1. خانه
  2. slash
  3. تاریخچه مقاومت در فلسطین
  4. slash
  5. چه عواملی در جنگ 33 روزه منجر به شکست اسرائیل در لبنان شد و چه…

چه عواملی در جنگ 33 روزه منجر به شکست اسرائیل در لبنان شد و چه نتایجی به دنبال داشت؟

مروری بر عقب نشینی و شکست اسرائیل در لبنان در جنگ 33 روزه و وقایع پیش از آن

مروری بر عقب نشینی و شکست اسرائیل در لبنان در جنگ 33 روزه و وقایع پیش از آن

گرچه صهیونیست ها فلسطین را  اشغال کرده بودند، اما هدف آنها صرفاً تصرف فلسطین نبود، بلکه آنها سرزمین مقدس را به عنوان مقر فرماندهی شان بر کل جهان در نظر داشتند. صهیونیسم به دنبال آن بود که ابتدا اورشلیم، سپس نیل تا فرات و بعد تمام کرۀ زمین را تسخیر کنند. هر مانع و مزاحمی هم در این مسیر باید از میان برداشته می شد، مخصوصاً اگر این مانع در منطقه بود. هر عاملی که بر قدرت و غیرت فلسطینی ها مؤثر بود و هر گروهی که مقابل صهیونیست ایستادگی میکرد؛ باید از میان برداشته می شد. یکی از مهم ترین موانع اسرائیل در منطقه، جبهۀ مقاومت لبنان بود.

برای درک بهتر این موضوع لازم است، نگاه دقیق تری به تاریخ لبنان بیاندازیم و پاسخ این سؤال ها را در تقابل های لبنان و اسرائیل پیدا کنیم:

  • چه عواملی منجر به عقب نشینی اسرائیل از لبنان شد؟
  • رژیم صهیونیستی برای جبران شکست اسرائیل در لبنان چه کرد؟
  • چرا معتقدیم عقب نشینی صهیونیستها از لبنان مساوی شکست اسرائیل در لبنان بود؟
  • دلایل شروع جنگ 33 روزۀ لبنان و اسرائیل چه بود؟
  • در جنگ 33 روزه چه حوادثی رخ داد و نتیجۀ آن چه بود؟
  • آیا آتش بس در جنگ 33 روزه معادل شکست اسرائیل در لبنان بود؟

شروع عقب نشینی رژیم صهیونیستی

اولین قدم عقب نشینی از جنوب لبنان را نتانیاهو برداشت. در تابستان 1998 کابینۀ او اعلام کرد که قطعنامۀ 425 سازمان ملل را پذیرفته است. دولت لبنان هم خواستار خروج کامل و بی قید و شرط اسرائیل از جنوب لبنان شد. همچنین اعلام کرد که هیچ گونه مذاکره ای با این رژیم نخواهد داشت. مقاومت اسلامی لبنان هم مواضع دولت لبنان در مورد ادامۀ مبارزه با اسرائیل و آزادسازی کامل لبنان را تأیید کرد. به همین دلیل رزمندگان مقاومت اسلامی در فوریۀ سال 1999 میلادی اسکورت فرماندۀ ارتش اسرائیل در جنوب لبنان را منفجر کردند. وقتی مقاومت از سمت حزب الله ادامه پیدا کرد، اسرائیل ناچار شد در ژوئن 1999/ خرداد 1378 از منطقۀ حزین عقب نشینی کند و اولین قدم برای عقب نشینی کامل برداشته شد.

حدود یک ماه بعد از عقب نشینی اولیه، اسرائیل می خواست قدرتش را به رخ لبنان بکشد، همچنین با تحت فشار گذاشتن دولت و مردم آنها را مجبور به مذاکره کند، به همین دلیل به بعضی تأسیسات زیربنایی لبنان مثل چند پل و نیروگاه برق حمله کرد و چندین نفر مجروح و کشته شدند.

«یهود باراک» از حزب کارگر در اردیبهشت 1378 در انتخابات پارلمانی اسرائیل پیروز شد. با پیروزی او شرایط مذاکرۀ صلح بین اسرائیل و سوریه فراهم شد. اگرچه نتایج خاصی از این مذاکرات حاصل نشد، اما حزب الله استقلال خود از سوریه را نشان داد و مقدمات شکست اسرائیل در لبنان فراهم شد.

در دسامبر 1399 «عماد حسین حمود» در منطقۀ مرجعیون – القلیعه عملیاتی انجام داد و عده ای از صهیونیست ها را کشته و مجروح کرد. این فشارها باعث شدند که رژیم مزدور اسرائیل در ژانویه و فوریۀ سال 2000 ابتدا از کفر حونه و سپس از پایگاه استراتژیک سجد عقب نشینی کند و مسیر شکست اسرائیل در لبنان ادامه پیدا کرد. در اواخر ژانویۀ سال 2000 همزمان که این عقب نشینی اسرائیل از لبنان صورت می گرفت، رزمندگان مقاومت در مخفیگاه «عقل هاشم» که یکی از سرکردگان بسیار مهم مزدوران رژیم صهیونیستی بود، بمب کار گذاشتند و او را به هلاکت رساندند. این موضوع باعث حمله های اسرائیل علیه تأسیسات زیربنایی لبنان شد. «آنتوان لحد» نفر اول سازمان مزدوران اسرائیل بیمار بود و عملاً سازمان مزدوران لبنانی توسط عقل هاشم مدیریت می شد. قتل او مزدوران را ترساند و عده ای از آنها هم فرار کردند و با از هم پاشیدن سازمان مزدوران اسرائیلی در لبنان شکست اسرائیل در لبنان قطعی شد.

عقب نشینی از جنوب منطقۀ لبنان

حسنی مبارک در اوایل سال 2000 میلادی به لبنان رفت و از مقاومت اسلامی تجلیل کرد. مدتی بعد در بیروت برای وزاری امور خارجۀ عرب کنفرانسی تشکیل داد و از مقاومت اسلامی حمایت کرد. ولیعهد عربستان در سفرش به لبنان با نماینده های حزب الله ملاقات کرد و حمایتش از مقاومت اسلامی لبنان را اعلام کرد. گویی شکست اسرائیل در لبنان برای همه آشکار می شد.

فشارهای نظامی و نارضایتی جو عمومی اسرائیل در مقابل افزایش مقبولیت و مشروعیت بین المللی و منطقه ای حزب الله منجر به آن شد که کابینۀ رژیم جعلی اسرائیل رسماً طرح عقب نشینی ارتش اسرائیل از جنوب لبنان را در مارس 2000 تصویب کند.

«یهود باراک» نخست وزیر رژیم صهیونیستی در آوریل 2000 شکست اسرائیل در لبنان را پذیرفته و نامه ای به کوفی عنان دبیر کل وقت سازمان ملل نوشت و اعلام کرد که در ژوئیۀ 2000 به صورت یک جانبه خاک لبنان را ترک می کند. می توانیم این اتفاق را نخستین شکست کامل اسرائیل در طول جنگ با اعراب بدانیم که پایانی بر اسطورۀ شکست ناپذیری اسرائیل به حساب می آمد. با این حال چون حمله های مقاومت اسلامی و نیروهای مردمی علیه مواضع اسرائیل شدت یافته بود، نیروهای اسرائیل 45 روز زودتر از موعد مقرر لبنان را ترک کردند. چند عملیات توسط رزمنده های مقاومت اسلامی علیه نیروهای آنتوان لحد صورت گرفت که منجر به شکست سنگین آنها شد و عقب نشینی اسرائیل از جنوب لبنان شروع شد. به گفتۀ خود سربازان صهیونیستی این یک عقب نشینی نبود، بلکه شکست اسرائیل در لبنان و فراری بزرگ بود، جوری که آنها حتی فرصت نکردند که لباس ها و تجهیزاتشان را همراه خود ببرند.

عقب نشینی نهایی از لبنان

کار پاک سازی منطقه توسط نیروهای مقاومت از پایگاه هایی مثل صلعه که مشرف بر روستای قنطره بود، آغاز شد، طوری که بدون درگیری نظامی توانستند، منطقه را آزاد کنند؛ سپس به تدریج تمامی مناطق و روستاهای اشغالی توسط نیروهای مقاومت آزاد شدند. ارتش اسرائیل در شب 24 می تمام مواضعش به جز بخش هایی از مزارع شبعا در جنوب لبنان را ترک کرد. سپس باقی ماندۀ مزدوران لبنانی لحد خودشان را به ارتش و رزمندگان لبنان تسلیم کردند؛ اگرچه عناصر کلیدی آنها همراه خانواده هایشان پناهندۀ اسرائیل شدند، اما شکست اسرائیل در لبنان تکمیل شد.

اسرائیل ناامید نشد و شیوۀ جنگ را در منطقه تغییر داد. اسرائیل برای جبران آبرویی که در عقب نشینی خفت بارش از دست داده بود، در نظر داشت که جنگ مذهبی و طایفه ای بین مسیحیان و مسلمانان به راه بیاندازد، تا هم تمرکز از شکست مفتضحانه اش برداشته شود، هم توپ را به زمین دشمنش بیاندازد، اما حزب الله مانع این مکر خطرناک شد و فتنۀ صهیونیست را خنثی کرد. آنها روحانیون و شخصیت های پرنفوذ را به مناطق جنوبی مسیحی نشین اعزام می کردند، تا با ملاقات و مکالمه با کشیش ها و روحانیون مسیحی آنها را هوشیار کنند و از بروز هر گونه فتنه و درگیری جلوگیری کنند.

این عقب نشینی نقطۀ پایان تهاجم های دردسرساز به لبنان در سال های 1978 و 1982 بود و بازتاب بسیار شدیدی بین جراید رژیم صهیونیستی و نظامیان داشت. حیثیت رژیم صهیونیستی زیر سؤال رفت. اعتراف های بسیاری از آنها ثبت شد که گویای ورشکستگی آبرویی، سیاسی و نظامی آنها بود؛ مثلاً در جایی نوشتند، میزان تلفات و کشته های ما در لبنان بسیار بیشتر از جنگ ژوئن 1967 بود که در آن اراضی سه کشور عربی را تصرف کردیم. ما بدون هیچ برگ برنده ای از لبنان فرار کردیم. این اعتراف ها به شکست آنقدر زیاد و صریح بود که باراک یهود آن را مصیبت بزرگ خواند و شکست اسرائیل در لبنان را کاملاً پذیرفت.

جنگ 33 روزۀ لبنان و اسرائیل

جنگ بین حزب الله لبنان و اسرائیل در سال 2006 میلادی به «جنگ تموز»، «جنگ 33 روزه» و «جنگ ششم» مشهور است. اسرائیل و حزب الله در سال 2004 پس از مذاکرات تعهد کردند که اسرا را میان خودشان تبادل کنند. رژیم صهیونیستی به وعده اش عمل نکرد و سه اسیر لبنانی را آزاد نکرد. حزب الله هم عملیات «الوعد الصادق» را در جولای 2006 برای آزادی آنها به راه انداخت و دو نظامی صهیونیست را اسیر کرد. این حرکت باعث شد که اسرائیل به لبنان اعلام جنگ کند؛ البته اسرائیل پیش از این هم قصد حمله به لبنان را داشت، اما این عملیات بهانه دست آنها داد و حمله را جلو انداخت. رژیم صهیونیستی رسماً خواستار خلع سلاح حزب الله و آزادی دو اسیر لبنانی در بند شد.

متأسفانه اغلب کشورهای عربی موضع منفی و مخالفی نسبت به حزب الله داشتند و سفیر اسرائیل در سازمان ملل متحد از این موضوع سوءاستفاده کرد. مشکل آن بود که بین مسئولان لبنانی هم اختلاف نظر پیش آمد و برخی خواستار خلع سلاح حزب الله شدند.

این جنگ 33 روز طول کشید و خسارت هایی برای طرفین داشت، اما میزان تلفات و خسارت های انسانی و مادی آنها قابل قیاس با هم نبود. امکانات و تجهیزات اسرائیل بسیار پیشرفته تر از لبنان بود. حزب الله هم از مدل جنگ چریکی استفاده می کرد و در جنوب لبنان تونل های زیادی ساخته بود که از آنها برای فرماندهی یا زاغۀ مهمات استفاده می کرد.

نهایتاً قطعنامۀ 1701 شورای امنیت در آگوست 2006 برای پایان دادن جنگ و آتش بس تصویب شد. از آنجا که پیش نویس این قطعنامه توسط آمریکا و فرانسه تهیه شده بود، زبان و لحن آن هم به نفع اسرائیل نوشته شده بود. این محتوا خواستار وجود منطقه ای از مرز اسرائیل تا رودخانۀ لتیانی بود، تا نیروهای سازمان ملل و ارتش لبنان در آن مستقر شوند.

متأسفانه این جنگ برای لبنان خسارت های فراوانی به بار آورد. تمرکز اسرائیل بر تخریب و تضعیف مناطق شیعه نشین بود. هزاران خانه، اماکن حیاتی مثل پالایشگاه ها، نیروگاه ها، بیمارستان ها، پلها و … آسیب جدی دیدند. فشار زیادی از جانب دولت و مردم به حزب الله وارد شد، تا مجبور به پذیرش درخواست های اسرائیل شوند؛ البته عملکرد حزب الله هم بسیار عالی بود و حقیقتاً شکست اسرائیل در لبنان را رقم زد. عده ای از محققان معتقدند که حزب الله نه فقط ارتش صهیونیستی بلکه کشور اسرائیل را هم درگیر کرد. اینجا بود که صهیونیست ها فهمیدند، جنگ می تواند به آنها هم آسیب و لطمه وارد کند.

موضوع مهم آن است که ابرقدرت ها با جنگ 33 روزه به دنبال خاورمیانۀ جدید بودند، خاورمیانه ای مطیع و مستعمرۀ آمریکا. سید حسن نصرالله معتقد بود که سقوط لبنان در این جنگ برابر با ادامۀ طرح صهیونیستی آمریکایی است، طرحی مبنی بر ادامۀ جنگ به سمت سوریه، فلسطین و محاصرۀ ایران. اما شکست اسرائیل در لبنان این طرح را منهدم کرد.

گفتیم اسرائیل از این جنگ اهداف مختلفی داشت که در پایان جنگ از تمام آن اهداف اولیه عقب نشینی کرد و به هیچ کدام از آن اهداف دست پیدا نکرد، جوری که شاهدان ماجرا و محققان واقعه حزب الله را پیروز معرکه می دانند و شکست اسرائیل در لبنان را تأیید می کنند.

کلید موفقیت حزب خدا در لبنان

تقابل  اسرائیل و حزب الله در لبنان، ماکت کوچکی از تقابل قدرت الهی و قدرت زمینی بود، تقابل قدرت و ایمان، تقابل حق و باطل، محل آزمون اراده ها و ابتلاها. در ماجرای تقابل این دو سپاه که نبرد خیر و شر بود، تکلیف سپاه شیطان روشن بود، اما حزب خدا باید آزمون ها پس می داد و استقامت خود را در این راه اثبات می کرد. شاید عجیب باشد، اما شکست یا پیروزی لبنان در این نبرد صرفاً به چگونگی عملکرد حزب الله در آزمون های قلبی و معنوی شان در این نبرد بستگی داشت. حزب الله باید در این نبرد نابرابر اثبات می کرد که قدرت توحید از کبر و شرک بالاتر است و این اثبات هیچ گاه رخ نمی داد؛ مگر آنکه قلب های سربازان خدا از توحید لبریز باشد و جز قدرت خدا چیزی را قدرت نبیند. حزب الله باید ثابت می کرد، گروهی کوچک می تواند سپاهی عظیم را مستأصل و زمین گیر کند، به شرطی که از هیچ نیرویی نترسند. خوشبختانه حزب الله الگوی کافی و کاملی به نام «انقلاب اسلامی ایران» داشت که اصول مبارزه و جهاد را از آن آموخته بود و اجرا می کرد. اصولی که شیطان و سپاهش را مغلوب قطعی میدان می دانست، با او به مذاکره نمی نشست و باید تا آخرین قطرۀ خون، مال، آبرو و جانش برای شکست او تلاش می کرد. سربازان حزب الله و خانواده هایشان در راه این عقیده بارها آوارگی، تنهایی و شهادت را تجربه کردند، اما هر بار قوی تر از قبل به میدان آمدند و هر بار آبروی شیطان را بیشتر از پیش ریختند. آنها به خوبی فهمیده بودند که برای مقدمه سازی آمدن امام منجی باید خون های بسیار هدیه کنند و آزمون های بسیار از سر بگذرانند تا سربلند میدان شوند و شرایط برای برپایی تمدن نوین جهانی توسط امام متخصص و معصوم فراهم شود.

مشکل آن است که عده ای سطحی نگر این حوادث را جنگ های منطقه ای می بینند و برچسب های ملی گرایی به آن می زنند؛ درحالی که همین جنگ های ظاهراً محلی و منطقه ای کاملاً وسعت جهانی و عالم گیر دارند. هر دو گروه در حال تکرار تاریخ از زمان خلقت انسان تا امروزند و این نبرد به لحظات پایانی خودش رسیده و جبهۀ مقاومت به زودی امامشان را به زمین پاگشا می کنند.

در عالم چیزی جز دو جبهۀ توحید و شیطان وجود ندارد. حزب خدا باید با تمام توان قلبی، نظامی و فرهنگی به میدان بیایند، تا حزب شیطان ضعیف شده، منجی موعود ظهور کند و شیطان و حزبش را کاملاً از زمین محو کند، تا شرایط تربیت الهی و انسانی تحت تربیت امام معصوم فراهم شود.

حزب الله فدائیان راه انسان شناسی هستند، که با تمام داشته هایشان به میدان آمدند، تا تمام انسان های عالم به آغوش امامشان برسند و از جهنم دنیا و آخرت رها شوند. حزب خدا این اعتقاد و باور را در شکست اسرائیل در لبنان کاملاً به نمایش گذاشتند.

اشتراک گذاری در
مقالات مشابه
کامنت خود را بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *