نقش ما در این دنیا چیست؟ ارتباط انسان با آفرینش چگونه تعریف می‌شود؟

  1. خانه
  2. انسان کیست؟
  3. نقش ما در این دنیا چیست؟ ارتباط انسان با آفرینش چگونه تعریف می‌شود؟

ارتباط انسان با آفرینش از چه قاعده و قانونی پیروی می‌کند؟

وقتی‌که چشم باز می‌کنیم، اولین چیزی‌که می‌بینیم و با آن مواجه می‌شویم، جهان خلقت و دنیای پیرامون ماست و طبیعتاً یکی از اولین سؤالاتی که برایمان پیش می‌آید، این است که ارتباط انسان با آفرینش چیست؟ یا بهتر است بگوییم، من کیستم و چه ارتباطی با این دنیا و موجودات آن دارم؟ سؤالی که اگر پاسخش را به درستی متوجه شویم، ناخودآگاه به جواب بسیاری از سؤالات دیگری که ذهنمان را به خودشان مشغول کرده‌اند، هم خواهیم رسید.

البته پاسخ به این سؤال ساده‌ نیست و ما هم قصد نداریم در این مقاله به‌طور کامل به این موضوع بپردازیم، فعلاً همین‌قدر کافی‌ست که بدانیم ما به‌عنوان انسان، پیچیده‌ترین موجود خلقتیم و این موجود پیچیده در این نظام هستی نقش و جایگاه ویژه‌ای دارد که آن را از سایر موجودات متفاوت و متمایز می‌کند. در حقیقت ما می‌خواهیم مقدمات پاسخ به سؤال بالا را در این مقاله فراهم کنیم، یعنی کمی از شرایط و ویژگی‌های جهانی که در آن قرار گرفته‌ایم، صحبت کنیم و به بررسی ارتباط انسان با آفرینش و جهان هستی بپردازیم. در مقالات بعدی حتماً در مورد اینکه انسان کیست، نیازها و سیر حرکت او چگونه تعریف می‌شود و در نهایت چه هدفی برایش در نظر گرفته شده و چه آینده‌ای انتظار او را می‌کشد، بیشتر صحبت خواهیم کرد.

طبق فرموده قرآن انسان محور خلقت است. به‌عبارت‌دیگر تمام موجودات و نظامی که در اطراف خود می‌بینیم و یا حتی از دیده ما پوشیده بوده و نسبت به آن علمی نداریم، همه برای ما و به محوریت وجود ما خلق شده‌‌اند. زمینی که از آن به‌عنوان‌ قدیمی‌ترین موجود هستی یاد می‌کنیم و آن را اولین مخلوق خدا در عالم ماده و مبنا و محوری برای خلقت آسمان‌ها می‌دانیم و هر چیزی که بر روی آن است، همه و همه برای ما آفریده شده‌اند. قطعاً خدا چیزی را در وجود ما در نظر گرفته که به‌خاطر آن تمام موجودات را خلق کرده است.

واضح است که ما تا زمانی که محور بودن انسان را در نظر نگرفته و آن را مبنایی برای تفسیر جهان اطراف خود و ارتباطی که با آن داریم قرار ندهیم، در گیجی و ابهامی عمیق به سر می‌بریم؛ چون رشته و نخ تسبیحی که به تمام این مخلوقات و روابط معنا می‌دهد، حذف کرده و درنتیجه با انبوهی از داده‌ها، روابط و یا مخلوقات سروکار داریم که هرکدام رنگ و بوی خود را داشته و در ظاهر هیچ نقطه اشتراکی باهم ندارند. درحالی‌که همه آن‌ها از این جهت که برای ما خلق شده و با وجود ما در هماهنگی‌اند، باهم مشترک بوده و حتی در مواردی مکمل همدیگرند.

اندازه‌ها در عالم خلقت

ما در جهانی قرار داریم که خدایی که خالق و رب همه موجودات است، در جلوه و ظهور کلامی خودش یعنی قرآن آن را کاملاً ریاضی می‌داند. اصرار خداوند بر این است که هیچ آفرینش، جلوه و خلقتی ندارد، که خارج از اندازه و مقدار بوده و از رابطه‌ای ریاضی پیروی نکند. همه چیز در عالم هستی بر پایه عدد و اندازه است و هیچ چیزی از الله خارج نشده و به آن برنمی‌گردد، مگر در قالب یک ساختار ریاضی. از کوچک‌ترین ذرات این عالم در حد الکترون و نوترون و کوارک گرفته تا قواعد و فعل و انفعالات پیچیده کیهانی همه و همه تحت حاکمیت مقدار و اندازه بوده و برای ما هرگز امکان پیدا کردن چیزی غیرریاضی در کل عالم هستی وجود ندارد. البته این پیروی از قواعد ریاضی و حاکم بودن اندازه‌ها تنها شامل عالم فیزیکی و مادی نمی‌شود و مراحل آفرینش، عالم متافیزیک و حتی وجود خود ما را هم دربرمی‌گیرد. یعنی ما چه آگاه باشیم و چه نباشیم، وجودمان از یک ساختار ریاضی پیروی می‌کند و با ساختار ریاضی عالم خلقت در ارتباط است.

