بررسی علت قیام عاشورا و عدم سکوت امام حسین (علیه السلام) در مقابل بنی امیه
واقعه عاشورا در دهم ماه محرم سال 61 هجری قمری میان امام حسین (علیه السلام) و 72 تن[1] از یارانشان با سپاه سی هزار نفری[2] یزید در منطقه ای به نام کربلا در نزدیکی رود فرات و حدود صد کیلومتری جنوب غربی شهر بغداد کنونی اتفاق افتاد. اتفاقی که اگرچه در ظاهر به شهادت امام حسین (علیه السلام) و یارانشان و به اسارت گرفته شدن خانواده ایشان منجر شد، اما در نهایت موجب نجات اسلام و برملا شدن چهره حقیقی خاندان بنی امیه گشت.
با نگاهی اجمالی به تاریخ اسلام متوجه می شویم که واقعه عاشورای سال 61 هجری بیش از هرچیز دیگری چشم ها را به خود متوجه کرده و قلب ها را با خود درگیر می کند. هنگام وقوع عاشورا هنوز زمان زیادی از آغاز اسلام و بعثت پیامبر نگذشته بود و اینکه خانواده و نوه رسول خدا به دست مسلمانانی که حدوداً نیم قرن قبل به دست خود ایشان اسلام آورده اند، سربریده شده و خاندان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به اسارت گرفته شوند، هرگز اتفاق ساده ای نبوده و خبر از انحرافی عمیق در جامعه اسلامی می دهد. در واقع عاشورا محصول پشت کردن افراد به غدیر و فراموشی بیعت با امام علی (علیه السلام) و سرباز کردن عقده های دیرینه و ارزش های قبیله ایست. افرادی که تا پیش از عاشورا در رقابت با قریش و بنی هاشم دغدغه بالاتر بودن نسب و ثروت و قبیله خود را داشتند، در این واقعه به دنبال انتقام جویی برای کشته های خود در بدر و احد و حنین بودند.
دوران ده ساله حکومت پیامبر در مدینه برای نهادینه شدن ارزش های اسلام در بین اعرابی که قرن ها به این ویژگی های قومی و قبیله ای انس گرفته بودند، کافی نبود. پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با پشت کردن مردم به خلیفة الله و متخصص معصوم تعیین شده از سوی خدا و پیامبر او وقفه ای 25 ساله در حاکمیت متخصص معصوم بر مردم ایجاد شد و پس از آن در دوران کوتاه حکومت امام علی (علیه السلام) و دوران پرفرازونشیب امامت امام حسن (علیه السلام) فرصت ترمیم پیدا نکرد. در دوران امامت امام حسین (علیه السلام) جز عده ای معدود از یاران ایشان اکثر مردم ملاک همراهی شان با امام معصوم پیروی از حق و رشد انسانی نبود؛ بلکه اصلی ترین ملاک آنان نسبت های قبیله ای یا رسیدن به مال و منصب بیشتر بود و درکی از موضوع ولایت، امامت و تشکیل تمدن اسلامی که زمینه ساز رساندن افراد به هدف خلقتشان است، نداشتند.
قاعدتاً وقتی صحبت از انسان می شود، تمام قاعده ها، تصمیم ها و انتخاب ها حول محور سعادت و به هدف رساندن او می چرخد و عاشورا همان بزنگاه به انحراف کشیده شدن دینی است که وظیفۀ رساندن انسان به سعادت را بر عهده دارد. تنها فهم اهمیت موضوع سعادت انسان و فراهم کردن مسیر این سعادت است که ما را به فهم انتخاب های صورت گرفته توسط امام حسین (علیه السلام) می رساند؛ در حقیقت واقعه عاشورا مبارزه امام با جهل، خواری و ذلت انسان هاست. در موقعیتی که شیطان همواره درصدد انحراف ما از راه مستقیم بوده و هست، کار امام بازگرداندن ما به صراط مستقیمی ست که در انتها به شباهت با الله ختم می شود؛ هرچند که این مسیر تاوان سنگینی چون شهادت امام و به اسارت گرفته شدن خانواده ایشان را در پی داشته باشد. به خاک و خون کشیده شدن خاندان پیامبر به گونه ای که در کربلا اتفاق افتاد، نه پیش از آن رخ داده بود و نه پس از آن تکرار شد، اما اینکه چه عواملی زمینه ساز این انحراف بوده و امام را به سمت تصمیم برای قیام عاشورا سوق داد، چیزی ست که در این مقاله قصد پاسخ دادن به آن را داریم.
عوامل منجر به واقعه عاشورا
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان حیات خود در مدینه بنای حکومت اسلامی و جامعه آرمانی الهی را پی ریزی کردند؛ البته ده سال فرصت زیادی برای تثبیت این آرمان ها و تغییر عقاید و سنت هایی که از دوران جاهلیت با مردم عجین شده بودند، نبود. علاوه بر این، عده ای از افراد که در جریان فتح مکه مجبور به اسلام آوردن و تطبیق با شرایط جامعه اسلامی بودند، با آرمان ها و اهداف دین اسلام و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بیگانه بوده و یا حتی در عمق وجودشان نسبت به آنها کینه داشتند. این فاصله به مرور با دوری جامعه از متخصص معصوم بیشتر و بیشتر شد و در اواخر دوران امامت امام حسین (علیه السلام) به اوج خود رسید.
در واقع جریانی که منجر به واقعه عاشورا شد، حاصل کنشهای دو دسته از افراد بود؛ خواصی که قدرت تحلیل، فهم و درکی از مسائل داشتند و عوامی که دارای بصیرت نبوده، هدف خاصی را دنبال نمی کردند و حرکت هایشان بر مبنای اقدامات و واکنش های خواص جامعه شکل می گرفت؛ البته جامعه خواص هم به نوبه خود به خواص اهل حق و خواص اهل باطل تقسیم می شوند،[3] اما از آنجایی که مواضع خواص اهل باطل مشخص است، میزان کنش گری یا عدم واکنش های به موقع اهل حق در این حادثه برای ما مهم است که غالباً تحت تأثیر عواملی بود که در ادامه به آن اشاره می کنیم:
- دنیا طلبی
پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و گشایش ها و فتوحات حکومت اسلامی، بسیاری از خواص جامعه اسلامی به تدریج از باطن اسلام فاصله گرفته و با روی آوردن به دنیا توان دست کشیدن از مظاهر آن را برای خود سخت دیدند؛ تا جاییکه به جز عده انگشت شماری باقیِ خواص زندگی، مقام، شهوت، پول، لذت و راحتی را به همراهی با امام و دست کشیدن از دنیا به هنگام تکلیف و امتحان ترجیح داده و به حکومت طاغوتی چون بنی امیه رضایت دادند؛ از ترس جان، تنها ماندن و از دست دادن مقام و پستی که زمانی برایشان وسیله تقرب به خدا بود، در مقابل حاکمیت باطل از خود مقاومتی نشان ندادند و در نهایت باعث شهادت و حذف متخصص معصوم شدند؛ در واقع در مدت این 50 سال، عبودیت، معرفت، عدالت و محبتی که پیامبر در جامعه اسلامی پی ریزی کرده بودند، تغییر کرد[4] و جای خود را به کاهلی، دنیاطلبی[5] و قدرت طلبی داد. به این ترتیب از شهری مانند کوفه که در آن 18 هزار نفر با نماینده امام یعنی مسلم بیعت کرده بودند[6]، عده زیادی با زور، تهدید یا تشویق برای جنگ با امام به کربلا آمدند.
- عدم موقعیت شناسی
تجربه های تاریخی این مطلب را تأیید می کنند که نه تنها موضع گیری خواص در هر زمانی مهم است، بلکه اقدام به جا و به موقع آن ها هم می تواند در نجات دادن یا به گمراهی کشاندن یک جماعت مهم باشد. کمااینکه حرکت درست خواص در حمایت از مسلم یا اقدام به موقع توابین در یاری امام می توانست تغییرات زیادی در واقعه عاشورا ایفا کند و حتی از کشته شدن متخصص معصوم جلوگیری کند. اقداماتی که شاید به دلیل ترس، ضعف، جهل، دنیاطلبی و یا حرص به زنده ماندن در عده ای از خواص انجام نشد.[7]
- عدم تشخیص درست
در این میان عده ای هم بودند که به علت عدم تشخیص شرایط زمانی و اجتماعی خود، تکلیفشان را به درستی تشخیص نداده و توان تشخیص دشمن اصلی شان را از دست دادند. به عبارت دیگر کار اصلی شان را با کارهای دارای اولویت پایین تر اشتباه گرفتند و به این ترتیب در زمینه یاری متخصص معصوم به درستی و با قدرت لازم عمل نکرده و در محرومیت میلیون ها انسان از متخصص معصوم طی قرن ها شریک شدند. گاهی افراد در توانایی تشخیص حق از لحاظ ظاهری مشکلی ندارند، همچنانکه افرادی مانند عمربن سعد نسبت به جایگاه امام تردیدی نداشتند، اما چون کسب ها و سبک زندگی متفاوتی را برای خود برگزیده اند، قدرت و توانایی یاری حق از آن ها گرفته می شود؛ در حقیقت وقتی درک درستی از خود و قیمت حقیقی مان به عنوان یک انسان نداشته باشیم، توانایی تحلیل درست تاریخ و درک سیاسی و اجتماعی شرایط خود را از دست می دهیم.
- تغییر معیارها
شاید یکی از مهم ترین عوامل زمینه ساز واقعه کربلا را بتوان تغییر در معیارهای افراد جامعه دانست. تقوایی که زمانی ملاک برتری افراد در حکومت پیامبر به شمار می رفت، در این دوره جای خود را به دنیازدگی و شهوت زدگی داده بود.[8] تمام هدف اسلام این بود که معیارهای باطلی چون حیله گری، دروغ گویی، دنیا طلبی و وابستگی را که از لوازم حکومت جور و طاغوت است، تغییر داده و دلسوزی، جوانمردی، برادری، ایثار و ازخودگذشتگی را جایگزین آن نماید، اما زندگی زیر سایه حکومت های طاغوتی ارزش های مردم را تغییر داده و ملاک های باطل را در چشمشان زینت داده بود.
به این ترتیب توجه به جلوه های مادی، غلبه احساسات نفسانی، اشتباه در فهم راه درست و عدم اقدام به موقع برای یاری حق منجر به تنهایی امام گشته و میدان را برای یکه تازی حکومت باطل باز کرد.
زمان مناسب برای قیام
اما چرا امام حسین (علیه السلام) که قصد مبارزه با حکومت فاسد بنی امیه را داشتند، سریع تر دست به این قیام نزدند؟ حکومت معاویه چه ویژگی هایی داشت که زمان مناسبی برای امام جهت قیام و اقدام علیه حکومت جور فراهم نکرد؟ چه عاملی امام حسین (علیه السلام) را وادار به حدود ده سال سکوت و مدارا در حکومت معاویه و قیام در مقابل حکومت یزید کرد؟
در حقیقت پاسخ این سؤالات را باید در تفاوت شخصیتی و شیوه حکومت داری یزید و معاویه جستجو کرد؛ چون اگرچه قیام امام حسین (علیه السلام) در زمان بنی امیه اتفاق افتاد، اما میان حکومت معاویه با حکومت یزید تفاوت زیادی وجود داشت.
اولاً معاویه در دوران حکومتش چهره ظاهرالصلاحی را از خود به نمایش می گذاشت؛ احکام دین را به ظاهر رعایت می کرد و سعی بر مبارزه پنهانی و غیرعلنی با اسلام داشت. خود را صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و کاتب وحی می دانست، اما در اصل منش و رفتار دیگری را دنبال می کرد. از همین رو ابن ابی الحدید در کتاب خود معاویه را سیاستمداری فاسق، دروغگو و حیله گر می داند که با ظاهرفریبی باعث گمراهی مردم شده و خواسته هایش را به گونه ای عوام فریبانه مطرح می کرد.[9]
رفتارهای دوگانه معاویه خصوصاً در شام سبب شده بود که مردم او را مرجع دین و به عبارت دیگر خلیفه و جانشین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می دانستند؛ یعنی اسلام را از طریق او می شناختند. از سوی دیگر یزید با تظاهر علنی به فساد، شراب خواری و فسق جایگاه اجتماعی خود را در بین مسلمانان از دست داده بود[10] و از طریق اعمالی چون ایجاد وحشت و ارعاب سعی بر کنترل مسلمانان داشت؛ اعمالی که در عاشورای سال 61 و واقعه حره[11] در سال 63 هجری نمونه های بارزی از آن را می بینیم. به این ترتیب بعد از معاویه شخصی به حکومت رسید که حتی نسبت به ظواهر اسلام هم پایبندی نداشته و علاقمند نبود و از آنجا که یزید به عنوان یک فرد فاسق در حاکمیت و رأس جامعه قرار داشت، به مراتب تاثیر بیشتری بر جامعه داشته و عملی که از او سر می زد، بقیۀ اعضا را هم درگیر می کرد؛ در حقیقت یزید نظام اجتماعی عالم اسلام را تبدیل به یک نظام غیر اسلامی کرده بود. در حالیکه هدف پیامبران ایجاد یک نظام اسلامی با حکومتی اسلامی بود[12] که در سایه آن دنیا و آخرت بشر تضمین شده و به سعادت برسد؛ یعنی جامعه ای که در آن حکومت، تقسیم ثروت، روابط بین مردم، مدیریت، تمام فعالیت های اجتماعی و… بر مبنای اسلام باشد. روندی که یزید کاملاً در جهت عکس آن پیش رفته و در حال نابودی ارزش های اسلام و به تبع آن دور کردن افراد از صراط مستقیم و هدف خلقتشان بود. در چنین شرایطی و با وجود این انحراف آشکار، امام باید قیام می کردند؛ زیرا قیام زمانی باید صورت بگیرد که نه تنها انحراف به وجود آمده؛ بلکه موقعیت مناسبی برای واکنش وجود دارد.[13] و امام به عنوان فرزند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بیشترین صلاحیت را برای بازگرداندن جامعه اسلامی به اصل خود و ایفای نقش در این زمینه داشتند؛ به علاوه ایشان در آن زمان زمینه را هم برای قیام مناسب می دیدند.[14]
قیام؛ راهی برای نجات اسلام
در حقیقت امام درست در زمانی دست به قیام زدند که هم خطر دشمنان خارجی و هم خطر از هم پاشیدن داخلی اسلام را تهدید می کرد.
- دشمن خارجی که به هر نحوی موجودیت اسلام را نشانه گرفته و قوانین آن را مورد هدف قرار داده بود؛ در حقیقت همان دستگاه خلافت فاسد بنی امیه و دنیاطلبان وابسته به آن را شامل می شد که از قدرت اسلام برای حرکت در خلاف جهت خواسته ها و برنامه های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) استفاده می کردند و درواقع بعد از آنکه اشرافیت توسط اسلام از بین رفته بود، در عین اینکه خود را جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می خواندند، به طور عملی و علنی رفتار امپراطوران فارس و روم را در پیش گرفته و جامعه را به سمت دنیازدگی و شهوت طلبی سوق می دادند.[15]
- از سمت دیگر هم خطر خودی هایی وجود داشت که به دلایلی چون خستگی یا عدم تشخیص راه درست، غلبۀ احساسات نفسانی و یا توجه به جلوه های مادی، خواه ناخواه به سمت فساد درونی که توسط دستگاه حاکم پی ریزی شده بود، قدم برمی داشتند و خواسته یا ناخواسته در خلاف جهت آرمان های اسلام و حکومت اسلامی حقیقی پیش می رفتند.[16]
در واقع قیام عاشورا هم مبارزه ای با دشمن خارجی را رقم زد و هم مبارزه با تمایلات نفسانی را در حد والای خود به نمایش گذاشت. یعنی امام هم با دشمنی مبارزه کردند که تصمیم به ریشه کن کردن اصول و اهداف تمدنی اسلام گرفته بود و هم با روحیه راحت طلبی و فساد پذیری که در میان جامعه عادی مسلمانان رواج پیدا کرده بود، دست به مبارزه زدند. مبارزه ای که یا امکان حکومت را برای امام فراهم می کرد و یا منجر به شهادت ایشان میشد[17] و در هر دو حالت برای امام در حکم موفقیت و رسیدن به هدف بود؛ زیرا نه تنها باعث زنده شدن ارزش های اسلام نبوی می شد،[18] بلکه ملاک و معیاری ابدی برای واکنش افراد نسبت به حکومت جور و طاغوت را فراهم می کرد.
قیام عاشورا
پس از مرگ معاویه، شرایط برای امام حسین (علیه السلام) یعنی تنها بازمانده از فرزندان ذکور حضرات زهرا (سلام الله علیها) به گونه ای دیگر رقم خورد. معاویه به دلیل شرایط سیاسی و وجهه اجتماعی خود از رویارویی علنی با امام حسین (علیه السلام) تا حد امکان خودداری می کرد و چنین توصیه ای به فرزند خود یزید هم می نمود، اما یزید از آنجا که از درایت و سیاست معاویه برخوردار نبود، به مقابله علنی با فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پرداخته و اقدام به گرفتن بیعت از ایشان کرد و از این طریق طومار حکومت خاندان خود را در هم پیچید. به این ترتیب ولید بن عتبه[19] حاکم وقت مدینه و مروان بن حکم اقدام به بیعت گرفتن از امام برای یزید کردند، اما امام این بیعت را به تأخیر انداخته و درخواست بیعت در حضور جمع را مطرح کردند و با بیان جمله ای کلیدی به فرستگان یزید، ملاک و معیار رفتار با طاغوت را برای همه و برای همیشه مشخص کرده و فرمودند: «مِثلی لایُبایِعُ مِثله[20]»[21]
بیعت نکردن امام با یزید عاملی برای خروج شبانه ایشان از مدینه به طرف مکه گشت. امام حسین (علیه السلام) در وصیت نامه خود به برادرشان محمد حنفیه فرمودند که خروجشان نه بر اساس خواسته های نفسانی و انگیزه های شخصی بوده و نه قصد اخلال در جامعه اسلامی را داشته اند؛ بلکه برای امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح امت جدشان قیام می کنند.[22] در واقع امام قصد ایجاد یک انقلاب بنیادی را در جامعه داشتند.
با خروج امام از مدینه، سران کوفه برای ایشان نامه نوشته و از ایشان خواستند تا زمامداری کوفه و عراق را در دست گرفته و مردم را بر سر حق با هم متحد کنند.[23] امام نیز با مشاهده این طلب و درخواست مردم، حجت را برخود تمام دیده و نماینده خود مسلم بن عقیل را به کوفه فرستادند. مردم کوفه در ابتدا از مسلم استقبال زیادی کرده و 18000نفر از آنان با او بیعت کردند؛ بیعتی که موجب نوشتن نامه از سوی مسلم به امام و اعلام آمادگی مردم کوفه برای پذیرش امام بود. امام که تا به آن زمان ایام حج و حضور در خانه خدا را عاملی برای حفظ جان خود و خانواده شان می دیدند، با تهدید از سوی حاکم مکه و نگرانی از پایمال شدن خون خود در سکوت و شکسته شدن حرمت خانه خدا مجبور به اقدام دیگری شدند. ایشان با دریافت نامه همراهی مردم کوفه، در روز هشتم ذی حجه سال 60 هجری از مکه خارج شده و به طرف کوفه آمدند.[24]
اما این دعوت زمان زیادی طول نکشید و با ورود ابن زیاد به کوفه و فشار و تهدیدهای او مسیر دیگری را طی کرد. بیعت مردم کوفه با امام با به خطر افتادن جان، مال، خانواده و مستمری شان جز در موارد بسیار اندکی شکسته شد. مردم کوفه در اثر عواملی چون ترس، تهدید و یا عدم تشخیص تکلیف خود، نماینده امام را رها کرده و به این ترتیب زمینه شهادت او را نیز فراهم کردند. امام در مسیر خود به سمت کوفه در منزلی به نام «زَرود» از شکسته شدن بیعت ها و شهادت مسلم توسط مزدوران عبیدالله ابن زیاد[25] باخبر شدند.[26] اگرچه خبر کشته شدن مسلم و هانی از اوضاع ناآرام کوفه خبر می داد. اما امام که رسماً نامه ای مبنی بر عدم همراهی مردم کوفه دریافت نکرده بودند و با تهدید از سوی عمرو بن سعید بن عاص حاکم مکه نیز روبه رو بودند، برای تمام کردن حجت با مردم کوفه به راه خود ادامه دادند. ابن زیاد از ترس تحریک شدن مردم کوفه توسط امام، نه تنها از ورود امام به کوفه جلوگیری کرد؛ بلکه مانع بازگشت ایشان به مکه نیز شد، یعنی حربن یزید ریاحی[27] را به همراه هزار سوار به مقابله با امام حسین (علیه السلام) فرستاد.[28] به این ترتیب حر منزل به منزل امام را تحت مراقبت و تعقیب قرار داد تا به منزلی در کربلا رسیدند. حرکت امام از زمانی که بیعت با یزید را نپذیرفتند تا روز عاشورا 175 روز طول کشید که در این مدت 12 روز در مدینه، 4 ماه و 10 روز در مکه، 23 روز در راه مکه تا کربلا و 8 روز نیز در کربلا گذشت. امام به همراه خانواده خود از مکه تا کوفه 18 منزل یعنی حدود 430 کیلومتر پیمودند و با ایجاد مانع توسط سپاه حر از رسیدن امام به کوفه، سر انجام ایشان در روز دوم محرم سال 61 هجری وارد سرزمین کربلا شدند.
واقعه عاشورا؛ آزمون امام داری و ولایتمداری
امام تربیت کننده و کانون رحمت خدا هستند. از همین رو در تمام مسیر خود به سمت کوفه و کربلا سعی بر آوردن افراد به مسیر خود یعنی صراط مستقیم داشتند. مسیری که با معیت و همراهی امام آغاز می شود و در نهایت به هم درجه شدن با او و رسیدن به مقام محمود در کنار او منتهی می گردد، اما امام داری و ولایت مداری آزمون آسانی نبوده و روز به روز با نزدیک شدن به دهم محرم یعنی روز عاشورا وارد مراحل سخت تری می شد. تحمل محاصره توسط سپاه چند هزار نفری دشمن، بسته شدن آب و فشار تشنگی از روز هفتم ماه محرم و پیمودن مسیری که پایان آن به شهادت منتهی می شد، تنها برای افرادی میسر بود که از قبل رابطۀ درستی را با خدا تنظیم کرده، خود را گرفتار انواع شهوت ها و کمالات بخش های پایینی وجودشان نکرده و از ادب، وفاداری و ولایت پذیری نسبت به امام برخوردار بودند و درواقع برای تربیت امام مستعد و آماده بودند.
وفاداری نسبت به امام از شناخت جایگاه و منزلت او هم به عنوان عالی ترین جلوه از اسماء و صفات الهی و هم به عنوان متخصص معصومی که قادر است افراد را تا مقام شباهت به الله بالا ببرد، ناشی می شود و این بصیرت جز در تعداد انگشت شماری از مردم کوفه چون هانی، حبیب، مسلم بن عوسجه و کسانی که خود را به هر نحوی به سپاه امام رساندند، وجود نداشت؛ به طوریکه در روز عاشورا بنا بر مشهورترین گزارش ها تعداد یاران امام را در کل 72 نفر تشکیل می دادند[29] که هفده نفر از آن ها خانواده امام و جوانان بنی هاشم ذکر شده است.[30]
قیام عاشورا از این بابت که عقل و عشق را در کنار یکدیگر دارد، درس بی نظیری در تاریخ است و دلیل ماندگاری حرکت تشیع در تاریخ هم هم زمانی منطق و عاطفه در آن است.[31] عاشورا واقعه ای است که شهدا و اسرای آن را افرادی با موقعیت ها و شرایط گوناگون تشکیل می دهند و از همین رو نیز با تمام انسان ها از هر سن و جنسیت و در هر مقام و موقعیتی ارتباط برقرار می کند؛ در حقیقت عاشورا الگوی مبارزه با ظلم و فساد و همچنین نحوه ولایت پذیری و امام داری را در ابعاد مختلف به تصویر کشیده و وظیفه هر یک از ما را چه در برابر امام و متخصص الهی و چه در مقابله با ظلم و حکومت جور به وضوح بیان می کند.
[1] ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج ۸، ص۲۰۵؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص ۹۵
[2] شیخ صدوق، الامالی، مجلس ۲۴، ص۱۷۷، ح ۳ و مجلس ۷۰، ص۵۴۷، ح ۱۰
[3] انسان 250 ساله، آیت الله سید علی خامنه ای، حلقه سوم، ص 524-521
[4] انسان 250 ساله، آیت الله سید علی خامنه ای، حلقه سوم، ص 509
[5] همان، ص 500
[6] دینوری، الأخبار الطوال، ۱۳۳۰ق، ص۲۳۵
[7] انسان 250 ساله، آیت الله سید علی خامنه ای، حلقه سوم، ص 529-527
[8] انسان 250 ساله، آیت الله سید علی خامنه ای، حلقه سوم، ص 501
[9] ابن ابی الحدید، ج 3، ص 82
[10] انسان 250 ساله، آیت الله سید علی خامنه ای، حلقه سوم، ص 445
[11] سال 63 هجری
[12] انسان 250 ساله، آیت الله سید علی خامنه ای، حلقه سوم، ص 552
[13] انسان 250 ساله، حلقه دوم، ص 177
[14] انسان 250 ساله، آیت الله سید علی خامنه ای، حلقه سوم، ص 460
[15] انسان 250 ساله، حلقه دوم، ص 211
[16] انسان 250 ساله، حلقه دوم، ص 167-165
[17] همان، ص 172
[18] همان، ص 182
[19] انسان 250 ساله، آیت الله سید علی خامنه ای، حلقه سوم، ص 447
[20] مثل منی هرگز با مثل او بیعت نمی کند
[21] بحار الأنوار، ج۴۴، ص:۳۲۵
[22] انسان 250 ساله، آیت الله سید علی خامنه ای، حلقه سوم، ص 452-449
[23] همان، ص 452
[24] طبری، تاریخ طبری، ج 5، ص381
[25] فرستاده یزید که به خشونت و بی رحمی معروف بود
[26] شیخ مفید، ارشاد، ج۲، ص۷۳-۷۴
[27] فردی که بعد به لشکر امام پیوست و در رکاب ایشان به شهادت رسید
[28] انسان 250 ساله، آیت الله سید علی خامنه ای، حلقه سوم، ص 458
[29] ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۵۹
[30] صدوق، کمال الدین وتمام النعمة، ۱۳۹۵ق، ص۵۳۳
[31] انسان 250 ساله، آیت الله سید علی خامنه ای، حلقه سوم، ص 564