1. خانه
  2. slash
  3. فلسطین در آخرالزمان
  4. slash
  5. خاورمیانه جدید چیست؛ بررسی نقشۀ صهیونیسم برای غرب آسیا

خاورمیانه جدید چیست؛ بررسی نقشۀ صهیونیسم برای غرب آسیا

خاورمیانه جدید

خاورمیانه جدید کلیدواژه جنگ شناختی صهیونیسم در غرب آسیا

خاورمیانه جدید آرزوی بزرگ اسرائیل برای منطقۀ غرب آسیا است. در قلب این ایدئولوژی، چشم انداز «اسرائیل بزرگ» قرار دارد که از حاصل جاه طلبی های سرزمینی اسرائیل است و قدمت آن به چندین دهه بازمی گردد. در این سالها ایالات متحده، ناتو، عربستان سعودی و انگلستان تلاشهای زیادی برای تحقق رویای اسرائیل بزرگ و خاورمیانه جدید انجام داده اند. اهداف نهایی اسرائیل برای دست یابی به این چشم انداز در منطقه شامل تثبیت موقعیت خود به عنوان قدرت پیشرو و تجزیهٔ کشورهای عربی بر اساس خطوط قومی و مذهبی برای تضعیف ثبات آن ها و دست یابی یه رویای خاورمیانه جدید است.

علاوه بر این، برنامه های استراتژیک خاصی مانند «طرح ینون» و سند «جدایی کامل» گواهی بر یک تلاش بلندمدت و برنامه ریزی شده برای دستیابی به این سلطه منطقه ای است. ایالات متحده شریک این تلاش ها بوده و مشارکت آن نه تنها منافع اسرائیل را تأمین می کند؛ بلکه با جاه طلبی های امپریالیستی آمریکا و تلاش برای ایجاد نظم نوین جهانی همسو است.

در این مقاله بررسی خواهیم کرد که اسرائیل بزرگ دقیقا چه کشورهایی را در برمیگیرد و خاورمیانه جدید یا نقشۀ صهیونیسم برای غرب آسیا دقیقا چیست؟

هویت صهیونیسم در گرو خاورمیانه جدید

نژادپرستی یک جنبه حاشیه ای از صهیونیسم نیست، بلکه عنصری اساسی است که در ایدئولوژی و اهداف آن نهادینه شده است. صهیونیسم اساساً بر پایهٔ هویت نژادی بنا شده است، به طوری که یهودیت تنها دینی است که میتوان ادعا کرد فقط از طریق نژاد منتقل می شود و فردی که تاکنون دینی نداشته یا به دین دیگری معتقد بوده نمی تواند قوانین یهودیت را پذیرفته و به آن وارد شود.

این بنیاد نژادی از سه اصل اساسی پیروی می کند:

1.جدایی نژادی، که هدف آن گرد هم  آوردن یهودیان در یک کشور جداگانه برای «تحقق ملی» است.

2.انحصار نژادی، که حفظ «هویت متمایز یهودی» را در اولویت قرار می دهد و «همگون سازی» را تهدید تلقی میکند.

3.برتری نژادی، که ویژگی های به اصطلاح «یهودی» را ایده آل دانسته و برای دولت یهودی مأموریتی خاص قائل است.

رهبران صهیونیست، همگون سازی را تهدید اصلی تلقی کرده و همواره جدایی نژادی را ترویج کرده اند؛ زیرا آن را راهی برای «رستگاری» و تحقق ملی می دانند.[1] بنابراین طبق اعتقادات صهیونیستی امکان همزیستی یهودیان و غیریهودیان اساسا وجود ندارد. حضور جوامع غیریهودی، از جمله جمعیت های بومی، در سرزمینی که یهودیان قرار است در آن تجمع کنند، به عنوان لکۀ ننگی بر مفهوم خالص نژادپرستی صهیونیستی تلقی شده و باید به هر طریقی از بین برده شود. درست مانند زمانی که گروهی از یهودیان مجبور شده باشند در میان غیریهودیان زندگی کنند.[2]

این اصل صهیونیستی که جدایی نژادی نام دارد ایجاب می کند که تمامی یهودیان از سرزمین هایی دیگری که در آنها زندگی میکنند و اصطلاحا «سرزمین تبعید» نامیده می شود خارج شوند و غیریهودیان از سرزمین «یهودی» که شامل فلسطین و سایر نقاط غرب آسیاست، اخراج شوند. این اقدامات برای دستیابی یهودیان به «رستگاری ملی» ضروری تلقی می شود؛ زیرا مطابق اندیشه های صهیونیستی تنها در این صورت است که «برتری یهودی» می تواند تجلی پیدا کند.[3]

 

اسرائیل بزرگ یا خاورمیانه جدید

برنامه سازمان جهانی صهیونیسم برای تشکیل یک کشور یهودی اشغال سرزمین های گسترده ای از جمله؛ فلسطین تاریخی، جنوب لبنان تا صیدا و رود لیتانی، بلندی های جولان سوریه، دشت حوران و درعا، و حجاز از درعا تا امان، اردن، و همچنین خلیج عقبه را در بر میگرفت. اما همان طور که در شکل 1 نشان داده شده است، برخی صهیونیست ها کشوری بسیار بزرگ تر را تصور می کردند که از نیل در غرب تا فرات در شرق امتداد می یافت و شامل فلسطین، لبنان، غرب سوریه و جنوب ترکیه می شد.[4] به این ترتیب، آنها قصد داشتند خاورمیانه ای جدید را تحت کنترل کامل صهیونیست ها و متحدانشان تشکیل دهند.

خاورمیانه جدید- اسراییل بزرگ

شکل (1) نقشۀ اسرائیل بزرگ

هرکسی که رفتار جنبش صهیونیستی و روش های دولت صهیونیستی را بررسی کند، به این نتیجه میرسد که دستاوردهای به دست آمده صرفاً گام های موقتی برای رسیدن به هدف نهایی آن ها یعنی تجزیه کشورهای غرب آسیا، ایجاد خاورمیانه جدید و رسیدن به آرمان اسرائیل بزرگ است؛ به عنوان مثال، بین سال های ۱۸۹۷ تا ۱۹۴۲، درحالی که رهبران صهیونیست علناً ادعای تلاش برای تشکیل یک کشور صهیونیستی را انکار می کردند و تنها خواهان یک «خانه» بودند، بررسی اسناد داخلی و خاطرات آنها نشان می دهد که تشکیل یک کشور درواقع هدف اساسی صهیونیسم در تمام این مدت بوده است[5].

به همین ترتیب، تا سال ۱۹۴۸، رهبران صهیونیست به طور مداوم به جهانیان اطمینان می دادند که هیچ قصدی برای بیرون راندن یا اخراج اعراب فلسطین از سرزمینشان ندارند. بااین حال، شواهد فراوان نشان می دهد که هدف آن ها از ابتدا صهیونیسم کامل و حذف عرب ها از فلسطین بود و زمانی که در سال ۱۹۴۸ فرصت این کار برای آنان فراهم شد، به سرعت جمعیت عرب را آواره کردند[6]

عنصر سوم از برنامه صهیونیسم، یعنی گسترش ارضی، نیز در تمام این سالها تحت پوشش انکارهای عمومی دنبال شده است. برخلاف اهداف تشکیل کشور و اخراج اعراب  که اکنون محقق شده و نیت واقعی پشت آن ها آشکار شده است هدف گسترش ارضی و شکل دهی به خاورمیانه جدید تنها به طور جزئی تحقق یافته و پرده از راز آن هنوز به طور کامل برداشته نشده است.[7]

اسرائیل پس از تحکیم دولت خود مرحله جدیدی از توسعه طلبی را با هدف ایجاد «اسرائیل بزرگ» با حداکثر زمین و حداقل عرب آغاز کرد. این بلندپروازی منجر به جنگ ۱۹۶۷ علیه همسایگان عرب شد، جنگی که با پیروزی سریع اسرائیل و گسترش کنترل بر بخش های باقی مانده فلسطین، ازجمله شبه جزیره سینا و بلندی های جولان همراه بود. اشغال کرانه باختری، شرق بیت المقدس و نوار غزه برای تکمیل رؤیای صهیونیستی اسرائیل بزرگ اساسی قلمداد می شد.[8]

دولت صهیونیستی از زمان تأسیس خود در دو مقطع الگوی ثابتی  را برای گسترش اراضی به کار برده است که بازتاب روش های مورد استفاده توسط جنبش صهیونیستی در دهه های قبل است. در سال های ۱۹۴۸ و اوایل ۱۹۴۹، اسرائیل مناطقی فراتر از آنچه را که در طرح تقسیم سازمان ملل برای «کشور یهودی» تخصیص داده شده بود، اشغال کرد، با وجود این که پیش تر به سازمان ملل اطمینان داده بود که از این مناطق راضی است و پس از آن در اواخر اکتبر و اوایل نوامبر ۱۹۵۶، اسرائیل از درگیری مصر با انگلستان و فرانسه استفاده کرد و نوار غزه و بخش هایی از شبه جزیره سینا را اشغال کرد. اسرائیل برای چهار ماه درخواست های مکرر سازمان ملل برای عقب نشینی را رد کرد و این مناطق را به عنوان بخشی از «میراث ملی» و «سرزمین تاریخی» خود قلمداد کرد[9].

دولت مهاجرنشین صهیونیستی، هم از طریق اقدامات تهدیدآمیز خود و هم از طریق اظهارات مشابه، به وضوح قصد خود را برای تصرف سرزمین های بیشتری که در میراث ملی ادعایی آن قرار می گیرند، نشان داده است.[10] دیوید بن گوریون حداقل در دو نوبت به طور رسمی تأیید کرد که دولت «در بخشی از کشور کوچک ما»[11] و «تنها در قسمتی از سرزمین اسرائیل»[12] ایجاد شده است. تصویر ۲ به وضوح تلاش راهبردی اسرائیل برای بازتعریف نقشه خاورمیانه جدید را نشان می دهد و این موضوع حاکی از تلاش عمدی برای بازتعریف مرزهای ژئوپلیتیکی منطقه و شکل دهی به دیدگاهی نوین برای مسیر آینده آن است.

خاورمیانه جدید

شکل 2. خاورمیانه جدید: نقشه غیررسمی توسط سرهنگ دوم رالف پیترز

 

مسیر تشکیل اسرائیل بزرگ با تجزیه کشورهای عربی

یکی از دو هدف اصلی اسرائیل در غرب آسیا تثبیت قدرت خود به عنوان قدرت برتر منطقه و هدف دوم تجزیه کشورهای عربی برای تضعیف کشورهای عربی از طریق بالکانیزه کردن منطقه و ایجاد دولت های نیابتی است تا خاورمیانه جدیدی را شکل دهد[13].
ایده تجزیه کشورهای عربی به واحدهای کوچک تر، یک موضوع تکرارشونده در اندیشه استراتژیک اسرائیل است. عودد یینون، مشاور سابق آریل شارون، برنامه خود برای غرب آسیا را در مقاله ای با عنوان «استراتژی برای اسرائیل در دهه هشتاد میلادی» که به نام «طرح یینون» شناخته می شود، ارائه داده است. طرح یینون به دنبال تضمین سلطه اسرائیل در منطقه است و از تجزیه کشورهای عربی پیرامون به واحدهای کوچک تر و کم قدرت تر حمایت می کند تا چشم انداز ژئوپلیتیک اسرائیل را بازسازی کرده و خاورمیانه جدیدی را ایجاد کند.

اندازه این دولت ها بر اساس ترکیب قومی یا فرقه ای آنها تعیین خواهد شد. آرزوی صهیونیست ها این است که این دولت ها مبتنی بر فرقه های مذهبی، هم پشتیبان اسرائیل بوده و هم منبعی برای مشروعیت اخلاقی اسرائیل باشند. سندی به نام کیوونیم که در فوریه 1982 منتشر شد، تأکید می کند که فلسطینیان همواره کانون اصلی استراتژی های صهیونیستی بوده اند؛ زیرا وجود آنان به عنوان یک ملت مستقل و متمایز، اساس و مشروعیت دولت صهیونیستی را به چالش می کشد. اما باید توجه داشت که در حالی که فلسطینیان هدف اصلی بوده اند، هر کشور عربی، به ویژه کشورهایی با گرایش های ملی گرایانه قوی و در نهایت به هدفی مشروع در دیدگاه برنامه ریزان صهیونیستی تبدیل می شود[14]. از جمله این کشورها می توان به عراق، لیبی و سوریه اشاره کرد.

