چرا پیامبر رحمت با دیگران میجنگید و دلیل هریک از جنگها و غزوات پیامبر چه بود؟
جنگها و غزوات پیامبر اسلام همواره برای گروهی محل شک و شبهه نسبت به ماهیت رحمانی اسلام بوده است. اما بررسی و تحلیل تاریخی این جنگها از چند منظر اهیمت ویژهای دارد.
نخست اینکه بدانیم بستر شکل گیری غزوات پیامبر چه بوده و ایشان در چه مواردی جنگ را جائز میدانستند. و در درجه بعدی شناخت جریانهایی که پیوسته برای سرکوب دین تازه تلاش میکردند، از اهمیتی بسیار بالا در زمینه شناخت دشمنان و جریانهای نفوذی در تاریخ اسلام برخوردار است.
درک دلیل هر غزوه یا سریه از جنگهای پیامبر میتواند بسیاری از سوالات و پرسشهای ما نسبت به تاریخ اسلام و سیره پیامبر را پاسخ بدهد. تعداد غزوات پیامبر که به معنای جنگهایی است که ایشان خود فرمانده جنگ بودند، به ۲۷ غزوه[1] تخمین زده میشود؛ در حالی که تعداد سریهها که خود پیامبر در آنها حضور نداشتند و یکی از صحابه فرماندهی جنگ را بر عهده داشت، بین ۳۶ تا ۸۲ متغیر است.[2]
اسلام دینی است که بر پایه صلح، دوستی و محبت بنا شده است. اساساً، هدف اصلی از آفرینش انسان توسط خداوند تنها در سایه صلح و دوستی محقق میشود. بر اساس این دیدگاه رحمانی، اسلام به دنبال نجات بشر از سقوط و انحراف از مسیر انسانیت است. به همین دلیل، در برخی موارد، جنگ و مقابله با جبهه مخالف مجاز شمرده شده است؛ از جمله:
- دفاع از اموال، شرف و حقوق شخصی،[3]
- جنگ علیه کافران و منافقانی که هیچ حد و مرزی را نمیپذیرند،[4]
- مقابله با منافقانی که از فتنه و خیانت دست برنمیدارند و موجب هرج و مرج در جامعه میشوند،
- مقابله با مشرکانی که به عهد و پیمان خود وفا نمیکنند.[5]
- نجات مظلومان و مستضعفان از ظلم جباران[6]
- گسترش حکومت خدا در زمین
- بازگرداندن حق انسان به بشر[7]
در این مقاله به اختصار به جنگها و غزوات پیامبر پرداخته و دلایل هرکدام از این جنگها را به طور موشکافانهای بیان خواهیم کرد. شایان ذکر است که تمامی غزوات پیامبر پس از هجرت به مدینه انجام شده است.
پیمان نامه مدینه اولین تاکتیک جنگی پیامبر
قرنها قبل از بعثت پیامبر، یهود به جزیره العرب وارد شدند تا با پیامبر آخرالزمان که نامش را در کتابهای آسمانی خود یافته بودند، ملاقات کنند.[8] آنها در مناطق اطراف مدینه مستقر شدند و بر مفاصل اقتصاد[9] و فرهنگ تسلط یافتند و نقش نخبگان فرهنگی را برای تأثیرگذاری بر جامعه محلی و نشر دین خود بر عهده گرفتند.[10] با این حال، انگیزههای هجرت آنها به مدینه همچنان موضوع بحثهای گستردهای است؛ زیرا برخی شواهد سوالاتی را درباره نیت واقعی یهود مطرح میکند، از جمله عدم استقرار آنها در مکه با وجود آگاهی از محل نزول پیامبر مورد انتظار و توزیع آنها بین مدینه و قدس[11] یکی از مواردی است که دلایل قابل قبولی برای آن ذکر نشده است.
پس از هجرت پیامبر اکرم به مدینه، ایشان با عقل خلاق خود توانست خطرات احتمالی که امنیت و ثبات جامعه نوپای اسلامی را تهدید میکرد، پیشبینی کند. قریش و قبایل اعراب اطراف مدینه به دلیل توطئهها و حملات نظامی بزرگترین تهدید خارجی بودند؛ در حالی که چالشهای داخلی شامل تقسیمات قبیلهای بین مهاجران و انصار، تلاشهای یهود برای تحریک و شورش و احتمال اتحاد آنها با مشرکان و منافقان بود.
این چالشها پیامبر را وادار به اتخاذ تدابیر سیاسی و امنیتی هوشمندانه برای حفظ وحدت مسلمانان و ثبات آنها کرد.[12] بنابراین، بر اساس دستور پیامبر اکرم سندی بین گروههای مختلف مقیم در مدینه نوشته و امضا شد.[13] بر اساس این سند، ساکنان شهر از مسلمانان و یهودیان به عنوان یک ملت واحد در نظر گرفته میشدند و هر طرف به آزادی در انجام دین و مراسم خود احترام میگذاشت. همچنین این سند بر دفاع مشترک از شهر تأکید کرده، حل اختلافات را به حضرت محمد ارجاع میداد، خونریزی در داخل شهر را ممنوع میکرد و اصول پرداخت دیه را مشخص مینمود. این موارد مورد پذیرش همه طرفها قرار گرفت.[14] اما در ادامه، عدم پایبندی یهودیان به این موارد منجر به درگیریها و جنگهایی شد.
نقش یهودیان در جنگها و غزوات پیامبر
عربها بهطور تاریخی قومی پراکنده بودند و هر قبیلهای آداب و رسوم و رهبر خود را داشت. اما چگونه این قبایل دورافتاده به جبههای واحد علیه پیامبر تبدیل شدند؟ پاسخ ممکن است در نقش پنهانی باشد که یهودیان ایفا کردند. یهودیان به جای شرکت مستقیم در نبردها بهطور هوشمندانهای تلاش کردند تا قبایل عرب را علیه مسلمانان متحد کنند.
