فرهنگ مدرنیته فرهنگ مرگ حیات انسـانی و جولان و تلاش کور حیات حیوانی اسـت. کسـانی که دل به فرهنگ و تمدن کنونی جهان ســپردهاند؛ قدم در مســیر نابودی حقیقت انســانی خویش نهادهاند. روح حاکم بر فرهنگ مدرنیته روح مُردن همه ارزشهای انسـانی از قبیل صـلح، دوسـتی و عشـق بین انسـانها، عدالت، شـادی حقیقی و پایدار، آرامش و معنویت است.
اما تمدن نوین الهی و انسـانی که همه بشـریت در انتظار آن هسـتند و طلیعه آن در نقاط مختلف جهان با احسـاس نیاز به منجی بشریت و موعود ادیان دیده میشود؛ تمدن و حیات حقیقی انسانی است.
انسـانهایی که دل در گرو تمدن جهانی منجی موعود دارند و با وحدت و همدلی جهانی منتظر ایشـان هسـتند و با دعای خالصـانه به درگاه خداوند مهربان ظهور او را میخواهند، زندگان حقیقی در بین مردگاناند. آنها خود دل زندگانی هســتند که با تلاشهاشــان و دعاهاشــان برای ظهور منجی جهان روح حیات و زندگی را در کالبد مرده سایر کشته شدگان در تمدن فعلی جهانی میدمند.
تلاشـگران تمدن نوین انسـانی و الهی بهترین و شـیرینترین شـکل زندگی را تجربه میکنند؛ زیرا زندگی آنها وقف ایجاد حیات حقیقی برای همه انسانها و احیای ارزشهای گم شده حیات انسانی میشود.
ای مردم جهان! ای آزادگان جهان! از هر دین، مذهب و نژادی که هسـتید، بیایید همگی حول محور مشـترکمان یعنی، عشـق به منجی جهان جمع شـویم تا خود به حیات حقیقی الهی و انسـانی زنده شویم و طعم شیرین و لذت بخش این حیات پر از صلح و محبت را به دیگران نیز بچشانیم.
اگر تابع برنامهها و دســتورات حاکمان فعلی جهان باشــیم. مثل همیشــه از هم دور میشــویم و به اختلافات و جنگهای بیهوده و جهنمی که خواسـت حاکمان ظالم و فاسـد جهان اسـت آلوده میشـویم. در اینصـورت با باری ســنگین از اختلافات، گناهان، فســادها و ظلمها زندگی خود را به پایان میبریم و با خدای خود و فرشــتگان او روبهرو میشویم.
بیایید این ســـبک زندگی جهنمی را به بهشـــت همدلی جهانی و صـــلح و محبت جهانی حول محور معشـــوق مشـترکمان یعنی، منجی جهان تبدیل کنیم. او گمشـده همه انسـانهای روی زمین اسـت و هیچچیز و هیچکس جای او را پر نمیتواند کند و هیچچیز و هیچکس غیبت او را جبران نمیکند. منجی جهانی روح خداســت که در دنیای مرده کنونی دمیده میشود و همه مردم جهان را، از هر دین و مذهب و نژادی که باشند، با نور خود حیات جدید و متعالی خواهد داد. حضـور و مالکیت او در جهان کنونی مانند حضـور روح در بدن اسـت که همه اعضـاء را زنـده، توانمنـد و هـدفدار میکنـد و وحـدت عمـل و یکپـارچگی خلاقـانـهای را در بـدن ایجـاد میکنـد. بـدیهی اســـت.
حیات، قدرت، رشـد و نشـاط بدن بسـته به روح حاکم در اوسـت. همانطور که اگر روح از بدن برود بدن به مرداری بیتحرك و گندیده تبدیل خواهد شــد و هیچ خاصــیت و توانی نخواهد داشــت؛ غیبت منجی موعود نیز همین مردگی و بیخاصیتی را در فرهنگ و تمدن کنونی ایجاد کرده است. جامعه جهانی بدون منجی به مرداری تبدیل شـده اسـت که علیرغم خواهش و نیازش نمیتواند صـلح، عدالت و آرامش را در جهان حاکم کند و نمیتواند ظلم
فسـاد و اختلافات جهانی را از خود دور کند و مانع مرگ خود شـود. پس بیاییم همگی دسـت به دسـت هم دهیم
پیش از آن که فرهنگ شـــیطانی کنونی بر همه زمین غلبه کند و همه مردم را به کام نابودی و هلاکت اندازد، برای نجات زمین فکری کنیم. نجات زمین و میلیاردها انســـان بیگناه و مظلوم در گرو تصـــمیم امروز ماســـت. بازگشـت صـلح و آرامش و دوسـتی جهانی در گرو وحدت و همدلی امروز ماسـت. اگر نخواهیم و یا نتوانیم با هم متحد شــویم، تا قیامت در ننگ همه گناهان روی زمین شــریک خواهیم بود و به همه انســانهای روی زمین و نسلهای آینده خیانتی بزرگ و بینظیر کردهایم.
جهان کنونی به سـان بچهای میماند که والدین خویش را از دسـت داده اسـت و در شـهری جنگزده و غارتزده گرفتار انواع ظلمها و تجاوزات شـده اسـت؛ هیچ کس حق او و شخصیت او را رعایت نمیکند و او برای ادامه حیات خویش باید به انواع ظلمها و فسادها تن بدهد.
با ظهور منجی جهان، بشــریت به بلوغ انســانی میرســد و با حاکمیت اخلاق و معنویت برای همیشــه از صــلح و عدالت و پیشرفت همهجانبه برخوردار خواهد شد.
در زمان حاکمیت منجی، همه مردم زمین به زندگی آرمانی خویش نایل میشــوند و طعم شــیرین و لذتبخش سعادت و سلامت همهجانبه را خواهند چشید.
تمدن کنونی تمام حرفای خود را زده اســت و حرفی برای گفتن و راهی برای نشــان دادن و طرحی برای ارائه ندارد. تمدن کنونی ســعی میکند نابودی خود را با مشــغول کردن مردم به تکنولوژی و ســرگرم کردن آنها به امورات پسـت و وهمی به تاخیر اندازد؛ در حالی که صـدای شـکسـته شـدن اسـتخوانهای این تمدن به گوش همه مردم جهان رسیده است.
کجاست آنکه با آمدنش، تمامی اختلافات مذهبی را از بین میبرد و همه انسانهای روی زمین با یکدیگر متحد و همدل میشوند و همه انسانها به یکدیگر محبت انسانی و ابدی پیدا میکنند.
کجاست آنکه با آمدنش، همه انسانها در عشق و خدمت به یکدیگر از هم سبقت میگیرند.
کجاست آنکه با آمدنش، لذت عشق خداوند و فرشتگان در عالیترین کیفیت نصیب انسانها میشود.
کجاسـت آنکه با آمدنش، درهای عالم غیب به روی انسـانها باز میشـود و انسـان با فرشـتگان و عالم ارواح ارتباط و دوستی میگیرند.
کجاست کسی که با آمدنش، عاشقان و دوستدارانی به بزرگی و پاکی فرشتگان و انبیا تربیت میکند.
کجاســت کســی که شــیطان را نابود میکند و همه انســانهای روی زمین را از وســوســههای او و یارانش نجات میدهد.
کجاست کسی که باآمدنِ او، عظمت انسان شناخته میشود و رمز خلقت او دانسته میشود.
کجاست کسی که با آمدنش، زندگی حقیقی انسانی بشر در زمین آغاز میشود.
کجاسـت کسـی که با آمدنش، دوران حاکمیت شـیطان و شـیطانصـفتان ظالم و خودشـیفته تمام میشـود و دوران حاکمیت شیرینِ پاكترین، مهربانترین و عالمترین بندگان خداوند آغاز میگردد.
کجاســت آنکه با آمدنش مردم به قدری پاك و بزرگ میشــوند که از گناه و فســاد و ظلم متنفر میشــوند و از وسوسهها نجات پیدا میکنند.
تو پیروزی هسـتی، که شـکسـتناپذیری؛ آفرینندهای هسـتی، که آفریدهنشـدهای تو نگهدار ما و نگهدار هر چیزی هستی و خود به نگهدار نیازی نداری.
تو بهترین درمـانگر، بهترین مواظـب، بهترین دوســـت، بهترین حـامی، بهترین وکیـل، بهترین ســـرور و بهترین یاریدهنده مایی، تو بهترین کسی هستی که بندگانی که از خود فراری هستند را پناه میدهی.
تو بهترین شادی کسانی هستی که تو را خوب میشناسند، بالاترین آرزوی دوستانت و دوستدار و امید گناهکاران هستی.
ای خدای همه انبیا و انســانهای پاك تاریخ! ای مالک بهشــت و جهنم! ای مالک هر کوچک و بزرگ! ای مالک همه دانهها و میوهها! ای صـاحب همه دریاها و رودها! ای مالک همه کوهها و بیابانها و دشـتها! ای خدای روز و شب؛ فرمان تو در هر چیزی نافذ است و علم تو به هر چیزی احاطه دارد.
ما بندگان ضـعیف تو هرگز، قادر نیسـتیم نعمتهای بیپایان تو را شـمارش کنیم، چه برسـد به این که شـکر آنها را بجا آوریم. ما هرگز قادر به درك عظمت و شـکوه تو نیسـتیم. تو دوسـت کسـی هسـتی که دوسـتی ندارد و درمانگر کسـی هسـتی که درمانگری ندارد، همراه کسـی هسـتی که همراهی ندارد و دلسـوز کسـی هسـتی که دلسـوزی ندارد و راهنمای کسـی هسـتی که راهنمایی ندارد و مونس کسـی هسـتی که مونسـی ندارد و یار کسـی هسـتی که یاوری ندارد.
تو بیشـتر از هر کسـی به نیاز بندگانت آگاهی و بیشـتر از هر کسـی عوامل سـعادت و بدبختی آنها را میشـناسـی و بیشـتر از هر کسـی سـعادت دنیا و آخرت ما را میخواهی و بیشـتر از هر کسـی انسـانهای خوب و بد را میشـناسـی، بیشـتر از هر کسـی میدانی کدام بندگانت شـایسـتگی رهبری و فرمانروایی دیگر بندگانت را دارند. تو بیشـتر از هر کس دیگر، هدایت شده، گمراه، هدایتکننده یا گمراهکننده را میشناسی.