حتی مشخص شدن این تقدیرات و اندازه‌ها هم قاعده و قانون خاص و زمان مخصوص به خود را دارد؛ به این معنی که تقدیر و تکلیف تمام ذرات، پدیده‌ها و مخلوقات خداوند در شب قدر یعنی شب اندازه مشخص می‌شود و شب قدر از این جهت که در آن ریاضیات همه چیز و عدد و اندازه‌های یک سال نظام خلقت تعیین و اندازه‌گیری می‌شود، مهم‌ترین شب سال است.

دانش؛ مجموعه‌ای یکپارچه و واحد

تا اینجا متوجه شدیم که انسان محور خلقت است و وجود او از ساختاری ریاضی برخوردار است. خدا ابتدا ساختار ریاضی وجود ما و حدود آن را تعیین کرده و سپس آفرینش را مطابق با این ساختار و براساس نیازها و ویژگی‌های آن تنظیم کرده است. به‌همین‌دلیل‌ هم هرچه بر روی زمین وجود دارد و به‌عبارت‌دیگر موضوع همه دانش‌هایی که از ابتدای تاریخ بشر با آن‌ها سروکار داشته‌ایم و به مطالعه آن‌ها پرداخته‌ایم، با ما در ارتباط است. پایه تمام دانش‌های بشر موضوعی‌ست که آن دانش براساس آن آفریده شده، پس می‌توانیم بگوییم که تمام علوم زمانی به جایگاه حقیقی‌شان می‌رسند و معنا پیدا می‌کنند، که ارتباط انسان با آفرینش را درک کرده و خود را با محوریت انسان تنظیم کنند.

در حقیقت نقطه شروع اشتباهات ما نگاه مستقل به دانش است، یعنی اگر در هر شاخه‌ای از علوم که هستیم، رشته خود را به‌صورت مستقل و بی‌ارتباط با سایر موضوعات و البته خود انسان در نظر بگیریم، نه‌تنها در فهم ارتباط انسان با آفرینش دچار مشکل می‌شویم، بلکه رشد و پیشرفت‌مان هم با ‌کندی مواجه خواهد شد؛ درحالی‌که اگر موضوع هر دانشی را در یک ساختار ریاضی منظم، منسجم، هدف‌دار و مرتبط با سایر ساختارهای ریاضی عالم ببینیم، در تولید نامحدود علم و علم نامحدود موفق خواهیم شد؛ یعنی ما زمانی در حیطه علم و دانش به جهش می‌رسیم، که اولاً ساختار ریاضی وجودمان را به‌درستی بشناسیم و در مرحله بعد هم بتوانیم ساختار علوم مختلف را با ساختار ریاضی وجودمان تنظیم کرده و تطبیق دهیم.

 

برای بازتر شدن مسأله، مدرسه‌ای را در نظر بگیرید؛ تمام افراد، امکانات و تجهیزاتی که در این مدرسه وجود دارند از مدیر و معلم گرفته تا ساختمان، کلاس، تخته، آزمایشگاه و… تنها برای یک دلیل در این مکان جمع شده‌اند و آن رساندن دانش‌آموز به هدفی‌ست که برایش تعیین شده. حالا بیایید دانش‌آموز را از میان برداریم. قطعاً با حذف دانش‌آموز به‌عنوان محور کلیدی و نقطه اتصال عوامل این مجموعه، کل این دستگاه منظم تبدیل به مجموعه‌ای بی‌هدف و بی‌سرانجام می‌شود. به‌همین‌ترتیب هم هرچیزی در این عالم به‌وسیله یک ساختار ریاضی با وجود ما در ارتباط است که ارتباط انسان با آفرینش را شکل می‌دهد.

تمام رشته‌های دانش با یک محور مشترک به نام انسان باهم در ارتباطند؛ که اگر براساس این ارتباط منطقی در کنار هم قرار بگیرند، به پیکره واحدی از دانش خواهیم رسید. در واقع ما زمانی به دانش درستی می‌رسیم که تمام نظام خلقت را از هو به الله و از الله تا ماده به‌طور یکپارچه و واحد ببینیم؛ در غیر این صورت دانش ما مصداق مثل مولانا در مورد شناخت فیل در تاریکی بوده و هر علمی تنها در حاشیه‌ها و مسائل مربوط به خود غرق می‌شود و هرگز راهی به سعادت نخواهد برد؛ یعنی نهایتاً منجر به آسایش ما می‌شود، اما برایمان آرامشی به‌همراه نمی‌آورد.

پرداختن صرف ما به علم و دانش بدون در نظر گرفتن نظم ریاضی و محور مشترکی که بین همه علوم وجود دارد، ممکن است باعث پیشرفت و آسایش نسبی ما شود، اما درنهایت باعث کم شدن آرامش ما می‌شود. کمااینکه در حال حاضر هم علم در بالاترین درجات خود قرار دارد، اما بشریت شاهد بدترین و تاریک‌ترین اوضاع خود است. این حجم بالا از کشتار، جنگ، طلاق، مصرف مواد مخدر، مشکلات اجتماعی و اقتصادی و… نتیجه پیشرفت تک‌بعدی ما در هریک از شاخه‌های علم است. پیشرفتی که بدون داشتن جهتی درست و هدفی منظم اتفاق افتاده و نتیجه عدم درک ارتباط انسان با آفرینش است.

 

تفاوت علم و معرفت

فهمیدن ارتباط انسان با آفرینش نه‌تنها باعث سعادت ابدی و جاودانه ما می‌شود، بلکه آرامش دنیایی ما را هم به‌دنبال دارد. اما یکی دیگر از دلایل از دست رفتن آرامش اشتباه ما در مواجهه با دو مفهوم علم و معرفت است. ما معمولاً در حالت عادی تفاوت و تمایزی میان علم و معرفت قائل نمی‌شویم یا بهتر بگوییم، انتظار داریم که با کسب علم، ویژگی‌های کسب معرفت در ما ظاهر شود؛ درحالی‌که علم و معرفت باهم تفاوت زیادی دارند که به چند نمونه از آن‌ها در ادامه اشاره می‌کنیم:

O علم به معنای دانش و اطلاعات کسب شده است و معرفت به معنای فهم این اطلاعات و توانایی به کارگیری صحیح این اطلاعات است، علم آموختنی است، اما معرفت کسب کردنی است و بالا رفتن میزان علم و دانش همیشه با افزایش معرفت همراه نیست.

  • جایگاه علم در عقل ماست. یعنی ما می‌توانیم با درس خواندن، رفتن به دانشگاه یا به‌طور کلی بالابردن اطلاعاتی که داریم، عقل و هوشمان را بارور کنیم؛ درحالی‌که جایگاه معرفت در قلب ماست و زمانی‌که دانایی خود را به دارایی تبدیل کنیم، در قلب خود به قدرتی می‌رسیم که به آن معرفت می‌گویند.
    علم یک امر کلی و فرمولی‌ست که بر امور مختلفی صدق می‌کند، در صورتی که معرفت یک امر جزئی و فردی بوده و ملاک شخصیت و انسانیت ماست؛ در حقیقت قیمت هریک از ما در دنیا و نظام جاودان آخرت به میزان معرفتی که داریم، بستگی دارد.

 

  • علم یک امر کلی و فرمولی‌ست که بر امور مختلفی صدق می‌کند، در صورتی که معرفت یک امر جزئی و فردی بوده و ملاک شخصیت و انسانیت ماست؛ در حقیقت قیمت هریک از ما در دنیا و نظام جاودان آخرت به میزان معرفتی که داریم، بستگی دارد.

 

  • علم نور و کمالی‌ست که در صورتی که از آن استفاده درستی کنیم، منجر به کسب معرفت می‌شود، اما در عین حال هم می‌تواند از هر حجاب و پوششی برای ما سخت‌تر عمل کند. پس درواقع علم کاربردی دوسویه دارد؛ یعنی هم مقدس است و هم می‌تواند باعث نابودی ما شود؛ یعنی بالا رفتن سطح علمی ما لزوماً منجر به کسب سعادت ما نمی‌شود، در‌حالی‌که معرفت همیشه باعث سعادت و خوشبختی ما می‌شود.

 

  • علم همیشه با توانایی همراه نیست. حتماً شما هم‌ افراد زیادی را دیده‌اید که علی‌رغم داشتن مدرک تحصیلی یا دانش تئوری نسبت به یک موضوع، توان استفاده از علمشان را ندارند؛ درحالی‌که معرفت به معنای شدن است و دارایی و قدرت ایجاد می‌کند.

پس در حقیقت ما زمانی به آرامش می‌رسیم، که میزان معرفت را در وجود خود بالا برده و خود را به شاخصه‌های سعادت و خوشبختی نزدیک کنیم؛ چون اگرچه بالا بودن اطلاعات و دانش ما منجر به افزایش آسایشمان می‌شود، اما لزوماً تأثیری بر میزان آرامشی که داریم، ندارد.

ما در این مقاله به بررسی ارتباط انسان با آفرینش پرداخته و مقدمات فهم این ارتباط را فراهم کردیم. گفتیم که خداوند تمام خلقت خود را بر مبنای اندازه‌ها و روابط ریاضی قرار داده و کل خلقت را هم به محوریت ما و بر مبنای ساختار ریاضی وجود‌ ما تنظیم کرده است. ما اگر ارتباط انسان با آفرینش را درک کنیم، نه‌تنها به ارتباط خود با علوم مختلف پی می‌بریم، بلکه می‌توانیم از آن‌ها در جهت رسیدن خود به سعادت و آرامش استفاده کنیم. البته رسیدن ما به آرامش تنها به این عامل بستگی نداشته و به میزان معرفت قلبی ما هم بستگی دارد.

 

 

اشتراک گذاری در

[copy_shortlink]

3 پاسخ

  1. خیلی صفحات پرمحتوا هستند. ممنون از زحمات بی دریغتان😍

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *