژیم صهیونیستی نداشته و همواره از آن متنفر بوده است. ریشه خیانت ها و ظلم های اسرائیل به مردم ایران به سال های قبل از انقلاب و در ابعاد مختلف برمی گردد و ایرانیان، چه جمهوری اسلامی شکل می گرفت و چه شکل نمی گرفت، با اسرائیل سر سازش نداشتند. حتی نیروهای غیرمسلمان و مارکسیست ایرانی مثل چریک های فدایی خلق هم از مخالفان جدی اسرائیل بودند. نفرت مردم ایران از رژیم صهیونیستی به حدی بود که محمدرضا شاه برای رهایی از فشار افکار عمومی، سفرش به سرزمین های اشغالی را از رسانه ها پنهان می کرد.

گذشته از غصب فلسطین توسط اسرائیل که از نظر ملت ایران یک اقدام ظالمانه تلقی می شود، اسرائیل در حق خود ایرانیان هم ظلم های فراوانی روا داشته که خاطرۀ آن ها هیچ گاه از ذهن افراد آگاه پاک نمی شود. خروج آثار باستانی و تاریخی از کشور توسط آژانس یهود، آموزش مأموران ساواک برای سرکوب مبارزان انقلابی، دریافت پول گزاف از دولت ایران به بهانۀ لوله کشی گاز در تهران که هیچ گاه اجرایی نشد و تخریب سیستم قنات ایران و نابودی کشاورزی، تنها بخشی از این خیانت هاست.

در مجموع می توان گفت دشمنی مردم ایران با حکومت جعلی اسرائیل، یک دشمنی ریشه دار و عمیق است که به وقوع انقلاب اسلامی ربطی ندارد؛ تنها اتفاقی که پس از انقلاب افتاد، این بود که مخالفت با اسرائیل که تا پیش از آن صرفاً در بدنۀ جامعه متوقف شده بود، ساختار حاکمیتی پیدا کرد؛ درواقع مردم انقلابی ایران با تحقق بخشیدن به شعار «نه شرقی، نه غربی» افرادی را برای حکومت برگزیدند که نگاه ضداستکباری داشتند و از قدرت هایی هم چون آمریکا و اسرائیل، احتراز می کردند.

خصومت دیرینه یهود با اسلام

وجه دیگر دشمنی اسرائیل با ایران، مربوط به دین اسلام است. اسرائیل علاوه بر فرهنگ و تمدن ایرانی که در بالا گفتیم، با مسلمان بودن ایرانیان و بلکه مسلمان بودن تمام ملت های مسلمان مشکل دارد؛ چرا که اساساً با خود اسلام مشکل دارد. دشمنی یهودیان با دین اسلام در عصر حاضر، از جنس همان خصومتی است که اجداد آن ها با اسلامِ تازه متولد شده در حجاز داشتند. این دشمنی یک دشمنی ریشه دار و بنیادین است که به تقابل ایدئولوژی این دو مکتب برمی گردد.

تمام ادیان آسمانی بر محور توحید بنا شده اند و اعتقاد به معاد نیز از اصول لاینفک آن هاست؛ دین یهودیت هم از این قاعده مستثنی نیست. اما آن چیزی که ما در حال حاضر تحت عنوان یهودیت می بینیم، آن دینی نیست که حضرت موسی (علیه السلام) آورد. متأسفانه یهودیان از آن جا که تعالیم اصیل این دین آسمانی را مخالف منافع دنیایی خود می دیدند، از همان ابتدا دست به تحریف آن زدند. این تحریف آن قدر عمیق بود که حتی باور به معاد از اصول اعتقادات یهود حذف شد. ویل دورانت در این باره می نویسد:«یهود به جهان پس از مرگ معتقد نیست و پاداش و کیفر را منحصر به زندگی دنیا می داند.»[3] یهودیان حتی در مفهوم توحید نیز انحراف ایجاد کرده اند و خدا را آن گونه که خود دوست دارند، توصیف می کنند.

قرآن، قوم یهود را سرسخت ترین دشمن مسلمانان معرفی می کند؛[4] درحالی که با بررسی تاریخ صدر اسلام و جنگ های پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) با یهودیان، مواردی که دال بر این سرسختی باشد در نگاه اول به چشم نمی خورَد و حتی در مواردی از عملیات های مسلمین علیه یهود، برخی تاریخ نگاران مسلمین را آغازکنندۀ جنگ دانسته اند؛ پس باید ناگفته هایی در تاریخ وجود داشته باشد که اگر روشن شود، رد پای یهود در بسیاری از توطئه های صدر اسلام، قبل و بعد از آن روشن خواهد شد.[5] ما در ادامه، ضمن مرور برخی از این توطئه ها، به دلایل ایدئولوژیک دشمنی یهود با اسلام می پردازیم؛ این دلایل که روشن شود، علت دشمنی اسرائیل با ایران هم واضح تر خواهد شد.

توطئه های یهود برای جلوگیری از تولد اسلام

قوم یهود طبق پیش گویی های تورات، منتظر دو موعود بودند؛ یکی حضرت عیسی (علیه السلام) و دیگری حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم). در مورد حضرت عیسی و دین مسیحیت، یهودیان مخفی از همان ابتدا درصدد انحطاط برآمدند و تا آن جا که توانستند، به دست کاری و تحریف آموزه های این دین آسمانی پرداختند؛ حضرت عیسی را نیز تحت فشار و تعقیب قرار دادند و ایشان را به پیامبر مفقودالاثر تاریخ تبدیل کردند. تحریف آموزه های مسیحیت طی قرن های متمادی تا آن جا پیش رفت که این دین عملاً از زندگی مردم و از صحنۀ فرهنگ و سیاست و اقتصاد کنار گذاشته شد و فلسفۀ مادی گرای غرب، که حاصل آراء کفرآمیز فلاسفۀ یهودی است، جای تعالیم انجیل را گرفت. اکنون دیگر از مسیحیت جز پوسته و نامی باقی نمانده، که البته همان هم در خدمت کانون های صهیونیستی و یهودی در اروپاست! دربارۀ نفوذ یهود در مسیحیت در مقالات دیگری از جمله «بررسی نقش یهودیان مخفیِ اروپا در مسیحیت» به طور کامل صحبت کرده ایم. برای کسب اطلاعات بیشتر می توانید به آن ها مراجعه کنید.

پس از آن که انجیل مطابق میل یهودیان تحریف گردید و دین مسیحیت به بازیچه ای در دست آنان تبدیل شد، سران یهود دیگر هیچ تهدیدی جز دین اسلام و وجود مقدس پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)  در برابر خود نمی دیدند؛ لذا از همان ابتدا و قبل از تولد پیامبر، بارها تلاش کردند تا به قول معروف «علاج واقعه را قبل از وقوع کنند» و با ترور اجداد پیامبر، از بسته شدن نطفۀ حضرت جلوگیری کنند.

یهودیان اطلاعات کاملی دربارۀ پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)  داشتند و با علم چهره شناسی که از حضرت موسی آموخته بودند، دقیقاً می توانستند چهرۀ پدر و مادر و اجداد پیامبر را با آن چه در پیش گویی ها شنیده بودند، تطبیق دهند. شناخت یهودیان از جزئیات چهره و ظاهر پیامبر و اجداد ایشان به حدی بود که قرآن می فرماید: «او را می شناسند، همان گونه  که فرزندان خود را می شناسند.»[6] یهودیان هم چنین از شجره نامه پیامبر آگاه بودند و می دانستند که حضرت در کدام خاندان متولد می شوند. این اطلاعات سبب شد سران یهود به محض رؤیت چهرۀ حضرت هاشم (علیه السلام) جد اعلای پیامبر، ایشان را بشناسند؛ لذا اولین تلاش های آنان برای خاموش کردن نور نبوت با ترور حضرت هاشم آغاز شد؛ اما از آن جا که خداوند وعدۀ خود را به انجام می رسانَد، تیرشان به سنگ خورد و ترور هاشم (علیه السلام)  زمانی محقق شد که نطفۀ فرزند او عبدالمطلب، پدربزرگ پیامبر، بسته شده بود. پس از شکست در این مرحله، سران یهود تلاش کردند تا عبدالمطلب را به قتل برسانند، اما این تلاش نیز ناکام ماند و از عبدالمطلب (علیه السلام) و همسرش فرزندی به نام عبدالله، پدر بزرگوار پیامبر، متولد شد. یهودیان برای ترور عبدالله (علیه السلام) نیز بارها اقدام کردند، اما موفق نشدند.

از آن جا که طبق اعتقاد یهودیان، یهودیت از طریق مادر منتقل می شود، سران یهود زنی از یهودیان را مأمور کرده بودند که هر روز سر راه عبدالله قرار بگیرد و به ایشان پیشنهاد ازدواج دهد، تا بدین وسیله پیامبر در تبار یهود متولد شوند؛ اما این نقشه هم نقش بر آب شد و با ازدواج عبدالله (علیه السلام) با بزرگ بانویی به نام آمنه، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم)  متولد شدند؛ با تولد پیامبر، بزرگان یهود خطر نابودی خود را خیلی بیشتر احساس کردند؛ آورده اند که یکی از علمای یهود به محض رؤیت چهرۀ پیامبر در نوزادی، از هوش رفت و چون به هوش آمد گفت: «به خدا قسم! پیامبری تا قیامت از بنی اسرائیل گرفته شد؛ این همان کسی است که بنی اسرائیل را نابود می کند…»[7]

پیامبر اسلام در دوران کودکی نیز بارها هدف توطئۀ سران یهود قرار گرفتند و هر بار با عنایت خداوند، از مهلکه جان سالم به در بردند. بعد از بعثت نیز یهودیان تا آن جا که توانستند، در مسیر گسترش اسلام سنگ اندازی کردند. بنا بر اسناد تاریخی، قوم یهود با اطلاعاتی که در دست داشتند، می دانستند که پیامبر آخرالزمان در مدینه تشکیل حکومت خواهند داد؛ لذا از مدت ها پیش از تولد ایشان، در مدینه مستقر شده بودند. البته آن ها ادعا می کردند که برای ایمان آوردن به پیامبر در مدینه مستقر شده اند؛ اما جای سؤال است که اگر هدف آن ها این بود، چرا در مدت سیزده سالی که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)  در مکه مستقر بودند، به ایشان ایمان نیاوردند؟! جالب این جاست که یهودیان دقیقاً در مناطقی مستقر شده بودند که بر سر راه مدینه تا قدس قرار داشت، تا بدین وسیله راه دسترسی پیامبر به بیت المقدس را مسدود کنند.

یهودیان در مدت حیات پیامبر، جنگ های بی شماری را به سپاه اسلام تحمیل کردند. در بعضی از جنگ ها خودشان مستقیماً دخالت داشتند و در برخی دیگر نیز که تحت عنوان جنگ با مشرکان شناخته می شوند، ردپای نفوذ یهود در سپاه مشرکان دیده می شود. پس از آن که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)  از دنیا رفتند و بنا بر برخی اقوال، با دسیسه های پنهان یهودیان به شهادت رسیدند، بازهم توطئۀ یهود علیه دین اسلام ادامه داشت؛ اما این بار هدف آن ها انحراف در مسیر اسلام از طریق دخالت در تعیین جانشین برای پیامبر بود، که برای جلوگیری از اطاله کلام از ذکر آن ماجراها صرف نظر می کنیم و شما خوانندگان عزیز را به مقالاتی که دربارۀ «نفوذ یهود در اسلام» در همین سایت بارگزاری شده، ارجاع می دهیم.

دلایل ایدئولوژیکی دشمنی یهود با اسلام

مهم ترین سؤالی که با مطالعۀ تاریخ یهود و شرارت های آن ها در ذهن هر انسان آزاده ای نقش می بندد، این است که دلیل این همه خباثت و شرارت چیست و چه شد که قوم یهود تا این حد از مسیر حق فاصله گرفتند؟

ریشه های انحراف یهود را باید در درون خود آن ها جستجو کرد. این قوم ویژگی های ناپسندی در بُعد اخلاقی و اعتقادی داشتند که برایشان باعث افتخار بود و از این که به این ویژگی ها خو گرفته بودند، احساس ننگ نمی کردند؛ در نتیجه، اراده ای هم برای تغییر دادنشان نداشتند. جهل، نژادپرستی، حریص بودن به دنیا و جمع آوری مال، اعتقاد به جبر و نفی ارادۀ انسان، خرافه پرستی، ترس و بزدلی، قساوت قلب و خشونت، احساس مصونیت از عذاب الهی، حسادت و کینه جویی، بهانه گیری و شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت و امثال این ها، مجموعه خصوصیاتی بود که با رگ و ریشۀ قوم یهود آمیخته شده بود. از آن جا که برای هر تغییری، ارادۀ انسان حرف اول را می زند و تا خودِ فرد نخواهد، هیچ کس نمی تواند او را تغییر دهد، مجاهدت ها  و تلاش های دلسوزانۀ حضرت موسی (علیه السلام) و سایر پیامبران برای تربیت و اصلاح این قوم کارگر نیفتاد و آن ها در نهایت به بزرگ ترین دشمنان حق و حقیقت در طول تاریخ تبدیل شدند؛ دشمنی عمیقی که تا همین امروز ادامه دارد. طغیان یهودیان به جایی رسید که پیامبران را به این دلیل که جلوی انحرافات شان را می گرفتند، به قتل می رساندند؛ نقل شده که قوم یهود در عرض یک روز، هفتاد تن از پیامبران الهی را کشتند.[8]

در بین تمام ویژگی هایی که گفتیم، شاید بتوان دنیاطلبی و حرص را مهم ترین عامل انحراف یهود دانست؛ این ویژگی وقتی در کنار نفی معاد قرار بگیرد، از آدمی یک اژدهای درنده می سازد. کسانی که به جهان پس از مرگ معتقدند، خود را به چشم موجودی ابدی و جاودان می بینند و می دانند پس از مرگ وارد جهانی می شوند که دنیا با تمام عظمتش، در برابر آن هیچ است. این گونه نگرش به جهان، خودبه خود به انسان عزت می دهد و نمی گذارد فرد برای به دست آوردن جیفۀ ناپایدار دنیا خودش را به خفت بیندازد و به هر جنایتی دست بزند؛ اما برای کسانی مثل قوم یهود که آخرت را انکار می کنند، کاملاً برعکس است. منتهای آرزوی این افراد کسب دنیاست؛ لذا هرچه ثروت زیادتری داشته باشند و مساحت بزرگ تری از زمین را در اختیار بگیرند، احساس خوشبختی بیشتری می کنند. این دقیقاً همان نقطه ای است که به تقابل «ایدئولوژی فطرت گرای اسلامی» و «ایدئولوژی مادی گرای صهیونیستی» می انجامد.

تفکر مادی گرای غربی که صهیونیسم هم بخشی از آن است، بر افکار و اندیشه های تمام ملل دنیا تأثیر گذاشته و آن ها را بی آن که خود بدانند یا بخواهند، به برده های مطیع نظام سرمایه داری تبدیل کرده است. در این میان، تنها مکتبی که از دست درازی  تمدن غرب و افکار مادی گرایانۀ آن در امان مانده، مکتب اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله وسلم)  است. البته اسلام در عصر کنونی را نباید صرفاً یک مکتب هزار و چهارصد ساله به حساب آورد؛ اسلام در حال حاضر، نمایندۀ تمام ادیان آسمانی و تمام پیامبرانی است که در طول تاریخ برای برپایی حق و هدایت آدمیان به سوی هدف خلقت کوشیده اند؛ زیرا جریان حق، یک جریان به هم پیوسته است که از ابتدای خلقت آغاز شده و تا روزی که انسان بر این کرۀ خاکی زندگی می کند، ادامه دارد.

دشمنی اسرائیل با تفکر شیعی و انقلابی

وجه دیگر دشمنی اسرائیل با ایران، مربوط به تفکر شیعی و انقلابی است. ایدئولوژی اسلامی به دلیل ماهیت فطرت گرا و توحیدی اش، همواره برای دنیاطلبان خطری جدی محسوب می شود و در این زمینه فرقی بین مکاتب مختلف نیست؛ اما باید اذعان کرد که قرائتی که شیعه از اسلام دارد، نسبت به سایر مکاتب اسلامی، تهدید جدی تری برای منافع ابرقدرت ها و امپریالیسم جهانی ایجاد می کند و متقابلاً آن ها را به واکنش های شدیدتری وامی دارد.

علت قدرت شیعه را باید در مفاهیم عمیق انقلابی آن، همچون فرهنگ شهادت طلبی، مهدویت و عاشورا جستجو کرد. فرهنگ عاشورا و اقتدا به امام حسین (علیه السلام) شیعه را به گونه ای تربیت کرده که هرگز ظلم را نمی پذیرد؛ ولو به قیمت از دست دادن جان و مال و تمام دلبستگی هایش تمام شود. از سوی دیگر نیز شیعه دارای آرمان بلندِ تغییر جهان در سایۀ دولت کریمۀ حضرت مهدی (علیه السلام) است. اسلام شیعی داعیۀ جهانی شدن دارد و برای این جهانی شدن، برنامه های منظم و مدون دارد. مجموعۀ این ویژگی ها تفکر شیعی را ضدضربه کرده و قدرت های استکباری را در برخورد با شیعیان، عاجز و درمانده کرده است.

تا قبل از انقلاب اسلامی، تفکر شیعی در ایران برای قدرت های غربی چندان ایجاد نگرانی نمی کرد؛ زیرا حکومت ایران با سیاست های آنان همسو بود. اما با وقوع انقلاب، این تفکر نه تنها به سطوح حاکمیتی ایران راه پیدا کرد، بلکه در جهان منتشر شد؛ بسیاری از جنبش های اسلامی و حتی غیراسلامی، با تکیه بر تفکر شیعه در سطح جهان شکل گرفتند و مبانی فکری و اعتقادی تمدن غرب را به چالش کشیدند.

جمهوری اسلامی ایران، در دهۀ اول انقلاب توانست با تکیه بر همین تفکر، انواع توطئه های دشمنان را خنثی کند و به تثبیت نظام بپردازد. تحریم های بین المللی نتیجۀ عکس داد و به افزایش توانمندی ایران در زمینه های مختلف منجر شد. در لبنان، فلسطین، عراق و بسیاری از کشورها، مسلمانان و شیعیان با الگوگیری از مقاومت قهرمانانۀ ملت ایران، به پیروزی های چشم گیری دست یافتند که تا پیش از آن، در نظرشان ناممکن می آمد. مجموعۀ این تحولات، نگرانی دولت های غربی و اسرائیل را در مورد ایران تشدید کرد. آنان از یک سو نگران طلوع اندیشه های توحیدی و غروب اندیشه های اومانیستی و مادی خود بودند و از سوی دیگر، از قدرت گرفتن شیعیان با محوریت ایران و تشکیل امپراتوری اسلامی و شیعی در سطح جهان هراس داشتند.

در بین تمام عوامل، شاید بتوان آرمان «مهدویت» را مهم ترین عامل دشمنی غرب با شیعیان دانست؛ شیعه دارای رسالتی جهانی برای فراگیر کردن اندیشه های توحیدی و نجات انسان از سیطرۀ حکومت شیطان است و این راز اصلی دشمنی و ستیزه جویی غرب با تفکر شیعه است. مسئلۀ ظهور منجی و حرکت تاریخ به سمت حاکمیت حق، مسئله ای است که در تمام ادیان آسمانی و غیرآسمانی به آن اشاره شده است. جهان آبستن حادثۀ بزرگی است که به تقابل قدرت های شرق و غرب و افول همیشگی تمدن غرب می انجامد. در احادیث مختلف و تفاسیر آیاتی از قرآن که به آخرالزمان مربوط می شوند، صراحتاً بیان شده که زمینه سازان اصلی ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) ایرانیان هستند. «يَخْرُجُ‏ ناسٌ‏ مِنَ الْمَشْرِقِ فَيُوطِئُونَ لِلْمَهْدِيِّ؛ مردمی از مشرق قیام می کنند و زمینۀ حکومت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را فراهم می آورند.»[9] این زمینه سازی با وقوع انقلاب اسلامی در ایران ایجاد شده و هم چنان با قدرت پیش می رود. قدرت های غربی کاملاً از این موضوع آگاهند و لذا با حربه های مختلف از جمله ایجاد ناامنی در منطقه، حمایت از گروهک های تروریستی و جریان های تکفیری، گسترش شیعه ستیزی و شیعه هراسی در سطح جهان و امثال این اقدامات، سعی می کنند تا به زعم خود، از قدرت گرفتن شیعه و وقوع حوادث مربوط به آخرالزمان جلوگیری کنند.

صحنه نهایی در نبرد تمدن ها

با توجه به نکاتی که گفتیم، به دشمنی اسرائیل با ایران نباید نگاه سطحی داشت؛ این دشمنی از جنس روابطِ شکرآب شدۀ ما با همسایه بغلی مان نیست. اختلاف حتی بر سر فلسطین هم نیست. اشغال فلسطین صرفاً یک گوشه از جنایات صهیونیست هاست و شاید بتوان گفت آشکارترین وجه آن است. صهیونیست ها در پشت پردۀ تمام جنایاتی که علیه بشریت اتفاق می افتد، دخیل هستند و اگر سرنخ هر فساد و انحرافی در دنیا را بگیریم، در نهایت به دست های آلودۀ کانون های صهیونیستی می رسیم.

رویارویی ایران اسلامی با قدرت های استکباری، از جمله اسرائیل و آمریکا، یک رویارویی و نبرد تمدنی است. ایران برای اسرائیل تنها یک کشور نیست؛ بلکه نماد تفکری است که پرچم توحید را بالا نگه داشته و قصد دارد کل بشریت را از زیر یوغ تمدن شیطانی به پرچم داری صهیونیسم جهانی نجات دهد. دین اسلام داعیۀ جهانی شدن دارد و از ابتدا برای رسیدن به این هدف طراحی شده است. همۀ برنامه ها و راهبردهای لازم برای رسیدن به این هدف نیز ذیل آرمان مهدویت در اسلام شیعی، تعریف شده است. از سوی دیگر تفکر غربی هم به دلیل ماهیت اومانیستی و انسان گرایانه اش، می خواهد بر کل جهان حاکم شود و او هم داعیۀ جهانی شدن دارد. تقابل این دو تفکر در نهایت، صحنۀ پایانی نبرد در آخرالزمان را رقم می زند.

موضوع تقابل فرهنگ ها و نبرد تمدن ها در آخرالزمان، موضوعی است که در آثار اندیشمندان غربی هم مورد تأکید قرار گرفته، که از آن جمله می توان به نظریۀ ساموئل هانتینگتون با عنوان «برخورد تمدن ها» و نظریۀ برنارد لوییس با عنوان «برخورد فرهنگ ها» اشاره کرد.

به اعتقاد هانتینگتون، بعد از پایان جنگ سرد، موضوع منازعات جهانی دیگر مثل گذشته دربارۀ برخورد میان ملت ها و منازعات مرزی نخواهد بود؛ بلکه موضوع جنگ ها و منازعات، تقابل میان تمدن ها و فرهنگ های مختلف در جهان است که در این میان، تمدن غرب در یک سو و تمدن های شرقی مانند اسلام و کنفوسیوس در سوی دیگر این منازعه قرار دارند، که البته در میان تمدن های شرق نیز دین اسلام، به دلیل آن که داعیۀ جهانی شدن دارد، رقیب قدرتمند غرب محسوب می شود. بر اساس نظریۀ هانتینگتون، درگیری های تمدنی در جهان نو، می تواند آخرین مرحله تکامل درگیری در جهان باشد. [10]

دشمنی آمریکا و اسرائیل با ایران اسلامی واقعیت همیشگی تاریخ است افزود: این امر به دلیل آن است که نگرش ایران در امتداد شعار انبیای الهی است که زیر بار طاغوت نمی رفتند.

 

[1]  شجاعی، محمد، انقلاب اسلامی و آیندۀ جهان، نشر محیی، چاپ ششم، 1401، صفحه 116

[2]. افلاطون، کتاب الکبیادس یکم.

[3]  ویل دورانت، تاریخ تمدن، جلد 2، صفحه 345

[4]  سوره مائده، آیه 82

[5]  علیزاده، سیدهادی، عملیات یهود برای مقابله با پیامبر (صلی الله علیه وآله)، فصلنامه دین و سیاست، شماره 19 و 20

[6]  سوره بقره، آیه 146 و سوره انعام، آیه 20

[7]  کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، جلد 8، صفحه 300

[8]  کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، جلد 8، صفحه 166 و 117

[9]  کنزالعمال، ح 38657

[10]  فهیمی، زهرا، کشاورز شکری، عباس، جریان صهیونیستی غرب در مقابل تشیع، فصل نامه پژوهش های سیاسی جهان اسلام، شماره چهارم، زمستان 1397

اشتراک گذاری در
مقالات مشابه
کامنت خود را بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *