قرآن تاریخ بنی اسرائیل و خصوصیات آنان را چگونه وصف کرده است؟
بنی اسرائیل یعنی پسران اسرائیل و نام قومی از اقوام یهودیست که 41 مرتبه در قرآن تکرار شده و در عهدین هم به صورت مبسوط در مورد تحولات آنها تاریخ بنی اسرائیل و خصوصیاتشان بحث شده است. نام دیگر حضرت یعقوب نبی اسرائیل بوده است و به دلیل انتصاب به حضرت یعقوب نبی این نام به آنها اطلاق می شود. «اسرائیل» واژه ای عبری است، این واژه را به این دلیل برای حضرت یعقوب به کار می برند که معتقدند، ایشان با خدا یا فرشتۀ خدا کشتی گرفته اند[1]. البته بعضی واژه شناس های کتاب مقدس واژۀ اسرائیل را تفکیک کرده اند و آن را به معنای «بندۀ خدا» دانسته اند[2]. با اینکه بنی اسرائیل یک ترکیب کاملاً قرآنیست و این اصطلاح مرکب برای اولین بار در قرآن به کار رفته است، اما کتاب مقدس هم حکایت های بسیاری در مورد فرزندان و نوادگان حضرت یعقوب یا به عبارتی تاریخ بنی اسرائیل نوشته است.
کتاب مقدس تعبیرهای گوناگونی برای این قوم به کار برده است، تعبیرهایی مثل نسل اسرائیل[3]، گروه مؤمنانی که اولاد خدا هستند[4]، یا اسباط ده گانۀ اسرائیل برای جدایی از یهودا[5]. یهودا نام یکی از دوازده فرزند حضرت یعقوب است. در مرور تاریخ بنی اسرائیل؛ پس از کوچ پسران حضرت یعقوب علیه السلام به مصر در زمان یوسف پیامبر می بینیم که ماجراهای زیادی بر این قوم گذشت که در مقالات قبلی به آنها پرداخته ایم. در نهایت بعد از سختی های فراوان خداوند حضرت موسی را برای نجات بنی اسرائیل مبعوث کرد.
از معدود اقوامی که قرآن با چنین جزئیات و تفصیلی به سرگذشت آنها پرداخته، قوم بنی اسرائیل و حضرت موسی است. با اینکه این قوم بعد از حضرت یعقوب به وجود آمدند، اما قرآن بیشتر به پیروان و نسل بعد از حضرت موسی بنی اسرائیل می گوید، البته وجود آنها پیش از حضرت موسی را هم تأیید می کند. در تاریخ بنی اسرائیل می بینیم که خداوند آنقدر به این قوم عزت بخشید و به آنها اعتبار داد که آنها را به مردم زمان خودشان برتری بخشید و این موضوع چند مرتبه در مورد بنی اسرائیل و حضرت موسی در قرآن ذکر شده است[6]؛ البته این برتری صرفاً مربوط به مردم همان عصر و محیط زمان خودشان بوده، نه برتری بر تمام دوره ها و مردم جهان؛ علت این برتری هم نعمتها و معجزاتی بود که خداوند به وسیلۀ آنها حجت را بر بنی اسرائیل تمام کرد، اما آنان نتوانستند از این نعمتها به درستی استفاده کنند و بر سر لجاجت خود پافشاری کردند.
خداوند منت های فراوانی بر این قوم گذاشت، وجود انبیاء متعدد، استقلال، معجزه های فراوان و نعمت برتری بر مردم عصر خود؛ اما این قوم با وجود آنکه معجزه های فراوانی را با چشمان خودشان دیدند و عنایت ها و رزق های بسیار ویژه از طرف خدا برایشان در نظر گرفته شد ، ناسپاسی و لجاجت در مقابل خدا و پیامبرش را به بالاترین حد رساندند، خداوند هم آنها را به سخت ترین عذاب ها دچار کرد.
در این مقاله به تاریخچۀ قوم بنی اسرائیل و حضرت موسی در قرآن و تورات، حوادثی که برای بنی اسرائیل رخ داد و واکنش های این قوم نسبت به حوادث پیش آمده می پردازیم.
سرگذشت بنی اسرائیل پیش از رسالت حضرت موسی
با مطالعۀ تاریخ بنی اسرائیل و حضرت موسی در قرآن و سایر منابع معتبر متوجه می شویم که بنی اسرائیل حضرت موسی را راحت و بدون سختی به دست نیاوردند، آنها پس از سال ها رنج و مرارت به حضرت موسی رسیدند، اما متأسفانه این نعمت را به خوبی نشناختند و قدر آن را ندانستند. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «خداوند به حضرت ابراهیم خبر داد که به زودی صاحب فرزند می شوند. حضرت این خبر را به همسرشان ساره رساندند، اما ساره به صحت خبر شک کرد و گفت، من در چنین سنی چگونه می توانم بچه دار شوم؟[7] خدا به حضرت ابراهیم وحی کرد که ساره بچه دار می شود، اما چون به صدق حرف من شک کرد، فرزندان و نوادگانش به 400 سال سختی دچار می شوند. سال ها گذشت و وقتی رنج و سختی بنی اسرائیل بسیار طولانی شد و دیگر تحمل برایشان ممکن نبود، دور هم جمع شدند و 40 روز به استغاثه[8] و ناله پرداختند تا خداوند برایشان نجات دهنده ای بفرستد. خدا هم با دیدن استغاثۀ حقیقی و مضطرانۀ بنی اسرائیل، حضرت موسی را برای پیامبری انتخاب کرد و به ایشان وحی کرد که بنی اسرائیل را از دست فرعون نجات بدهند. به این ترتیب خداوند 170 سال باقی ماندۀ عذابشان را بخشید و برای آنها منجی فرستاد.» امام صادق (علیه السلام) در ادامه فرمودند: «اگر شما شیعیان هم اینطور رفتار کنید و برای آمدن منجی استغاثه کنید، خداوند گره از مشکلتان باز می کند، اما اگر همچنان بی تفاوت بمانید، از مدت زمانی که درگیر مشکل غیبت و دوری از منجی هستید، کم نمی شود.[9]»
در تاریخ بنی اسرائیل می خوانیم که وقتی حضرت یوسف عزیز مصر بودند، قحطی در کنعان شدید شد، حضرت یعقوب و فرزندانشان به مصر مهاجرت کردند و سال های سال در مصر زندگی کردند. بعد از مرگ حضرت یوسف و برادرهایشان که سرشاخه های اصلی بنی اسرائیل محسوب می شدند، نسل های بعدی آنها به وجود آمدند و به سرعت رشد یافتند، تا جایی که قوم بسیار بزرگی تشکیل دادند که در همۀ مصر گسترش یافته بود. حکومت مصر از قدرت گرفتن و طغیان بنی اسرائیل ترسیدند، پس سخت گیری به آنها را شروع کردند و در مدت کوتاهی اغلب بنی اسرائیل را به بردگی خود درآوردند. مردم مصر هم بیگانه ها را آزار می دادند، آنها را به خدمت گرفته و شکنجه می دادند. از طرفی از پیامبران پیشین و کاهنان مصر نقل شده بود که قرار است، پسری از بنی اسرائیل تاج و تخت فرعون را سرنگون کند[10]، به همین دلیل بنی اسرائیل دیگر امنیت جانی هم نداشتند و به آوارگی و افسردگی دردناکی مبتلا شدند.
پیش از آنکه حضرت موسی علیه الیلام به پیامبری برسند، زمانی که در مصر زندگی می کردند، در اثر حادثه ای مردی قبطی[11] را به قتل رساندند و ناچار شدند که از مصر بگریزند. ایشان به مدین رفتند و آنجا با دختر حضرت شعیب ازدواج کردند؛ بعد از ده سال که مدین را به قصد مصر ترک کردند، در مسیرشان در کوه طور به پیامبری مبعوث شدند. خداوند در کوه طور بدون واسطه با حضرت موسی سخن گفت و از ایشان خواست که به مصر بروند، تا هم فرعون و قومش را هدایت و تنبیه کنند، هم قوم بنی اسرائیل را از دست ظلم فرعون نجات بدهند. حضرت هم به همراه برادرشان هارون و خانواده شان برای اجرای دستور خداوند به سمت مصر حرکت کردند. میتوانید جزئیات این اتفاق را در مقالات قبلی بخوانید.
سرگذشت و تاریخ بنی اسرائیل بعد از رسالت حضرت موسی
در تاریخ بنی اسرائیل آمده که وقتی حضرت موسی فرعون را به آیین خودش و یکتاپرستی دعوت کردند، فرعون بر کفرش سماجت کرد و به اعمالش ادامه داد. حضرت موسی از جانب خدا معجزه های فراوانی به او و قومش نشان دادند، حتی بلاهای سخت و عجیبی بر او و قومش عرضه کردند، آنها هم مدتی به حضرت قول ایمان می دادند، اما با گذشت مدتی باز هم از قولشان برگشته و به مسیر قبلی خودشان بازمی گشتند. به همین دلیل خداوند به حضرت موسی امر کرد که به همراه بنی اسرائیل از مصر خارج شوند تا نجات یابند، بنی اسرائیل هم سخن حضرت را پذیرفتند، اما فرعونیان از فرار آنها باخبر شدند و آنها را تعقیب کردند. ناگهان بنی اسرائیل خود را در تنگنای بسیار سختی دیدند، آنها از مقابل با دریا مواجه بودند و از پشت سر تحت محاصرۀ لشگر انبوه فرعون بودند. پس به اذن خدا دریا با عصای حضرت موسی شکافته شد، بنی اسرائیل از آن عبور کردند و فرعونیان در آن غرق شدند.
سه ماه بعد از خروج بنی اسرائیل از مصر، آنها وارد سرزمین سینا شدند و وقایع بسیار مهمی در این دوران برای آنها رخ داد. معجزه های عظیم و متعددی از تاریخ بنی اسرائیل و حضرت موسی در قرآن بیان شده است. در این دوران معجزه هایی مانند جوشیدن آب از سنگ برای رفع تشنگی آنها، نزول منّ و سلوی از آسمان برای رفع گرسنگی آنها، آمدن ابر بر بالای سرشان برای ایجاد خنکا و سایه برای آنها و معجزات دیگری که به توضیح مفصل هر کدام از این وقایع در تاریخ بنی اسرائیل می پردازیم:
نافرمانی بنی اسرائیل از فرمان خدا برای جنگ و سرگردانی در بیابان ها
در ماجراهای تاریخ بنی اسرائیل آمده که خداوند سرزمین مقدس فلسطین را ارثی برای بنی اسرائیل مقدر کرده بود و قرار بود که بنی اسرائیل بعد از فرعونیان وارثان سرزمین مقدس شوند[12]. خدا مقدر کرده بود که بنی اسرائیل با آرامش و رفاه در سرزمین مقدس زندگی کنند، اما به شرط آنکه این سرزمین را از بت پرستی و شرک پاک کنند و خودشان هم از تعلیم های پیامبرانشان منحرف نشوند؛ پس سکونت آنها در سرزمین مقدس فقط در صورتی از جانب خدا ممکن بود که آنها با ظالمان و جباران وارد جهاد و مبارزه شوند[13]، در غیر این صورت حکم خدا نقض شده و این معامله فسخ میشد.
حضرت موسی حکم خدا را به بنی اسرائیل ابلاغ کردند و تأکید کردند که در صورت سرپیچی از فرمان و عقب نشینی ضرر بزرگی می بینند. بنا بر آن شد که حضرت دورازده نفر جانشین[14] از طرف بنی اسرائیل برای شناسایی منطقۀ کنعان اعزام شوند. جانشینان بعد از مدتی برگشتند، ده نفر از آنها که از شکوه و قدرت ساکنان سرزمین مقدس بسیار ترسیده بودند، دیگران را هم ترساندند، اما دو نفر به نام های «یوشع بن نون» و «کالیب بن یفنه» با توکل به خدا و اعتماد به قدرت بی نهایت او مردم را برای فتح سرزمین موعود ترغیب کردند. بنی اسرائیل از ترس مرگ مردان و اسارت زنان و فرزندان از این جنگ سر باز زدند و از فرمان صریح خدا و پیامبرش سرپیچی کردند. [15]تلاش های حضرت موسی، حضرت هارون، حضرت یوشع و حضرت کالیب هم اثر نکرد. بنی اسرائیل از ترک مصر هم اظهار پشیمانی می کردند؛ حتی تصمیم به انتخاب یک رهبر جدید و بازگشت به مصر گرفتند. آنها گستاخانه به حضرت موسی گفتند، ما همین جا می نشینیم، تو با خداوندت به نبرد با ساکنین سرزمین مقدس برو[16]. آنها بی ادبانه برای خدا و پیامبرش شرط گذاشتند که فقط در صورتی وارد سرزمین مقدس می شوند که ساکنانش از آنجا رفته باشند[17].
این گناه بنی اسرائیل و سرپیچی آنها از دستورات حضرت موسی باعث شد که آنها 40 سال از ورود به سرزمین مقدس محروم شوند و 40 سال در بیابان ها سرگردان بمانند[18]. آنها در این مدت در وادی «تیه» سرگردان شدند، اجازۀ ورود به بیت المقدس را نداشتند و حوادث مختلفی برایشان رخ داد[19]. این بیابان در شبه جزیرۀ سینا قرار دارد و جنوبی ترین بخش فلسطین است که بیشتر آن شنزار و فاقد پوشش گیاهی است[20].
در تورات هم به شکل مفصلی به این بخش از تاریخ بنی اسرائیل پرداخته شده که با این قسمت از حیات بنی اسرائیل و حضرت موسی در قرآن کریم هم خوانی محتوایی جالب توجهی دارد. نهایتاً پس از کش و قوس های بسیار و رنج های فراوان پس از 40 سال سرگردانی در بیابان، خدا توبۀ آنها را پذیرفت و نسل های بعدی آنها توانستند سرزمین مقدس را فتح کنند.
رفتن حضرت موسی به میقات و ماجرای گوسالۀ سامری
در نقل تاریخ بنی اسرائیل و حضرت موسی در قرآن می خوانیم که حضرت موسی برای تشکیل یک نظام توحیدی، عبادت و دریافت تورات به میقات کوه طور رفتند. ایشان پیش از رفتن به کوه طور حضرت هارون را به عنوان جانشین خودشان در مدت نبودشان معرفی کردند و تمام سفارش های لازم را به ایشان گفتند. قرار بر این بود که حضرت موسی شب را با خداوند به خلوت و مناجات بگذرانند، اما این ملاقات به دستور خدا طولانی شد و 10 شب دیگر ادامه یافت و به 40 شب کشید[21]، این 40 شب را اصطلاحاً «چلۀ موسی» یا «چلۀ کلیمیه» می گویند. ضمن تعریف داستان بنی اسرائیل و حضرت موسی در قرآن آمده که الواح حضرت موسی و تورات در دورۀ حضور ایشان در کوه طور به ایشان عنایت شد[22] و حضرت پس از اتمام چله تصمیم به بازگشت میان بنی اسرائیل گرفتند.
در تاریخ بنی اسرائیل آمده که وقتی بازگشت حضرت موسی از کوه طور طول کشید و ایشان مدت بیشتری از میان قومشان غایب بودند، شایعۀ مرگ ایشان میان بنی اسرائیل پخش شد[23]. مردم بنی اسرائیل فریب شیطان را خوردند و به دنبال پرستش خدایی جدید رفتند. مردی به نام «سامری» گوساله ای از جنس طلا ساخت و به همراه پیروانش بنی اسرائیل را به پرستش آن دعوت کرد[24].
گاو موجود مقدسی برای مصری ها بود و این نگرش به بنی اسرائیل هم القا شده بود. قرآن معتقد است که سامری گوسالۀ طلا را ساخت و بنی اسرائیل را به پرستش آن دعوت کرد[25]، درحالی که تورات معتقد است، حضرت هارون گوسالۀ طلایی را ساختند[26]. قرآن گوسالۀ سامری را جسمی حیوان نما می داند که صدای گاو داشته است[27]. مفسران می گویند که سامری گوساله را در مسیر باد گذاشته بود و صدایی در اثر وزش باد در آن تولید می شد[28]. البته تفسیرهای دیگری هم در مورد این گوساله وجود دارد؛ مثلاً بعضی معتقدند که وقتی دریا برای بنی اسرائیل شکافته شده، سامری مشتی خاک از زیر پای حیوانی که حضرت جبرئیل را حمل می کرده برداشته[29]، آن خاک را در جسم گوساله قرار داده و باعث ایجاد صدا در آن شده است[30]. در بعضی روایات هم نقل شده که خدا به حضرت موسی فرمود، من صدا را در گوساله ایجاد کردم تا آنها را آزمایش کنم[31].
حضرت هارون که در این مدت طبق روایت تاریخ بنی اسرائیل در قرآن جانشین حضرت موسی بین بنی اسرائیل بودند، به مردم هشدار دادند و آنها را از گوساله پرستی نهی کردند[32]، اما اکثر مردم به سمت سامری رفتند و گوساله پرست شدند[33]. وقتی حضرت موسی از ماجرا باخبر شدند، لوح ها را از شدت خشم شکستند[34]، مردم را سرزنش کردند، حضرت هارون را مؤاخذه کردند[35] و سامری را مجازات کردند[36]، گوساله هم نهایتاً توسط حضرت و پیروانشان سوزانده شد و خاکستر آن را به دریا ریختند[37].
در بررسی تاریخ بنی اسرائیل در قرآن این گونه آمده که مجازاتی که خداوند برای گوساله پرستان در نظر گرفت، در طول تاریخ انبیاء نظیر و مثل ندارد؛ زیرا بنی اسرائیل با وجود تمام معجزات خارق العاده ای که مستقیماً دیدند، باز هم بت پرست شدند. غضب خدا و ذلت زندگی دنیا به گوساله پرستان رسید[38]، آنها در این مجازات به کشتن گوساله پرستان مامور شدند[39]. در تورات نوشته شده که هر کس هر دوست و آشنایی که گوساله پرست بود را کشت و حدود سه هزار نفر هلاک شدند[40]؛ بعد از کشته شدن چند هزار نفر[41] یا همۀ گناهکاران[42] توبۀ بنی اسرائیل پذیرفته شد.
جریان درخواست رؤیت خدا توسط بنی اسرائیل
درخواست دیدن خدا یک تقاضای جاهلانه از طرف قوم بنی اسرائیل بود. آنها می خواستند خداوند را با چشم سرشان ببینند؛ درحالی که چشم قدرت و امکان دیدن خدا را ندارد[43]. حضرت موسی هم به این موضوع ایمان داشتند، اما وقتی ایشان با خدا سخن گفتند، مردم بی توجه به ظرفیت وجودی پیامبر خدا و ناتوانی خودشان خواستند که خودشان هم خدا را ببینند[44].
در مورد زمان وقوع این رخداد نظریه های متفاوتی وجود دارد. عده ای معتقدند که این ماجرا قبل از جریان گوساله پرستی بوده و عده ای می گویند، این واقعه پس از گوساله پرستی در تاریخ بنی اسرائیل رخ داده است. به نظر می رسد که روایت های دستۀ اول که به پیش از گوساله پرستی معتقدند، منطقی تر و مستندترند و درخواست دیدن خدا توسط بنی اسرائیل بخشی از ماجرای میقات و نزول تورات در کوه طور است، اما نظری قطعی برای آن نمی توانیم ارائه کنیم.
ضمن بیان تاریخ بنی اسرائیل و حضرت موسی در قرآن آمده که عده ای از بنی اسرائیل که چندان به الهی بودن تورات مطمئن نبودند، از حضرت موسی خواستند که شاهد نزول تورات باشند. حضرت هم 70 نفر از آنها را انتخاب کرده و همراه خود به میقات بردند. نماینده های بنی اسرائیل به شنیدن صدای خدا و تکلم او با حضرت موسی قناعت نکردند، آنها از حضرت موسی خواستند که خدا را به آنها نشان بدهد؛ پس از این درخواست صاعقه ای به آنها نازل شد و همه هلاک شدند[45]، اما حضرت موسی در حق آنها دعا کردند و خداوند آنها را زنده کرد[46]. آنها همچنان ایمان نیاوردند و گفتند؛ اگر فقط خودت هم خدا را ببینی کافیست و به تو ایمان می آوریم. حضرت آنها را نصیحت کردند، اما آنها لجاجت کردند. در داستان تاریخ بنی اسرائیل ذکر شده که حضرت موسی با خدا سخن گفتند و خدا خطاب به ایشان گفت، به کوه نگاه کن، اگر پایدار بماند، تو هم می توانی من را ببینی، ناگهان کوه به ارادۀ خدا متلاشی شد و حضرت چنان مبهوت عظمت خدا شدند که بیهوش شده و از حال رفتند.
عده ای هم معتقدند، بعد از آنکه حضرت از میقات برگشتند و با گوساله پرستی بنی اسرائیل مواجه شدند، از جانب خدا مأمور شدند که مجدداً همراه گروهی از بنی اسرائیل به کوه طور بروند، تا آنها از عمل زشتشان عذرخواهی کنند. حضرت هم 70 نفر از آنها را انتخاب کردند و به طور بردند، در آنجا به «رجفه؛ لرزۀ بدنی» افتادند، حضرت که شاهد هلاکت آنها بودند، برای آنها دعا کردند و نجات یافتند[47].
این واقعه در هر دو صورت بیان تاریخی آن نشان دهندۀ لجاجت بی حد و حصر این قوم است که برای هر موضوعی بهانه تراشی و لجاجت داشتند و از هدفشان دست برنمی داشتند.
داستان گاو بنی اسرائیلی
داستان گاو بنی اسرائیلی را در مقالۀ معجزات حضرت موسی بیان کردیم. گفتیم که چند نفر پیرمرد ثروتمندی از اقوامشان را کشتند و قتلش را گردن دیگران انداختند، تا اموالش را تصاحب کنند. بین آنها اختلاف ایجاد شد و برای داوری نزد حضرت موسی رفتند. ایشان از طرف خدا دستور دادند که گاو ماده ای را ذبح کنند و تکه ای از آن را به جنازه بزنند، تا مقتول زنده شده و قاتلش را معرفی کند. بنی اسرائیل که ابتدا گمان کرده بودند، حضرت موسی آنها را مسخره می کنند، موضوع را چندان جدی نگرفتند، اما نهایتاً تصمیم به اجرای آن دستور گرفتند؛ ابتدا گفتند که از خدا بپرس که گاو چگونه باشد؟ سپس گفتند، جوان باشد یا پیر؟ چه رنگ باشد؟ از خدا بخواه توضیح بیشتری به ما بدهد. خداوند هم برای هر پرسش آنها پاسخی داد. نهایتاً دستور انجام شد، دم گاو را قطع کردند و به مرده زدند، مرده زنده شد و قاتل را معرفی کرد. این داستان هم ضمن دیگر ماجراهای تاریخ بنی اسرائیل و حضرت موسی در قرآن بیان شده است[48]، حتی علت نام گذاری سورۀ «بقره» هم داستان گاو مادۀ بنی اسرائیل است؛ زیرا بقره به معنای گاو ماده است.
این بخش از تاریخ بنی اسرائیل در قرآن و سایر منابع معتبر نمونۀ روشنی از بهانه جویی های بی حد و حصر قوم بنی اسرائیل است، حتی عبارت «ایراد بنی اسرائیلی» و «بهانه های بنی اسرائیلی» که بین مردم رایج است هم از این ماجرا گرفته شده.
ماجرای قارون و بنی اسرائیل
حضرت موسی در طول دوران رسالتشان با سه قدرت متجاوز مبارزه کردند، فرعون که نماد قدرت و حکومت بود، گوسالۀ سامری که نماد فریب و شرک بود و قارون که نماد ثروت و دنیاپرستی بود. حضرت موسی پس از عبور از بحران فرعون و گوسالۀ سامری درگیر مبارزه با قارون شدند. قارون از اقوام نزدیک حضرت موسی بود که در تاریخ بنی اسرائیل در قرآن از آن سخن گفته شده است[49]. او اطلاعات قابل ملاحظه ای از تورات داشت و بسیار به ایمان تظاهر می کرد[50]. او گنج و ثروت های عظیم فرعون را به دست آورده بود یا به نقلی با آگاهی از علم کیمیا و فنون تجارت توانسته بود، ثروت هنگفتی به دست بیاورد. ماجرا تا زمانی درست پیش رفت که دستور زکات از جانب خدا به حضرت موسی ابلاغ شد. در این زمان بود که حقیقت قارون آشکار شد و پرده از چهرۀ ایمان دروغینش افتاد. او از پرداخت زکات خودداری کرد و برای تبرئۀ خودش به تخریب حضرت موسی و مبارزه با ایشان پرداخت. او در میان بنی اسرائیل علیه حضرت تبلیغات منفی کرد و به ایشان تهمت زنا و دزدی زد. متأسفانه عده ای از بنی اسرائیل با او همراه شدند و برای حضرت دردسرهای بسیاری تراشیدند. نهایتاً حضرت موسی به یاری خدا از خودشان رفع اتهام کردند. خداوند به قارون و همراهانش غضب کرد و از حضرت موسی خواست که آنها را نفرین کند، تا زمین آنها را در خودش ببلعد، حضرت هم آنها را نفرین کردند[51]. وقتی آنها داشتند در زمین فرو می رفتند، بسیار به حضرت موسی التماس کردند که آنها را نجات بدهند و به آنها رحم کنند، اما حضرت به التماس های آنها توجه نکردند و زمین آنها را بلعید[52]. پس از این واقعه خدا به حضرت موسی وحی کرد: «تو ترحم و توجهی به آنها نکردی، درحالی که اگر آنها به من استغاثه و تضرع می کردند، من درخواست و التماس آنها را رد نمی کردم.[53]»
سایر عذاب های نازل شده بر بنی اسرائیل
تا اینجا از عذاب های مختلفی که بر بنی اسرائیل نازل شده نام بردیم، عذاب هایی مثل صاعقه در طور، قتل یکدیگر در نتیجۀ پرستش گوسالۀ سامری، چهل سال سرگردانی در بیابان برای نافرمانی از شرکت در جنگ، ذلت زندگی فقیرانه[54] و …
عذاب دیگری که در نتیجۀ نافرمانی از دستورات و احکام خدا بر آنها نازل شد آن بود که به شکل میمون مسخ شدند؛ زیرا آنها دستور خدا و حرمت صید ماهی در روز شنبه را رعایت نکرده و به آن کم توجهی کردند[55]. آنچه از تاریخ بنی اسرائیل و حضرت موسی در قرآن آمده شامل موارد بسیاری از پیمان شکنی های بنی اسرائیل و پیامدهای آن است[56]؛ زیرا آنها به سنگدلی عجیبی دچار شدند، تورات را به سلیقۀ خودشان تحریف کردند، کارشان به پیامبرکُشی رسید و حضرت عیسی را به صلیب کشیدند و تعداد اندکی به پیامبر خاتم یعنی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آوردند.
خداوند آنها را به دلیل نافرمانی های مکرر، نفاق و فسق آشکار و پنهان، دشمنی و لجاجت و … به رسوایی در دنیا و عذاب آخرت تهدید کرده است[57]. حوادث مختلف مربوط به تاریخ بنی اسرائیل و حضرت موسی در قرآن سرشار از نکات مهم برای آموختن تمدن سازی ها و چگونگی رساندن امانت رسالت در طول قرن هاست. بنی اسرائیل نماد همان قومیست که همواره از برپایی تمدن الهی جلوگیری می کند و سلایق و معیارهای خودش را بر خواست خدا و تدبیر پیامبر خدا ارجح و برتر می داند. قومی که در هر نعمتی ایرادی می بیند و پیرامون هر مصلحت و فرمان الهی ابهام و پرسشی دارد، درست مثل زمانی که خدا آنها از هلاکت ناشی از گرسنگی نجات داد و برای آنها گوشت و خوراک بهشتی فرستاد، اما آنها بهانه گرفته و عدس و پیاز طلب کردند. تمام افرادی که شباهت های فکری، رفتاری و اخلاقی مشابه این قوم بهانه گیر و نفرین شده دارند، باید بترسند و تا دیر نشده فکری به حال اصلاح این اخلاق کنند، مبادا که آنها هم در جبهۀ بنی اسرائیل محشور شوند و مانعی برای تمدن
[1] عهد عتیق، خروج 31:32-22/ بطرس عبدالملک، جون الکساندر طمسن و ابراهیم مطر، قاموس الکتاب المقدس، چاپ دهم، قاهره، دارالثقافه، ص 69-72/ اعداد، 23: 7/ مزامیر، 7: 16
[2] سلیمان بن احمد طهرانی، المجم الکبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1412 قمری، جلد 1، ص 278
[3] قرنتیان، 18: 10
[4] روم، 6: 9
[5] سموئیل، 8: 11
[6] بقره: 47 و 122
[7] هود: 72
[8]دعایی مضطرانه و از سر عجز و صدق که شخص را بی قرار و مضطر کرده است.
[9] عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر العیاشی، رسولی محلاتی، تهران، المطبعة العلمیة، چاپ اول، 1380 قمری، ج 2، ص 154
[10]مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیة، 1374 شمسی، ج 16، ص 13/ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی التفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، 1372 شمسی، چاپ سوم، ج 7، ص 375
[11]در مصر قدیم مدافعان فرعون بودند.
[12] اعراف: 137/ مائده: 20 و 21
[13] مائده: 21 تا 23
[14] قائم مقام، جانشین، نمایندۀ تام الإختیار
[15] مائده: 21 تا 23
[16] مائده: 24/ طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان فی التفسیر القرآن، موسوی همدانی، قم، دارالکتاب الاسلامی، بی تا، ج 5، ص 473
[17] مائده: 22/ طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان فی التفسیر القرآن، موسوی همدانی، قم، دارالکتاب الاسلامی، بی تا، ج 5، ص 473
[18] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیة، 1374 شمسی، ج 4، ص 338
[19] طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی التفسیر القرآن، بیروت، دار المعرفة، 1412 ق، ج 1، ص 424
[20] حمیدی، سید جعفر، تاریخ اورشلیم، تهران، امیرکبیر، 1381 ش، ص 324
[21] اعراف: 42
[22] اعراف: 142 تا 145
[23] مدرسی، سید محمدتقی، من هدی القرآن، تهران، دار محبی الحسین، چاپ اول، ج3، ص 450
[24] طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان فی التفسیر القرآن، موسوی همدانی، قم، دارالکتاب الاسلامی، بی تا/ مغنیه، محمد جواد، التفسیر المبین، قم، بنیاد بعثت، بی تا
[25] قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ ششم، 1371 شمسی، ج 6، ص 315
[26] کتاب مقدس، کتاب خروج، باب 32، آیات 1-6
[27] طه: 8/ شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی التفسیر القرآن، احمد قصیر عاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا، ج 4، ص 544
[28] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیة، 1374 شمسی
[29] فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420 ق، ج22، ص 95
[30] زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ سوم، 1407 ق، ج2، ص 160
[31] قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، موسوی جزایری، قم، دارالکتاب، چاپ سوم، 1404 ق، ج 2، ص 62
[32] طه: 90
[33] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیة، 1374 شمسی، ج6، ص 371
[34] اعراف: 150/ طه: 85
[35] طه: 92 تا 94
[36] طه: 97
[37] همان
[38] اعراف: 152
[39] حسینی شیرازی، سید محمد، تبیین القرآن، بیروت، دارالعلوم، چاپ دوم، 1423 ق، ص 18
[40] تورات، خروج، باب 32، آیات 27 و 28
[41] قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، موسوی جزایری، قم، دارالکتاب، چاپ سوم، 1404 ق، ج 1، ص 47
[42] طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان فی التفسیر القرآن، موسوی همدانی، قم، دارالکتاب الاسلامی، بی تا، ج1، ص 47
[43] انعام: 103
[44] نساء: 153
[45] بقره: 56
[46] بقره: 55 و 56
[47] محمد رشید رضا، عبده محمد، تفسیر القرآن الحیکم الشهیر بتفسیر المنار، بیروت، دارالمعرفة، 1414 ق، جلد 9، ص 215
[48] بقرة: 67 تا 73
[49] قصص: 76 و 79
[50] شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، با مقدمه: شیخ آقابزرگ تهرانی، تحقیق: قصیرعاملی، احمد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا، ج 8، ص 175
[51] ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق، ج1، ص 205/ طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق: ابراهیم، محمد أبو الفضل، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق، ج 1، ص 447
[52] قصص: 81
[53] طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق: ابراهیم، محمد أبو الفضل، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق، ج 1، ص 262 و 265
[54] بقرة: 61/ آل عمران: 112
[55] بقرة: 65
[56] مائده: 12 و 13/ طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان فی التفسیر القرآن، موسوی همدانی، قم، دارالکتاب الاسلامی، بی تا، ج5، ص 240
[57] بقرة، 85