نقش حمایتی دولت های استعماری از پروژۀ اسرائیل بزرگ

از همان ابتدا، دولت بریتانیا از پروژه صهیونیسم حمایت فعالانه ای به عمل آورد و با تشویق خودکفایی اقتصادی و واگذاری کنترل منابع طبیعی فلسطین به صهیونیست ها، شرایط را فراهم کرد. این سیاست منجر به ایجاد یک اقتصاد صهیونیستی جداگانه شد که از اقتصاد فلسطینی متمایز بود و بازار، زمین و کار مجزا داشت. این محیط اقتصادی جداگانه تحت حمایت امپراتوری بریتانیا قرار داشت که مانند یک قدرت استعماری کلاسیک عمل می کرد. منابع طبیعی فلسطین توسط قدرت های استعماری رقیب بهره برداری می شد. بریتانیا یک سیاست حمایت گرایانه را دنبال کرد که به اقتصاد صهیونیستی اجازه داد به هزینه اقتصادهای محلی و منافع آنها رشد کند.[15]

علاوه بر این، در حالی که اسرائیل مدعی است تمرکز خود را بر حذف گروه های تروریستی قرار داده، اقدامات صهیونیستها هدف متفاوتی را نشان می دهد: این کشور در واقع به ثبات یا وحدت در غرب آسیا علاقه ای ندارد؛ زیرا این امر برخلاف منافعش تلقی می شود. علاوه بر این، اسرائیل با هر برنامه هسته ای در منطقه مخالفت می کند و دلیل این مساله چیزی جز دسترسی به منابع آبی، تسهیل هدف اسرائیل بزرگ و نیز ترویج تفرقه میان کشورهای عربی نیست.

نقش مهم بازیگران خارجی، به ویژه ایالات متحده و بریتانیا، که سیاست هایشان به طور انکارناپذیری اهداف صهیونیستی را پیش برده است، نشان دهندۀ تعامل پیچیدۀ منافع سیاسی و استراتژیک است که ایده صهیونیسم را به عنوان یک پدیده مستقل به چالش می کشد. این امر نشان می دهد که جاه طلبی برای هژمونی منطقه ای از مرزهای ملی اسرائیل فراتر رفته و با جاه طلبی های امپریالیستی دیگر کشورها و پیگیری نظم نوین جهانی درهم تنیده است.

 

[1]صایغ، فائز عبدالله. استعمار صهیونیستی در فلسطین. جلد 1. بیروت: مرکز تحقیقات، سازمان آزادی بخش فلسطین (1965): صفحات 21-23.

[2]همان، صفحه 23.

[3] همان؛ دانا، طارق، و علی جرباوی. یک قرن استعمار سکونت گاهی در فلسطین. مجله جهانی امور برون 24.1 (2017): صفحه 3

[4] لندمن، استیون. آنچه اسرائیل بیشتر از آن می ترسد: تعرض به “اسرائیل بزرگ”؟. پژوهش جهانی، 27 دسامبر 2016

[5]. پاپه، ایلان. تاریخ فلسطین مدرن: یک سرزمین، دو ملت. کمبریج: انتشارات دانشگاه کمبریج (2004): صفحه 188

[6]صایغ، صفحات 34-35.

[7]. همان، صفحه 35

[8] xدولت اسرائیل، سالنامه دولتی، 5712 (1951/1952)، مقدمه، صفحه

[9]دولت اسرائیل، سالنامه دولتی، 5713 (1952)، مقدمه، صفحه 15

[10] دولت اسرائیل، سالنامه دولتی، 5716 (1955)، صفحه 320

[11] صایغ، صفحه 38

[12] مسالحه، نور. اسرائیل امپریالیستی و فلسطینی ها: سیاست های توسعه طلبی. لندن: انتشارات پلوتو، 2000

[13] نازمروایا، مهدی داریوش. آماده سازی صفحه شطرنج برای “برخورد تمدن ها”: تقسیم، تسلط و حکومت بر “خاورمیانه جدید”. پژوهش جهانی، 15 دسامبر 2024

[14] همان

[15]پاپه، ایلان. صهیونیسم به عنوان استعمار: نگاهی مقایسه ای به استعمار کم رنگ در آسیا و آفریقا. فصلنامه آتلانتیک جنوبی 107.4 (2008): صفحه 629

اشتراک گذاری در
مقالات مشابه
کامنت خود را بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *