یهود جهانی چیست و چگونه سیاست های سلطه جویانه خود را عملی می کند؟
برای درک بهتر و موضع گیری درست و به جا نسبت به جریاناتی که در جهان پیرامون ما در حال رخ دادن است، چاره ای جز فهمیدن خط سیر کلی، دیدگاه ها و ابزارهای مورد استفاده توسط قدرت های حاکم بر جهان نداریم؛ چون در حقیقت مشخص کننده دورنما و برملا کننده هدفی ست که پشت پرده تصمیمات مختلف و یا حتی اقدامات ظاهرا بشردوستانه این جریان ها دنبال می شود.
اگرچه تفکر صهیونیسم و یهود جهانی در اواخر قرن نوزدهم میلادی یعنی سال ۱۸۹۷ رسما اعلام موجودیت کرده و خود را به عنوان جنبش سیاسی طرفدار بازگشت یهودیان به فلسطین و ایجاد کشور اسرائیل معرفی کرده است؛ اما در واقع تداوم تفکری است که از قرن ها قبل توسط یهودیان پایه ریزی و دنبال شده و رویای حاکمیت بر جهان را در سر می پروراند. تفکری که همواره در حال جابجایی شرایط جهان برای پیشبرد اهداف خود بوده و به عنوان حزب شیطان در هر برهه ای خود را در پس جریان های متفاوت پنهان کرده است؛ با مکتب سازی و به کنترل گرفتن افکار عمومی مردم جهان سمت و سوی حرکت جوامع را تغییر داده و به دنبال آن است تا در زمان مناسب حکمرانی خود را بر جهان علنی کند.[1]
تحرکات صهیونیسم یا بهتر بگوییم برنامه شیطان تقریبا از حوالی قرن نوزدهم و بیستم میلادی یعنی همزمان با انقلاب صنعتی اروپا و آغاز مادی گرایی یا مدرنیسم شکل جدی تری به خود گرفت و از طریق ترویج اومانیسم و تفکرات انسان گرایانه به مقابله با نگرش های الهی پرداخت.[2] صهیونیسم و یهود جهانی اقدامات لازم برای ترویج حذف خدا از معادلات زندگی بشر را آغاز کرد و با اجرای سکولاریسم و جدا کردن نهادهای اجتماعی و سیاسی از مذهب قدم به قدم خود را به هدف هایش نزدیکتر و رسیدن به این اهداف را برای خود دست یافتنی تر نمود. تغییر تمایلات و ذائقه بشر و جابجایی افق دید و آرزوهای او کار ساده ای نبود، اما با محور قرار گرفتن تکنولوژی و اصالت دادن بر عقل، تجربه، حس و البته از طریق مکتب سازی های گوناگون به تدریج جای خود را در زندگی بشر قرن بیستمی باز کرد.
گلوبالیسم در خدمت صهیونیسم جهانی
در این میان جریان صهیونیسم و یهود جهانی برای سرعت بخشیدن به اهداف خود اقدام به ایجاد جنبش ها و نهادهای جهانی و بین المللی نمود. شکل گیری جریان گلوبالیسم به سرکردگی آمریکا و تاسیس نهادهایی چون سازمان ملل متحد و ناتو پس از جنگ جهانی اول و خصوصا جنگ جهانی دوم در راستای رسیدن به همین برنامه ها بود. با پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد شوروی، تلاش آمریکا برای سلطه امنیتی، سیاسی و ایدئولوژیک بر دنیا شدت گرفت. جورج بوش طرح نظم نوین جهانی را مطرح کرد و در قالب گسترش آزادی، عدالت، دموکراسی، صلح و ثبات بین المللی مأموریت آمریکا برای رهبری جهان را تعریف کرد.[3]
با این تصمیم، آمریکا به عنوان رهبر جهانی سازی مسئولیت بازسازی جهان بر اساس ارزش های لیبرالیسم را بر عهده گرفت و از طریق ابزارهای گوناگونی چون استودیوهای فیلم سازی هالیوودی، شبکه های تلویزیونی، آژانس های خبری یا حتی مداخلات اقتصادی، نظامی و فرهنگی در امور سایر کشورها، اقدام به تغییر ذائقه و سیاست های کلی آن ها مطابق با ارزش های آمریکایی نمود.
جریان گلوبالیسم تنها به این موارد اکتفا نکرده و از طریق ایجاد نهادهای بین المللی چون سازمان جهانی بهداشت، سازمانFATF ، سازمان جهانی غذا و دارو، بانک های جهانی و صندوق های پول و توسعه بین المللی و یا حتی با ایجاد شرکت های چندملیتی اقدام به کنترل کشورها و سوق دادن اجباری آن ها به سمت و سوی ارزش های لیبرال غربی نمود؛ اگرچه یهود جهانی و جریان صهیونیسم در ظاهر این اقدامات را در قالب عناوینی چون گسترش دموکراسی و حقوق بشر، ایجاد تجارت آزاد و افزایش صلح در جوامع و ملت ها پیاده می کنند، اما در حقیقت در پس تمام این هدف ها به دنبال تسلط و تصاحب جهان هستند؛ تسلطی که در سایه برقراری نظم نوین جهانی و یکپارچه سازی دولت ها و جوامع مطابق با استانداردهای لیبرال غربی میسر خواهد شد.
در واقع مبانی فکری جریان لیبرالیسم به عنوان درون مایه جریان صهیونیسم و پشتوانه فکری یهود جهانی را می توان در قالب های زیر خلاصه کرد:
- نپذیرفتن حاکمیت الهی در جهان
- عدم اعتقاد به دین برای تنظیم مصالح و امور جامعه
- اصالت دادن بر قانون و آزادی عقیده
- تکیه بر عقل بدون در نظر گرفتن وحی
- تاکید بر انسان گرایی یا اومانیسم[4]
البته یهود بین الملل و جریان صهیونیسم برای بازیابی قدرت و هژمونی خود و ایجاد گلوبالیسم امنیتی دست به اقدامات دیگری نیز زده است. از جمله اینکه با دولت هایی که مخالف شرایط موجود جهان به رهبری آمریکا بوده و یا برای تغییر آن تلاش می کردند، برخورد کرده و آن ها را به عنوان دولت های یاغی معرفی نموده؛ در واقع با نادیده گرفتن اقدامات متجاوزانه و مداخله جویانه خود و همفکرانش در رابطه با سایر کشورها، خود را در جایگاه برقرار کننده صلح و امنیت بین المللی دیده و با بهانه های بی اساسی مانند تجاوزگری، حمایت از گروه های تروریستی یا تلاش برای دستیابی به سلاح های کشتار جمعی اقدام به حمله یا موضع گیری در مقابل دولت های مخالف خود از جمله کشورهای عضو مقاومت نموده است.[5] در منطق صهیونیسم که مدیریت جهان و به قدرت رساندن یهودیان را به عنوان قوم برگزیده در اولویت خود می بیند، غصب و پایمال شدن حقوق اولیه مردم فلسطین و کشتار و آوارگی آن ها اهمیتی نداشته و هر اقدام تروریستی و متجاوزانه ای که در راستای رسیدن غرب و جریان صهیونیستی به اهداف خود و تثبیت سلطه و هژمونی آن باشد، مورد تایید قرار می گیرد.
اشکنازی ها و اجرای سیاست های صهیونیستی
یهود جهانی که یهودیت را نه به چشم دینی الهی بلکه به چشم ابزار و دست آویزی قومی یا ملی برای گردآوردن یهودیان از سراسر جهان و رسیدن به برنامه های از پیش تعیین شده خود می دانست، از مسئله اسرائیل به عنوان یکی از اصلی ترین و مهم ترین اهرم های این برنامه غافل نبود. به همین دلیل بر روی یهودیان اشکنازی که در واقع انتقال دهنده فرهنگ غربی و ارزش های لیبرالیسم به اسرائیل بودند، سرمایه گذاری ویژه ای کرد؛ اشکنازی ها یهودیان اروپایی تباری بودند که اصالتا ریشه آلمانی داشته و در اواخر قرن نوزدهم بیشتر در لهستان، روسیه و اروپای شرقی ساکن بودند. این گروه در اواخر قرن نوزدهم حدود 90 درصد یهودیان جهان را تشکیل می دادند و در اولین موج های مهاجرت به فلسطین آمدند. یهودیان اشکنازی که در حال حاضر بیشتر آن ها را یهودیان آمریکایی و اروپایی تشکیل می دهند، هسته اولیه یهودیان اسرائیل را تشکیل داده و از لحاظ فرهنگی دارای تفاوت زیادی با یهودیان سفاردی یا سنتی هستند.[6] فضای نامناسب برای یهودیان در اروپای شرقی و مرکزی و شکل گیری جنبش صهیونیسم شرایط مهاجرت دسته جمعی یهودیان به سایر کشورها از جمله فلسطین را فراهم کرد. در این میان یهودیت صهیونیسم بر روی یهودیان اشکنازی که بیشتر دارای گرایشهای صهیونیستی و سوسیالیستی بودند، حساب ویژه ای باز کرد. به طوریکه در زمان تاسیس دولت اسرائیل حدود 80 درصد کل یهودیان ساکن در فلسطین را یهودیان اشکنازی تشکیل می دادند. اشکنازی ها تقریبا کنترل تمام مراکز اصلی قدرت همچون پست های بالای قضایی، نیروهای نظامی و امنیتی، رهبری احزاب سیاسی، نهادهای عالی اداری و اقتصادی را بر عهده گرفتند.[7] اگرچه به مرور یهودیان سفاردی نیز به این پست ها و منصب ها وارد شدند، اما هنوز جریان قالب این منصب ها جریان اشکنازی بوده و تفاوت زیادی میان امکانات یهودیان اشکنازی و یهودیان سفاردی وجود دارد. یهود جهانی به دنبال غالب کردن فرهنگ غربی و سکولار اشکنازی های صهیونیست به عنوان فرهنگ رسمی اسرائیل بود؛ در حقیقت از همان روزهای آغازین شکل گیری دولت صهیونیستی اسرائیل، یهود بین الملل و صهیونیست های اروپایی تبار کوشیدند تا صهیونیسم را به فرهنگ همه یهودیان تبدیل کرده و بر پایه آن یک هویت اسرائیلی بسازند؛[8] فرهنگی که قابلیت حرکت در راستای اهداف یهود جهانی و اجرای سیاست ها و پروتکل های سلطه جویانه و بی شرمانه آن را داشته باشد.
یهود جهانی یا جریان صهیونیسم
یهودیت بیش از آنکه نقش یک دین را برای صهیونیست ها و یهود جهانی بازی کند، در قالب مجموعه ای از نمادها یا فرهنگ های مشترک و رفتارهای قومی و ملی دیده می شود که می کوشد با ایجاد آیینی خودساخته و با حذف خدا و دین الهی از زندگی بشر، راه را برای حاکمیت و سلطه جهانی شیطان هموار کند؛ سلطه ای که سعادت و هدف نهایی خلقت انسان را پایمال کرده و در نهایت منجر به سقوط انسان می شود. از همین رو یهودیت صهیونیست همزمان برای ابعاد مختلف زندگی بشر برنامه ریزی کرده و در قالب ایجاد مکاتب، نهادها و فعالیت های جهانی ظاهرا موجه مسیر زندگی انسان را مطابق با ایدئولوژی و ارزش های خود تغییر می دهد. و در این مسیر با ملت ها و دولت هایی که تمایل به حرکت بر اساس حاکمیت الهی داشته و زندگی بر پایه آموزه های دین را برای خود برگزیده اند، به شدت مقابله می کند. در حقیقت شیطان با استفاده از جریان صهیونیسم و یهودیت جهانی برنامه های اقتصادی، بهداشتی، نظامی و سکولار خود را به جوامع تزریق کرده و با ایجاد جبهه ای هماهنگ، مخالفان خود را تحت فشار گذاشته و فرصت عرض اندام را از آن ها می گیرد تا به این وسیله در نبرد حق و باطل پیشتاز میدان باشد.
[1] مستند برنامه شیطان، مصطفی بابازاده
[2] همان
[3] عوامل گرایش آمریکا به گلوبالیسم در دوره پس از جنگ جهانی دوم، عبدالله قنبرلو، فصلنامه مطالعات سیاست بین الملل، دوره 1، شماره 1، ص 132-109
[4] همان
[5] همان
[6] یهودیان سفاردی و اشکنازی، احمد گل محمدی، اندیشکده مطالعات یهود
[7] همان
[8] همان