آنها از اختلافات قبیلهای و نزاعهای تاریخی بهرهبرداری کرده و بذر فتنه را بین عربها کاشتند تا بتوانند نیروهای بزرگی را برای مقابله با اسلام بسیج کنند. این نقش خبیث یهودیان نه تنها به یک لحظه خاص مربوط نمیشود، بلکه ویژگی بارز آنها در طول تاریخ است. آنها در فنون تحریک و توطئه مهارت دارند و همواره در تلاش هستند تا فتنهها و درگیریها را بین ملتها و اقوام شعلهور کنند.[15]
بررسی غزوه بدر
در مورد دلایل اصلی وقوع جنگ بدر، برخلاف آنچه در کتابهای سیره حمله مسلمانان برای غارت کاروان تجاری قریش در نظر گرفته شده، تحلیلها و شواهد تاریخی نشان میدهد که این کار تکنیکی دفاعی در پاسخ به فتنهها و تحرکاتی بود که مشرکان برای آمادهسازی جنگ علیه مسلمانان انجام میدادند. باید گفت که قرآن کریم روشن میکند که دلیل اصلی این جنگ دفاع مسلمانان از وجود و حق خود در مقابله با تهدیداتی بود که مشرکان قریش علیه آنها مطرح میکرندد و هدف آن از بین بردن فتنهای بود که مشرکان علیه جبهه حق ایجاد کرده بودند.[16]
در مورد نقش یهود در غزوه بدر، چه در آغاز جنگ و چه در ادامه آن، میتوان با تحلیل تاریخ به برخی نشانهها اشاره کرد؛ زیرا این نقش بهطور واضح در گزارشهای تاریخی موجود قابل پیگیری نیست. یهود بهطور مستقیم در غزوه بدر شرکت نکردند و نقش آنها محدود به حمایت کلامی و معنوی از قریش بود. پس از این نبرد و زمانی که قریش نشان داد که قصد ادامه جنگ علیه مسلمانان را دارد، بسیاری از یهودیان نارضایتی خود را از پیروزی مسلمانان ابراز کردند. برخی آیات قرآن نشان میدهد که برخی از یهودیان پس از شکست قریش در بدر، مواضع خصمانه خود را علیه مسلمانان تغییر ندادند.[17]
پس از پیروزی مسلمانان در جنگ بدر، بدون هیچ دستوری از پیامبر اکرم برخی از مسلمانان تعدادی از مشرکان را اسیر کردند؛ زیرا در آن زمان، عادت جنگها این بود که پس از پایان نبردها، فدیۀ یا فدایی برای آزادسازی اسیران تعیین میشد.[18] اسیر کردن دشمنان، هرچند که عمل انسانی به شمار میآید، اما میتواند در زمینه نبرد تهدیدی استراتژیک باشد؛ بهویژه قبل از دستیابی به پیروزی قاطع. مشغول شدن سربازان به اسیر کردن دشمنان و انتقال آنها ممکن است آنها را از ادامه حمله یا حفاظت از دستاوردهای بهدستآمده بازدارد و به دشمن فرصتی برای بهبودی و بازگشت به میدان جنگ بدهد، همانطور که در غزوه احد اتفاق افتاد. بنابراین، تصمیم به اسیر کردن دشمنان باید با دقت بررسی شود و تحولات میدانی و تهدیدهای احتمالی در نظر گرفته شود.[19] به همین دلیل، خداوند کسانی را که این دستور را نقض کردند، سرزنش کرده و میفرماید: «مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللَّهُ يُرِيدُ الْآخِرَةَ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ: هیچ پیامبری را نسزد و نشاید که [پیش از جنگ و پیروزی بر دشمن] اسیران جنگی بگیرد، تا زمانی که [دشمن را به طور کامل] در زمین از قدرت و توان بیندازد [و موقعیت دین و مؤمنان در جهان پابرجا و استوار گردد آن گاه اسیر بگیرد؛ شما ای یاران پیامبر!] متاع ناچیز و ناپایدار دنیا را می خواهید، و خدا [برای شما] آخرت را می خواهد؛ و خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است.».[20]
پس از دستور پیامبر به قتل اسیران، صحابه تصمیم گرفتند که باقیماندهها را در برابر دریافت فدیه آزاد کنند؛ اگرچه پیامبر با این کار موافق نبودند، اما این موضوع را به صحابه واگذار کردند. بدون شک، گزینه مناسبتر این بود که یاران پیامبر از ایشان اطاعت میکردند؛ زیرا این کار تأثیر عمیقی بر روحیه یهود و قبیله قریش و همچنین سایر مشرکان در جزیره العرب میگذاشت. این اقدام میتوانست آنها را متقاعد کند که بازگشت از تلاشهای تهاجمی در برابر اسلام بهترین گزینه برای آنهاست؛ زیرا میدیدند که مقابله با پیامبر جز ویرانی و نابودی برایشان به ارمغان نخواهد آورد.[21] اما با تدبیر خودسرانه یاران پیامبر این اتفاق به گونه دیگری رقم خورد و تدبیر پیامبر و دستور خدا انجام نشد.
بررسی غزوه بنی قینقاع
پس از پیروزی مسلمانان در جنگ بدر، که برای یهودیان و منافقان در مدینه امری غیرمنتظره و غیرقابلباور بود، مسلمانان احساس عزت و شادی کردند، در حالی که یهودیان در مدینه و حومه آن دچار ترس و نگرانی شدند. پیروزی مسلمانان در بدر نشاندهنده قدرت و تواناییهای آنها بود و به همین دلیل، به محض رسیدن خبر این پیروزی به مدینه، یهودیان و منافقان شروع به توطئه علیه اسلام و تلاش برای کاهش قدرت آن کردند.
در همین زمان قبیله بنی قینقاع، که از شجاعترین قبایل یهود در مدینه به شمار میرفت، توافقنامه عدم تعرض با مسلمانان را نقض کرد. آنها با همکاری پنهانی با ابوسفیان، نخستین گامهای همکاری نظامی و هماهنگی با قریش را علیه اسلام برداشتند.
آیات قرآن در مورد نقض عهد یهود[22] نازل شد و یهودیان به عنوان بدترین مخلوقات توصیف شدند: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ عَاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ وَهُمْ لَا يَتَّقُونَ: یقیناً بدترین جنبندگان نزد خدا کسانی هستند که کافرند و [به سبب لجبازی و عنادشان] ایمان نمی آورند همان کسانی که با برخی از آنان [بارها] پیمان بستی، ولی هر بار پیمانشان را می شکنند و از خدا پروا نمی کنند.»[23]
پیامبر اسلام ، در ابتدا این یهودیان را جمع کرده و به پیروی از معاهده صلح دعوت کردند.[24] ایشان بر لزوم وفای به عهد تأکید کردند تا مانع از تحقق اهداف ویرانگر آنها شوند.[25] اما قبیله بنی قینقاع به نصیحت پیامبر توجه نکرد و در برابر ایشان سرسختی نشان دادند.[26] آنها هشدار پیامبر را جدی نگرفتند و به تحریکات خود ادامه دادند.[27]
آتش فتنه زمانی شعلهور شد که یهودیان به یکی از زنان مسلمان در بازار خود اهانت کردند و همین توهین زمینه نزاع و درگیری شد.[28]پس از نقض عهد، پیامبر بنی قینقاع را در بازارشان جمع کرده [29]و آنها را دعوت به اسلام کردند؛ اما آنها این دعوت را رد کردند و به قلعه های خود رفتند. پیامبر قلعههای آنها را محاصره کرد. پس از پانزده روز محاصره، یهودیان نتوانستند در برابر استقامت مسلمانان مقاومت کنند و در نهایت تسلیم شدند. پس از اسارت آنها، عبدالله بن ابی، از پیامبر برای یهودیان طلب عفو کرد. با اصرار او، پیامبر با تبعید آنها موافقت کرد[30] و این آیات در مورد طرد آنها نازل شد: “هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الحَشْرٍ…: اوست که کافرانِ از اهل کتاب را در نخستین بیرون راندن دسته جمعی از خانه هایشان بیرون راند…»[31]
نقش یهودیان در غزوه احد
جنگ احد در سال سوم هجری اتفاق افتاد و یکی از مهمترین مراحل تاریخ دعوت اسلامی به شمار میرود. این غزوه تأثیر زیادی بر مسلمانان از نظر سیاسی و نظامی گذاشت. غزوه احد در سال سوم هجری در کنار کوه احد به وقوع پیوست. قریشیان پس از شکست در غزوه بدر و به خونخواهی کشتگان بدر به فرماندهی ابوسفیان آماده نبردی دیگر با مسلمانان شدند. نقشه اولیه پیامبر و بزرگان مهاجر و انصار برای رویارویی با حمله قریش آن بود که از مدینه خارج نشوند و همان جا دفاع کنند، ولی جوانان و از جمله حمزه عموی پیامبر خواهان جنگ در بیرون مدینه بودند. سرانجام پیامبر با این تصمیم موافقت کردند.
نتیجه اولیه این جنگ، شکست مشرکان بود؛ اما گروهی از تیراندازان که پیامبر آنان را به فرماندهی عبدالله بن جبیر بر کوه عینین در سمت چپ کوه احد قرار داده بود، به گمان پیروزی و برای کسب غنیمت کوه را ترک کردند. مشرکان نیز با عبور از همین منطقه، از پشت به مسلمانان حمله کردند و آنان را شکست دادند. در این جنگ، خسارت سنگینی از جمله شهادت حدود هفتاد نفر از مسلمانان، شهادت حمزه بن عبدالمطلب، جراحت بر صورت پیامبر و شکستن دندان ایشان برای لشکر اسلام به وقوع پیوست.
یهودیان در این رویداد نقش مهمی بهویژه در تحرکات پیش از غزوه و پس از آن ایفا کردند. آنها از طریق تحریک قریش علیه مسلمانان و ایجاد فتنه در میان مسلمانان در این جنگ نقش داشتند. یکی از بارزترین اشکال این توطئه، تحریک قریش به انتقام از شکستشان در بدر بود. روایتها نشان میدهند که یهودیان نامههایی به قریش فرستادند و آنها را به جنگ تشویق کردند و وعده حمایت مالی و معنوی دادند.[32] همچنین، آنها به انتشار تبلیغات منفی علیه اسلام پرداختند و با استفاده از شعر و داستان، تصویر مسلمانان را مخدوش کردند، که این کار بهویژه توسط کعب بن اشرف انجام شد.[33]
قرآن کریم از اتحاد با یهود و نصاری به ضرر مسلمانان هشدار داده و در این آیه به یهودیان اشاره شده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَىٰ أَوْلِيَاءَ ۘ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ ۚ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ: ای کسانی که ایمان آوردهاید، یهود و نصاری را دوست خود نگیرید، برخی از آنها دوست برخی دیگرند و هر کس از شما به آنها تکیه کند، از آنهاست. خداوند قوم ظالمین را هدایت نمیکند.»[34]
در طول غزوه احد، یهودیان نقش نظامی مستقیمی نداشتند، اما به قریش مشاوره و حمایت معنوی ارائه کردند. منابع تاریخی نشان میدهند که برخی از یهودیان در ارائه طرحها و استراتژیها به قریش برای مقابله با مسلمانان در نبرد مشارکت داشتند.[35] پس از پایان غزوه احد و پیروزی نسبی قریش، یهودیان از این رویداد برای تقویت برنامههای خود علیه مسلمانان استفاده کردند.
میتوان گفت که نقش یهودیان در غزوه احد و حوادث بعدی آن، ماهیت درگیری آنها با مسلمانان و تلاشهای مداوم آنها برای تضعیف امت اسلامی را نشان میدهد. پس از غزوه احد، روابط متشنج با یهودیان افزایش یافت و این امر زمینهساز درگیریهای بعدی با بنی نضیر و بنی قریظه شد.
بررسی غزوه بنی نضیر
همانطور که قبلاً اشاره کردیم، پیامبر اسلام از زمان ورود به مدینه، بر ایجاد قواعد زندگی مشترک بین طوایف مختلف تأکید داشت. اما قبایل بنی نضیر از جمله قبایل یهودی بودند که پس از غزوه احد، دشمنی خود را بهطور علنی نشان دادند و به عهدهای خود پایبند نبودند و سعی کردند با ایجاد اتحادهای مخفی با دشمنان اسلام، ثبات مدینه را تضعیف کنند.[36]
رویدادهایی که به غزوه بنی نضیر منجر شد، در سال چهارم هجری آغاز شد، زمانی که پیامبر به بنی نضیر رفت تا از آنها بخواهد که در پرداخت دیه دو مرد از بنی عامر که بهطور تصادفی کشته شده بودند، کمک کنند. بر اساس توافق قبلی که بر همکاری مسلمانان و یهودیان در اینگونه مسائل تأکید داشت، بنی نضیر بهظاهر از پیامبر و همراهانش استقبال کردند؛ اما در واقع نقشهای برای ترور ایشان طراحی کردند. آنها برنامهریزی کردند که سنگی را از بالای یکی از خانهها بر سر پیامبر بیندازند. اما به پیامبر وحی شد و ایشان به سرعت از آنجا خارج شده و به مدینه بازگشتند.[37]
پس از این واقعه، پیامبر به بنی نضیر دستور داد که بهعنوان مجازات خیانتشان در مدت ده روز مدینه را ترک کنند. در ابتدا، آنها نشان دادند که آماده خروج هستند، اما رهبرشان، حُیی بن اخطب، به همراه عبدالله بن ابی بن سلول، تصمیم گرفتند در قلعههای خود پناه بگیرند و در برابر مسلمانان مقاومت کنند. آنها همچنین سعی کردند قریش و برخی قبائل عربی را علیه مسلمانان تحریک کنند که این وضعیت را پیچیدهتر کرد.[38]
مسلمانان به مدت پانزده روز دژهای بنی نضیر را محاصره کردند. پیامبر اسلام از یک تاکتیک نظامی جدید استفاده کردند و درختان نخل اطراف دژهای آنها را قطع کردند که این کار شوک بزرگی در صفوف آنها ایجاد کرد؛ زیرا این درختان منبع مهمی برای غذا و معیشت بودند. با این حال، بنی نضیر نتوانستند هیچ حمایتی از خارج کسب کنند و پس از یک مقاومت موقت مجبور به تسلیم شدند به شرطی که با امنیت از شهر خارج شوند و اجازه داشته باشند اموال قابل حمل خود را به جز سلاح با خود ببرند.[39] بنی نضیر شهر را به سمت خیبر ترک کردند، جایی که بیشتر آنها در آنجا مستقر شدند و برخی دیگر به شام رفتند. آنها اموال و زمینهای وسیعی را پشت سر گذاشتند که به دارایی مسلمانان تبدیل شد. این رویداد تأثیر زیادی بر مسلمانان داشت؛ زیرا آنها توانستند کنترل خود را بر شهر تقویت کرده و نفوذ یهودیان را در آن کاهش دهند.[40]
بررسی غزوه احزاب
جنگ احزاب که در سال پنجم هجرت رخ داد، یکی از خطرناکترین غزواتی بود که مسلمانان با آن مواجه شدند؛ زیرا نیروهای قریش و قبایل غطفان، بنی اسد و دیگر قبایل عربی با هدف نابودی دولت نوپای اسلامی گرد هم آمدند. یهودیان، به ویژه رهبران بنی نضیر، در رأس تحریککنندگان و طراحان این حمله بودند.
پس از اینکه رهبران بنی نضیر به خیبر منتقل شدند، شروع به برنامهریزی برای تحریک قبایل عربی برای حمله به مدینه کردند. طبق گفته ابن اسحاق، هیئتی از رهبران بنی نضیر، به رهبری سلام بن ابی الحقیق و حُیی بن أخطب، به قریش رفتند تا آنها را متقاعد کنند که باید یک ائتلاف بزرگ برای جنگ با پیامبر تشکیل دهند. یهودیان به قریش وعده دادند که از نظر مالی و غذایی از آنها حمایت خواهند کرد تا موفقیت این حمله را تضمین کنند و توانستند هیجان قریش را برای انتقام از مسلمانان پس از شکست در بدر و مقاومت در احد برانگیزند.[41]
یهودیان تنها به تحریک قریش اکتفا نکردند، بلکه قبایل غطفان، بنی اسد و قبایل دیگری را نیز تحریک کردند. همچنین، آنها به پخش شایعات در میان مسلمانان پرداختند تا ثبات روانی آنها را مختل کرده و روحیهشان را تضعیف کنند.[42]
زمانی که احزاب شروع به محاصره شهر کردند، یهودیان به نقش تخریبی خود ادامه دادند. قبایل بنی قریظه، که در داخل شهر زندگی میکردند و با مسلمانان پیمان دفاع مشترک بسته بودند، عهد خود را نقض کرده و به احزاب پیوستند. طبق روایت ابن اسحاق، حُیی بن أخطب مغز متفکر این خیانت بود؛ زیرا به نزد کعب بن اسد، رهبر بنی قریظه رفت و او را متقاعد کرد که باید عهد با مسلمانان را نقض کرده و به قریش و غطفان بپیوندد و به آنها وعده حمایت کامل در صورت پیروزی احزاب داد.[43] این خیانت خطر بزرگی برای مسلمانان ایجاد کرد؛ زیرا شهر از بیرون و درون محاصره شده بود. با این حال، مسلمانان به رهبری پیامبر توانستند با برنامهریزی نظامی دقیق، به ویژه با حفر خندق که سلمان فارسی پیشنهاد داده بود، مقاومت کنند. پس از عقبنشینی احزاب به دلیل بادهای شدید، طوفان و فروپاشی اتحاد آنها، پیامبر به سراغ بنیقریظه رفت و پس از محاکمهای که به رهبری سعد بن معاذ انجام شد، خیانت آنها ثابت شد.[44]
نقش یهودیان در غزوه احزاب نشاندهنده تلاشهای مداوم آنها برای تضعیف دولت اسلامی از طریق تحریک و خیانت است. این وقایع به خوبی نشان میدهد که یهودیان چگونه از اختلافات بین مسلمانان و دشمنانشان بهرهبرداری کردند؛ اما خیانتهای مکرر آنها باعث افزایش انزوا و نفرت مسلمانان از آنها شد.[45]
بررسی غزوه بنی قریظه
غزوه بنی قریظه در اواخر ماه ذی القعده یا اوایل ذی الحجه در سال پنجم هجری اتفاق افتاد که بلافاصله پس از پایان غزوه احزاب و آخرین رویارویی بین یهودیان مدینه و مسلمانان به شمار میرود. این غزوه به عنوان واکنشی به خیانت بنی قریظه بود که در طول محاصره احزاب، پیمان خود را با مسلمانان نقض کردند و با وجود توافقهایی که با مسلمانان داشتند، سعی کردند تا شکافی در دفاع از شهر ایجاد کنند تا احزاب بتوانند وارد آن شوند.
بر اساس منابع اسلامی، پیامبر بلافاصله پس از پایان غزوه احزاب به سوی بنی قریظه حرکت کرد و به مدت پانزده روز به محاصره خانهها و قلعههای آنها پرداخت. در پایان محاصره، بنی قریظه درخواست صلح کردند و موافقت کردند که سعد بن معاذ به عنوان داور بین آنها و مسلمانان تعیین شود. سعد بن معاذ به دلیل جراحاتی که در غزوه احزاب دیده بود، در وضعیت سلامتی خوبی نبود، اما از چادر خود خارج شد و حکمی را صادر کرد که حتی حامیان آنها از قبیله اوس نیز انتظارش را نداشتند. سعد حکم به قتل مردان جنگجو، اسارت زنان و کودکان و تقسیم اموال و زمینهای آنها داد. پیامبر نیز با این حکم موافقت کرد و اشاره کرد که این حکم با حکم خداوند همخوانی دارد.[46]
با این حال، تاریخنگار و محقق معاصر، آقای جعفر شهیدی، نسبت به صحت این روایتها ابراز تردید کرده و به تضاد آنها در منابع تاریخی و عواملی مانند توزیع دموگرافیک شهر در آن زمان و ویژگی رحمت پیامبر اشاره کرده است. او همچنین به این نکته اشاره کرد که اعداد روایت شده درباره تعداد کشتهها، که بین 600 تا 900 متغیر است، ممکن است اغراقآمیز باشد و این روایتها احتمالاً بعداً به عنوان بخشی از درگیریهای سیاسی داخلی بین اوس و خزرج اضافه شدهاند.[47]
ابن شهاب زهری (51-124 هـ) در کتاب مغازي نبويه جزئیات حکم سعد بن معاذ و اجرای آن با موافقت پیامبر را روایت کرده و بهویژه به قتل حُیی بن اخطب، رهبر بنی نضیر، که از مهمترین تحریککنندگان دشمنی با مسلمانان بود، اشاره کرده است.[48] این غزوه همچنان موضوعی برای جدل بین تاریخنگاران باقی مانده است؛ اما در زمینه کلی، تلاشی برای تضمین ثبات دولت نوپای اسلامی و جلوگیری از خیانتهای داخلی به شمار میرود.
بررسی غزوه حُدیبیه
غزوه حُدیبیه که در سال ششم هجری اتفاق افتاد، یک نبرد نظامی به معنای سنتی نیست؛ بلکه یک رویداد سیاسی و دیپلماتیک مهم در تاریخ اسلام به شمار میرود که منجر به صلح حُدیبیه شد و پایهگذار گسترش دعوت اسلامی گردید. یهودیان، هرچند بهطور مستقیم در این رویدادها شرکت نداشتند، اما نقش غیرمستقیم و قابل توجهی در وقایع پیش از غزوه و پس از آن چه از طریق تحریک و چه از طریق تلاش برای بهرهبرداری از شرایط به نفع خود، ایفا کردند.
قبل از صلح حُدیبیه و پس از اخراج بنینضیر و بنیقینقاع از مدینه و مجازات بنیقریظه بهخاطر خیانتشان در غزوه احزاب، روابط بین مسلمانان و یهودیان بسیار تیره و تار بود. برخی از رهبران یهود، بهویژه حُیی بن اخطب که پس از اخراج به خیبر پناه برده بود، تلاش کردند با قریش و قبایل اطراف مدینه متحد شوند تا آنها را علیه مسلمانان تحریک کنند. به گفته ابناسحاق، یهود خیبر نقش مهمی در تشدید احساسات خصمانه علیه مسلمانان در میان قریش و قبایل عرب پس از شکست آنها در غزوه احزاب ایفا کردند و سعی کردند هرگونه تلاشی برای تفاهم بین مسلمانان و قریش را تضعیف کنند.[49]
در طول سفر پیامبر اکرم و یارانشان به حدیبیه با هدف انجام عمره، نگرانیهایی وجود داشت مبنی بر اینکه قریش ممکن است دوباره به تحریک یهودیان علیه مسلمانان بپردازد یا از این تجمع برای حمله به مسلمانان در مسیر استفاده کند. اما پیامبر تدابیر احتیاطی برای تضمین امنیت کاروان اتخاذ کردند؛ از جمله ارسال پیامهایی به قبایل نزدیک برای جلوگیری از هرگونه تهدید احتمالی. در این زمینه، در روایات ابنکثیر آمده است که برخی از یهودیان در خیبر جاسوسانی فرستادند تا از نیت مسلمانان مطلع شوند، اما آنها تأثیر مستقیمی بر روند مذاکراتی که بعداً بین مسلمانان و قریش انجام شد، نداشتند.[50]
پس از امضای صلح حُدیبیه که یک دوره آتشبس ده ساله منجر شد، پیامبر بر خنثیسازی تهدیدات یهودی در شمال مدینه، بهویژه در خیبر که به مرکز دشمنی تبدیل شده بود، تمرکز کردند.
پس از صلح حُدیبیه، تمرکز مسلمانان بهطور مستقیم به خیبر معطوف شد و غزوه خیبر در سال هفتم هجری بهعنوان یک اقدام استراتژیک برای از بین بردن تهدید مکرر یهودیان و تأمین مرزهای شمالی دولت اسلامی آغاز شد. این غزوه نتیجه مستقیم تلاشهای مکرر یهودیان برای تحریک و خیانت بود که حتی پس از صلح حُدیبیه نیز ادامه داشت.
غزوه حُدیبیه مرحلهای مهم در تاریخ اسلام به شمار میرود؛ زیرا پیامبر اکرم توانست بدون مواجهه نظامی مستقیم، یک پیروزی دیپلماتیک بهدست آورد که اجازه گسترش دعوت اسلامی را فراهم کرد. در عین حال، یهودیان در پسزمینه حضور داشته و سعی در بهرهبرداری از هر فرصتی برای ایجاد فتنه یا تضعیف توافقات داشتند، اما سیاستهای حکیمانه و مدیریت اوضاع توسط پیامبر تلاشهای آنها را ناکام گذاشت و راه را برای غزوه خیبر هموار کرد که بهطور قابل توجهی خطر آنها را برای دولت اسلامی کاهش داد.
بررسی غزوه خیبر
پس از آنکه پیامبر بنینضیر را به دلیل خیانت و تلاش برای ترور خود از مدینه منوره اخراج کردند، رهبران آنها به خیبر پناه بردند، مانند حُیی بن أخطب و سلام بن مشکم. آنها در آنجا شروع به تحریک علیه مسلمانان کرده و ارتباطاتی با قبایل عرب برقرار کردند تا علیه دولت اسلامی نوپا اتحاد تشکیل دهند.[51] یهودیان در خیبر تنها به تحریک اکتفا نکردند، بلکه بهطور مستقیم از قریش و قبایل همپیمان آنها در جریان غزوه احزاب حمایت کردند که شامل تأمین مالی و تجهیزات بود.[52] آنها در تضعیف مسلمانان فرصتی برای بازپسگیری نفوذ خود میدیدند. خیبر با موقعیت جغرافیایی استراتژیک و استحکامات قویاش، پایگاه یهودیان و تهدیدی مستقیم برای مسلمانان بود.[53]
جنگ خیبر با شدت زیادی همراه بود و یهودیان به استحکامات و تجربه نظامی خود تکیه داشتند. اما مسلمانان توانستند این استحکامات را بشکنند، بهویژه پس از آنکه پرچم به علی بن ابیطالب (علیهالسلام) داده شد و ایشان در قلعه را با دستان خود کندند.[54] پس از پیروزی، پیامبر توافقی با یهود خیبر امضا کردند که به آنها اجازه میداد در سرزمینهای خود بمانند به شرطی که نیمی از تولیدات کشاورزی خود را بهعنوان جزیه پرداخت کنند.[55]
با این حال، یهودیان به توطئهچینی علیه مسلمانان ادامه دادند، مانند حادثهای که در آن یک زن یهودی سمی به پیامبر داد.[56] این حادثه نتیجه کینهای بود که یهودیان پس از شکست خود داشتند.
بررسی غزوه وادی القری
غزوه وادی القری از رویدادهای مهم در سال هفتم هجری بود و پس از پیروزی مسلمانان در خیبر رخ داد. وادی القری منطقهای زراعی و حاصلخیز بود که قبایل یهودی ثروتمند و با استحکامات قوی در آن ساکن بودند، که آن را به نقطهای استراتژیک در شمال جزیره العرب تبدیل میکرد. پس از فتح خیبر، پیامبر اسلام ضرورت حرکت به سمت وادی القری را برای تأمین منطقه و جلوگیری از هرگونه تهدید احتمالی از سوی یهودیانی که ممکن بود با قبایل مخالف اسلام متحد شوند، احساس کردند.[57] گزارش شده است که رسول خدا یهود وادی القری را به اسلام دعوت کردند، اما آنها دعوت ایشان را رد کردند و انتخاب کردند که با مسلمانان مقابله کنند.[58] نبرد با شدت آغاز شد و یهودیان به مهارتهای نظامی و استحکامات قوی خود تکیه کردند. یهودیان تلاشهای زیادی برای دفاع از منطقه خود انجام دادند، اما مسلمانان به رهبری پیامبر پس از نبردی شدید موفق به پیروزی شدند و برخی از رهبران یهود کشته شدند که منجر به فروپاشی دفاع آنها و در نهایت تسلیم شدن آنان شد.[59]
گزارش شده است که پیامبر اکرم یهود وادی القری را در سرزمینهایشان نگه داشته و بر آنها جزیهای وضع کردند، همانطور که با یهود خیبر انجام دادند، که به آنها اجازه میداد به کشت زمینهای خود تحت مدیریت مسلمانان ادامه دهند. این رویکرد نشاندهنده سیاست پیامبر در برخورد با مناطق فتحشده برای ایجاد ثبات و تأمین منابع اقتصادی برای دولت اسلامی بودند.[60]
نقش یهود در این غزوه نه تنها بهعنوان طرفی متخاصم، بلکه بهعنوان نیرویی تأثیرگذار در آن زمان نقشی محوری بود؛ با این حال، رد دعوت پیامبر و اصرار آنها بر مقابله باعث شد که کنترل خود را بر یکی از مهمترین مناطق زراعی که به آن وابسته بودند، از دست بدهند. این غزوه به تقویت اعتبار مسلمانان و تأمین راههای کاروانها بین مدینه و شام کمک کرد، که تأثیر زیادی بر ثبات دولت اسلامی و گسترش نفوذ آن داشت.[61]
پس از غزوه وادی القری، قدرت یهودیها در شبه جزیره بهطور کلی تضعیف شد. با وجود اینکه به یهودیان در وادی القرى اجازه داده شد که برای مدتی در سرزمینهای خود بمانند، اما آنها نقش خود را به عنوان یک گروه تأثیرگذار در منطقه از دست دادند؛ زیرا مسلمانان شروع به تثبیت کنترل خود بر اراضی کردند که قبلاً تحت تسلط یهودیان بود.
بررسی فتح مکه
فتح مکه، که در سال هشتم هجرت اتفاق افتاد، یک رویداد مهم در تاریخ اسلام بود. در این واقعه، پیامبر توانست بدون جنگ بزرگ، مکه را بازپس بگیرد و این امر جایگاه اسلام را تقویت کرد و امنیت حرم مکی را تأمین نمود. با اینکه یهود در فتح مکه بهطور مستقیم شرکت نداشتند، برخی منابع اشاره میکنند که آنها در مراحل قبلی سعی در تشدید اختلافات بین قریش و مسلمانان داشتند.[62]
فتح مکه اعلامی واضح بود که اسلام بر تلاشهای ممانعتی که قریش و برخی دیگر از نیروها، از جمله یهود انجام داده بودند، غلبه کرده است. با ورود پیامبر به مکه به عنوان فاتح و عفو اهل آن، پیامی به تمام طرفهای درگیر در مساله گسترش اسلام از جمله یهود، ارسال شد که اسلام دیگر دینی محدود به مدینه نیست، بلکه نیرویی است که میتواند جزیرة العرب را به وحدت برساند. این تغییر باعث شد بسیاری از یهودیان مواضع خود را بازنگری کنند، زیرا دریافتند که توازن قوا دیگر به نفع آنها نیست.[63]
علاوه بر خیانت و تحریک، نوع دیگری از مواجهه فکری و روانی بین یهودیان و پیامبر وجود داشت. برخی از علمای یهود و نخبگان آنها سعی کردند در نبوت پیامبر اسلام تردید ایجاد کنند که این موضوع به وضوح در بسیاری از گفتگوهایی که بین ایشان و آنها انجام میشد، نمایان بود. آنها تلاش میکردند تا شک و تردیدهایی درباره نبوت پیامبر ایجاد کنند و او را در برابر جامعه به چالش بکشند تا بر احساسات مسلمانان تأثیر بگذارند و ایمان آنها را متزلزل کنند.
در این مقاله، غزوات پیامبر را بررسی کردیم و نقش یهودیان را به عنوان عامل اصلی بسیاری از جنگها و فتنههای زمان صدر اسلام به طور اجمالی بیان کردیم. تحریک، توطئه یا تشکیل ائتلاف با دشمنان از جمله راهکارهای یهود برای تضعیف و نابودی حکومت اسلامی بود. با اینکه قدرت نظامی آنها چندان زیاد نبود، اما به نفوذ اقتصادی و توانایی خود در انتشار شایعات و تبلیغات برای دستیابی به اهدافشان تکیه داشتند. تلاشی که اکنون پس از قریب به 1500 سال هنوز هم ادامه دارد.
[1] حمیری، ابن هشام، سیرة النبی، ج ۴، ص۱۰۲۷، /مسعودی، مروج الذهب، ج ۲، ص ۷.
[2] قطبالدین راوندی ذکر کرده است که پیامبر اسلام (ص) خود در ۲۶ غزوه شرکت کرده و ۳۶ سریه (گروه نظامی) را به میدان فرستاده است. او بهطور مستقیم در ۹ غزوه شرکت داشته که عبارتند از: بدر، احد، خندق، بنی قریظه، مصطلق، خیبر، فتح مکه، حنین و طائف. این اطلاعات در کتاب “قصص الأنبیاء” (داستانهای پیامبران) نوشته راوندی آمده است، چاپ آستان قدس رضوی در مشهد، ایران، سال ۱۴۰۹ هجری.
[3] أُذِنَ لِلَّذينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدير: به کسانی که [ستمکارانه] مورد جنگ و هجوم قرار می گیرند، چون به آنان ستم شده اذن جنگ داده شده، مسلماً خدا بر یاری دادن آنان تواناست. (سوره حج، 39)
[4] وَقاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ وَلاتَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لايُحِبُّ المُعْتَدِينَ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ وَلاتُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ المَسْجِدِالحَرَامِ حَتَّى يُقتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِنْ قتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزَاءُ الكفِرِينَ: و در راه خدا با کسانی که با شما می جنگند بجنگید، و [هنگام جنگ از حدود الهی] تجاوز نکنید، که خدا تجاوزکاران را دوست ندارد. و آنان را [که از شرک و کفر و هیچ ستمی باز نمیایستند] هر کجا یافتید، به قتل برسانید و از جایی که شما را بیرون کردند بیرونشان کنید و فتنه [که شرک، بت پرستی، بیرون کردن مردم از خانه و کاشانه و وطنشان باشد] از قتل وکشتار بدتر است. و کنار مسجدالحرام با آنان نجنگید مگر آنکه در آنجا با شما بجنگند؛ پس اگر با شما جنگیدند، آنان را به قتل برسانید که پاداش وکیفر کافران همین است. (سوره بقره، 190ـ191)؛
[5] . سَتَجِدُونَ ءَاخَرِينَ يُرِيدُونَ أَن يَأْمَنُوكُمْ وَيَأْمَنُواْ قَوْمَهُمْ كُلَّ مَا رُدُّواْ إِلَى الْفِتْنَةِ أُرْكِسُواْ فِيهَا فَإِن لَّمْ يَعْتَزِلُوكُمْ وَيُلْقُواْ إِلَيْكُمُ السَّلَمَ وَيَكُفُّواْ أَيْدِيَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأُولئِكُمْ جَعَلْنَا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطناً مُّبِيناً: به زودی گروهی دیگر را می یابید که می خواهند [با پیمان متارکه جنگ] از ناحیه شما و قوم [مُشرکِ] خود ایمن و آسوده باشند، [ولی اینان به خاطر خباثت باطنشان نسبت به پیمان هایشان مورد اطمینان نیستند، به همین سبب] هر بار به فتنه [و جنگ با مسلمانان] دعوت شدند، با سر در آن فرو می افتند. پس اگر [از جنگ با شما] کناره نگرفتند، و پیشنهاد صلح و آشتی نکردند، و بر ضد شما دست [از فتنه و آشوب] برنداشتند، آنان را هر جا یافتید بگیرید و بکشید؛ آنانند که ما برای شما نسبت به [گرفتن و کشتن] آنان دلیلی روشن و آشکار قرار دادیم. (سوره نساء، 91)؛
[6] وَمالَکُمْ لاتُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالْوِلْدانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظّالِمِ أَهْلُها وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیراً: شما را چه شده که در راه خدا و [رهایی] مردان و زنان و کودکان مستضعف [ی که ستمکاران هر گونه راه چاره را بر آنان بسته اند] نمی جنگید؟ آن مستضعفانی که همواره می گویند: پروردگارا! ما را از این شهری که اهلش ستمکارند، بیرون ببر و از سوی خود، سرپرستی برای ما بگمار و از جانب خود برای ما یاوری قرار ده. (سوره نساء، 75)
[7] وَقَاتِلُوهُمْ حَتى لاتَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ للَّهِ فَإِنِ انتهَوْا فَلا عُدْوَنَ إِلا عَلى الظلِمِينَ: و با آنان بجنگید تا فتنه ای [چون شرک، بت پرستی و حاکمیّت کفّار] بر جای نماند و دین فقط ویژه خدا باشد. پس اگر بازایستند [به جنگ با آنان پایان دهید و از آن پس] تجاوزی جز بر ضد ستمکاران جایز نیست. (سوره بقره، 193)
[8] سوره بقره: 146: الَّذِینَ ءَاتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقًا مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ
[9] فجر الاسلام، احمد امین، ص 24.
[10] خامنه ای، سید علی، انسان 250 ساله، بخش اول، ص38.
[11] علي زاده، سیدهادی، عملیة الیهود لمواجهة النبي، الدین و السیاسة، شماره 19 و 20، 1388ش.
[12] روحانی، سعید، سلوك اليهود إزاء الحكم النبوی، مجله ” ثقافة الكوثر”، شماره 16، سال 1384 هـ.
[13] سیرة النبی، ابن هشام الحمیری، ج2، ص 348
[14] سبحانی، شيخ جعفر، فروغ الأبدية، ج 1، ص 465 – 462.
[15] راغب السرجانی، السيرة النبوية، ج27، ص19.
[16] سوره أنفال : 13: ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشاقِقِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ/ الأنفال : 36 و37: إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبيلِ اللَّهِ فَسَيُنْفِقُونَها ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَ الَّذينَ كَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ لِيَميزَ اللَّهُ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ يَجْعَلَ الْخَبيثَ بَعْضَهُ عَلى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَميعاً فَيَجْعَلَهُ في جَهَنَّمَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ.
[17] فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُوا بِهِ” سوره مائدة آيه 13
[18] مكارم شيرازی، التفسير الأمثل، ج5، ص 492.
[19] نفس المصدر، ص 493.
[20] سوره انفال، آيه 67
[21]سيد جعفر مرتضى العاملی، الصحيح من سيرة النبي الأعظم (ص)، دار الهادی للطباعة والنشر والتوزيع – بيروت – لبنان / دار السيرة – بيروت – لبنان، ج5، ص115.
[22] مکارم شیرازی، الامثل، ج7، ص216
[23] سوره أنفال، 55 و56
[24] بلاذری، 1417هـ، ج1، ص371
[25] ابن كثير، 1407هـ، ج3، ص127
[26] طبری، 1387هـ، ج2، ص172-173
[27] بلاذری، 1417هـ، ج1، ص371
[28] ابن هشام، 1371هـ، ج2، ص48
[29] واقدی، 1409هـ، ج1، ص176
[30] واقدی، ص177-179
[31] سوره حشر، 2
[32] ابن هشام، سيرة النبوية، ج2، ص65
[33] طبری، تاريخ الأمم والملوك، ج2، ص514
[34] سوره مائده، 51
[35] ابن كثير، البداية والنهاية، ج4، ص32
[36] ابن هشام، السيرة النبوية، ج2، ص 213-220
[37] طبری، تاريخ الأمم والملوك، ج2، ص 412-416، ابن إسحاق، السيرة النبوية، ج3، ص150
[38] ابن كثير، البداية والنهاية، ج4، ص. 77-80
[39] محمد باقر مجلسی، بحار الأنوار، ج20، ص. 222-230
[40] سيد جعفر مرتضى عاملی، “الصحيح من سيرة النبي الأعظم”، ج 6، ص. 120-135
[41] ابن هشام، السيرة النبوية، ج3، ص191
[42] البداية والنهاية، ج4، ص105
[43] ابن هشام، السيرة النبوية، ج3، ص197
[44] ابن كثير، البداية والنهاية، ج4، ص112
[45] قصة الحضارة، ج 11، ص 190
[46] ابن هشام، السيرة النبوية، ج3، ص215
[47] شهيدی، التاريخ والتحقيق، ص 85
[48] المغازي النبوية، ص 92
[49] ابن إسحاق، السيرة النبوية، ج3، ص250
[50] ابن كثير، البداية والنهاية، ج4، ص180
[51] ابن هشام، السيرة النبوية، ج2، ص219
طبری، تاريخ الرسل والملوك ج2، ص560
[52] ابن كثير، البداية والنهاية، ج4، ص120
[53] طبرسی، مجمع البيان ج9، ص101
[54] الإرشاد، شيخ مفيد ج1، ص119
[55] طوسی، تهذيب الأحكام ج6، ص383
[56] طبرسی، الاحتجاج ج1، ص124
[57] الكامل في التاريخ، ابن اثير، ج ٢، ص٢٢٢
[58] ابن إسحاق، السيرة النبوية، ص 678
[59] واقدی، المغازي ج2، ص 459
[60] ابن كثير، البداية والنهاية، ج4، ص 211
[61] ابن هشام، السيرة، ص: 702
[62] ابن هشام، السيرة النبوية، ج2، ص 412
[63] واقدی، المغازي، ج 2، ص 556
