درک کدام یک از مسائل انسانی در تشخیص جایگاه انسان در تمدنسازی ضروری است؟
تمدنهای قوی و ضعیف بسیاری در طول تاریخ وجود داشتهاند، که بعد از مدتی از بین رفته و اثری از آنها باقی نمانده است. گفتیم که اصلیترین علت تضعیف و نابودی تمدنها آن است که از اصلیترین علمِعالم یعنی علم انسانشناسی غافل بودهاند و عمده توجه و تمرکزشان را روی سایر علوم مثل پزشکی، مهندسی، علوم نظامی، نجوم و … گذاشتهاند؛ درحالیکه اگر تمدنی برای انسان ساخته شده است، باید علم انسانشناسی را محور تمام اصول و عقاید، قوانین و اهدافش قرار دهد، تا بتواند جایگاه انسان در تمدنسازی را دقیق و نقطهزن تشخیص دهد و تمدنی انسانساز باشد، اما سؤال اینجاست که؛
- اگر تمدنی بخواهد جایگاه انسان در تمدنسازی را بهدرستی تشخیص دهد و آن را در زیربنای فرهنگیاش به کار بگیرد، دقیقاً باید چه اطلاعاتی در مورد انسان داشته باشد؟
- چرا میگوییم اگر تمدنی انسان را به درستی نشناسد، خواسته یا ناخواسته خیانت بزرگی در حق او کرده است؟
- شناخت درست از انسان چه تأثیری روی عاقبت تمدنها و خود انسان دارد؟
حیات انسان شامل سه مرحله است: مرحله قبل از تولد به دنیا، مرحله دنیا و مرحله بازگشتن و وفات. اغلب تمدنها در اثر ناآگاهی انسان را فقط به مرحله دنیا محدود میکنند و ما را فقط برای زندگی در دنیا تربیت میکنند، گروهی دیگر از تمدنهای بشری هم هستند که صرفاً آخرت را برای ما در نظر میگیرند.
در این مقاله بهصورت مبسوط به بررسی جزئیات ساختار وجود انسان میپردازیم. وجود ما دارای دو بُعد جسمانی و روحانی است، که به بعد روحانی نفْس میگویند. جالب است بدانیم که این بعد روحانی یا نفس دارای پنج بخش و مرتبه مختلف است. تمدنی که این ساختار مهم و اهمیت و جایگاه هرکدام از این مرتبههای وجودی را بهدرستی نشناسد، تمام تمرکز و برنامههایش را فقط به بخشهای اندکی از جسم و نفس انسان محدود میکند و ممکن است در اثر همین خطا، فقط برای ویژگیهای حیوانی یا مثلاً تحصیل، فرزندآوری، ثروت و … برنامهریزیهای کلان کند و از اصلیترین بخش وجودی انسان یعنی بعد الهی و انسانی وجود ما غافل شود؛ دراینصورت عشق، شادی و آرامش را که شاخصههای یک زندگی موفق هستند، از دنیای فعلی و حیات ابدی ما سلب میکند.
ضرورت شناخت مراحل مختلف حیات انسان در طراحی تمدنها
گفتیم که انسان مراحل مختلفی را از زمان خلقت تا رسیدن به ابدیت میگذراند؛ مجموعه این مراحل و اتفاقها سرنوشت ما را در حیات ابدیمان معلوم میکنند.
انسان سه مرحله حیات را طی میکند، که هرکدام از این سه مرحله در جای خود مهم و تأثیرگذار و سرنوشتساز هستند و هر سه مرحله در یک زنجیره دقیق به هم وصل و مرتبطند. این مراحل عبارتند از:
- مرحله قبل از تولد به دنیا
- مرحله دنیا
- مرحله پس از دنیا یا بازگشت به مبدأ حیات.
به مجموعه این سه مرحله منحنی یا نمودار خلقت میگوییم؛ شناخت درست این مراحل و درک دقیق این نمودار بسیار مهم است. تمدن برای انسانها ساخته میشود، پس باید منافع و سعادت حقیقی آنها در نظر گرفته شود. اساسیترین سؤالاتی که هر تمدنی باید به آن پاسخ دهد این است که ریشه انسان چیست؟ انسان از کجا آمده و اصلاً چرا آمده؟ چه مدت اینجا ساکن است؟ به کجا برمیگردد؟ چرا برمیگردد؟ تا چه زمانی آنجا زندگی میکند؟ شرایط و احوال او در زندگی ابدی چطور است و به چه عواملی بستگی دارد؟ پاسخ به این سؤالات است که نحوه عملکرد هر تمدنی پیرامون انسان و نیازهایش را مشخص کرده و اهداف غایی آن تمدن را پایهریزی میکند.
تمدنی که ریشه انسان را نمیشناسد، نمیتواند شادی و آرامش زندگی او را تأمین کند. اگر تمدنی هدف خلقت انسان و محدود بودن زندگی او در دنیا را خوب درک نکند، تمام ارزش و تمرکزش را روی زندگی کوتاهمدت انسان در این دنیا قرار میدهد و در نتیجه قسمت اعظمی از حیات انسان یعنی مسیر برگشت او و جایگاهش در حیات ابدی را نادیده خواهد گرفت، چنین تمدنی نمیتواند سازمان تربیتی و تشکیلاتی خود را طوری بچیند که افراد زندگی خود را در شادی و آرامش بگذرانند.
تمدن خانه انسان است و شخصیت هر فرد در تمدنی که به آن تعلق دارد، شکل میگیرد. تمدن برای انسان مثل آغوش مادر است و کیفیت دنیا و آخرت انسان تحت تربیت و تغذیه از آغوش این مادر شکل میگیرد. تمدنی که براساس هر سه مرحله حیات انسان برنامهریزی شده است، میتواند آخرتی موفق را در کنار دنیایی موفق برای انسان بسازد. این تمدن وابستگی سه مرحله حیات انسان به یکدیگر را دانسته و میداند که تمرکز و برنامهریزی روی یک مرحله ناممکن است؛ پس در معاملهای ناشیانه حیات ابدی انسان را با حیات محدود دنیای او تاخت نمیزند. محور اصلی یک تمدن انسانی، انسان است و تمام قوانین این تمدن هم حول محور حقیقت وجود انسان میچرخند.
اهمیت تطبیق با مبدأ و معاد انسانها
گفتیم برای تشخیص درست جایگاه انسان در تمدنسازی باید آگاهی خوبی از سه مرحله حیات او داشته باشیم. حالا به توضیح مختصر هر کدام از این مراحل و اهمیت در نظر گرفتن آنها در طرحریزی یک تمدن میپردازیم:
-
مرحله قبل از دنیا
شاید بارها شنیدهاید که همه انسانها قبل از تولدشان در آغوش خدا بودهاند، اما ماجرای آن را دقیق نمیدانیم. حقیقت این است که ما بهعنوان انسان، توانایی شناخت و ارتباط با کمال مطلق یا هستی بینهایتی که ما را خلق کرده است، نداریم. بنابراین الله در اولین و کاملترین ظهور و بروز خود، موجودی را خلق کرد که آیینه تمامنمایی از اسماء و صفاتش باشد. این اولین مخلوق و تجلی کامل خداوند حقیقتی بود که از آن با نام روح، عقل، لوح، نور محمدیه، قلم و یا مَثَل اعلی یاد میکنیم؛ پس درحقیقت مثل اعلی یا نور محمدیه همان روح دمیده شده الهیست که تمام خلقت از آن ایجاد و مشتق میشود و تنها تفاوتش با الله در این است که الله قائم به ذات خود است، اما مَثَل اعلی عالیترین جلوه و مظهر الله است که وجودش از خودش نبوده و قائم به الله است.
همانطور که پیشتر هم به آن اشاره کردیم، نظام آفرینش از یک ساختار کاملاً ریاضی برخوردار بوده و بر پایه قواعد و اندازههاست. منشاء وجود انسان از حقیقتی به نام مَثَل اعلیست که اولین مخلوق خدا بوده و عوالمی مانند جبروت، ملکوت و ناسوت یا طبیعت براساس این حقیقت اولیه در طول یکدیگر آفریده شدهاند؛ یعنی عالم جبروت که عصارهای از اولین خلقت خدا یعنی مثل اعلی یا نور وجود پیامبر (صلیاللهعلیهواآلهوسلم) است، مبنای آفرینش عالم ملکوت یا عالم فرشتگان و مجردات بوده است و عالم ملکوت که چکیده و نازل شدهای از عالم جبروت است، خود مبنای آفرینش عالم طبیعت است و عالم طبیعت یا نظام ماده هم براساس عالم ملکوت و نازل شده آن است.
وقتی نطفه ما در دنیا بسته میشود، این حقیقت خود را از تمام عوالم هستی عبور میدهد و به جسم ما میرساند، تا به جسم دمیده شود و به آن حیات ببخشد و این نفخه الهی تا زمان برگشت و تولد ما به آخرت در جسم ما امانت میماند. نفس ما در مسیر حرکت خود به دنیا از مثل اعلی حرکت کرده، سپس جبروت را طی میکند و پس از گذشتن از عالم ملکوت، به عالم طبیعت یا دنیا میرسد؛ در حقیقت ما در مثل اعلی زیباترین و عالیترین جایگاه را داریم، اما در دنیا و عالم طبیعت به پایینترین مرحله حیات خود میرسیم و نفس ما باید در حیات دنیایی خود تحت تربیت قرار بگیرد، تا بتواند به سلامت به جایگاهی که از آن آمده برگردد.
پس این تصور که ما در عالم ذر با همین شکل و جنسیت حضور داشتهایم و با خدا عهد بستهایم، اشتباه است. ما قبل از تولد به دنیا اصلاً جنسیت نداشتهایم و همگی یک روح واحد بودهایم و آن تعهد، تعهدی وجودی بوده که فطرت ما آن را متعهد شده است.
آگاهی از این موضوع و تأثیری که بر ارزشگذاری تمدنها از انسان دارد، دلیل اهیمت شناخت دقیق از خود حقیقی را مشخص میکند؛ تمدنی که چنین حقیقت مهمی را نداند، ریشه انسان را نطفهای بیارزش دانسته و برنامهریزیهایش برای او با برنامهریزی برای تربیت و رفاه یک حیوان خانگی برابری میکند.
-
مرحله دنیا
موضوع جایگاه انسان در تمدنسازی به شکل تنگاتنگی به شناخت جایگاه انسان در دنیا وابسته است. مرحله دنیا که دومین مرحله از نمودار خلقت است، سیر نزولی انسان از عالم ملکوت به عالم دنیا یا طبیعت است. انسان در این مرحله به پایینترین و پستترین مرحله حیات که دنیا[1] است، وارد میشود. مرحله دنیا هم مثل مرحله قبل از دنیا مرحلهای موقت و تمامشدنی است، اما یک اثر ویژه و اعجابانگیز دارد، که در هیچکدام از مراحل دیگر وجود ندارد و این اثر جادویی مرحله دنیا را خاص و سرنوشتساز میکند؛ اگر مشتاقیم بدانیم این اثر چیست، باید به محل رشد و شکلگیری خودمان بعد از تشکیل نطفه یعنی رَحِم مادر فکر کنیم. تفاوت رحم با سایر اعضا آن است که این عضو چنان قدرت سازندگی خارقالعادهای دارد، که یک سلول را در طول نه ماه به یک موجود کامل تبدیل میکند.
مرحله دنیا هم دقیقاً خاصیت و قابلیتی مثل رحم مادر دارد و تفاوت آن با رحم مادر آن است که رحم دنیا مربوط به نفس ماست، نه جسم ما. جنین در رحم مادر به فضای تاریک و مواد مغذی محدود آن انس گرفته و نمیداند چه دنیای زیبا و گستردهای بیرون رحم در انتظار اوست. در طول نه ماه بارداری جنین در حال تغذیه از مواد رحم و تشکیل اعضاء و جوارح بدن است، او تا زمانی که در رحم قرار دارد، از اهمیت کاری که انجام میدهد، بیخبر است و نمیداند کوچکترین کوتاهی در انجام وظایفش در رحم، میتواند جسمی ناقص و معلول برای زندگی او در دنیا رقم بزند. رحم دنیا هم برای آخرت ما کارکردی مثل رحم مادر دارد و چگونگی و کیفیت زندگی ما در دنیا، تمام جزئیات آخرت ما را رقم میزند. همانطور که کار رَحِم مادر این است که جسم انسان را برای حیات مرحله بعدی آماده کند، کار دنیا هم آن است که نفس ما را برای حیات مرحله بعد از دنیا آماده کند.
حالا اگر تمدنها جایگاه انسان در تمدنسازی را با این مسئله مهم پیوند نزنند و انسان را موجودی فانی در نظر بگیرند و برنامهها و اهدافشان را محدود به دنیای او قرار بدهند، جنایت و خیانت وحشتناکی در حق او کردهاند؛ مثل این است که این تمدنها شرایط لذت یک مهمانی کوتاهمدت را برای انسان فراهم کنند، اما برای آماده کردن او برای حیات دائمی در خانه اصلیاش و فراهم کردن اسباب و لوازم کافی و مفید برای مرحله ابدیاش او را رها کردهاند.
تمدنی که آجرهای خود را روی این زیرساختهای فکری نچیند، صرفاً انسان را سرگرم و مشغول دنیا میکند، درحالیکه مرحله دنیا برای آمادهسازی و کسب مهارت و قدرت برای مرحله بعدی طراحی شده است.
-
مرحله بعد از دنیا
گفتیم همه ما بعد از دنیا به همان جایی برمیگردیم، که از اول هم همانجا بودهایم، اما مسیر برگشت ما با مسیر آمدن ما متفاوت است. ما در مسیری که به دنیا آمدیم، همان روح پاکی بودیم که از خدا جدا شده بود، اما شکل، کیفیت و چگونگی برگشت ما کاملاً به شیوه زندگی ما در دنیا و میزان آمادگی ما برای برگشت بستگی دارد.
ما زمانی که به دنیا آمدیم در اوج سعادت بودیم، اما معلوم نیست در مسیر برگشت هم بتوانیم به همان اوج سعادت برگردیم. ما در دنیا آلودگیهایی پیدا کردهایم و شخصیت دیگری گرفتهایم؛ پس به نسبت همان شخصیتی که در دنیا ساختهایم، به آخرت وارد شده و در اصطلاح به چیزی که کسب کردهایم متولد میشویم؛ مثلاً کسی که در دنیا توانسته است مهربانی و رحمانیت را کسب کند، در آخرت با وجه مهربانی و رحمانی خدا روبهرو میشود. کسی که در دنیا زورگو و بداخلاق و مستبد شده و عذر کسی را نمیپذیرد، وقتی به خدا بازمیگردد، با صفت جبار[2] خدا مواجه میشود.
در حقیقت ما بسته به نوع زندگیای که در عالم دنیا داشتهایم و میزان آمادگی که برای ورود به عالم آخرت کسب کردهایم، با انواع مختلفی از تولد به آخرت روبهرو هستیم. تولد ما به میزان مطابقت با شرایط زیستی عالمی که قرار است به آن وارد شویم، بستگی دارد و به همان نسبت که عالم دنیا وسیعتر، پیچیدهتر و دارای امکانات بیشتری از رحم مادر است، عالم آخرت هم بینهایت بزرگتر از دنیا بوده و از پیچیدگیها، عظمت و امکانات خاص خود برخوردار است.
همانطور که جنین با اندامسازی بیوقفهاش در رحم مادر، خود را برای ورود به دنیا آماده میکند، ما هم با ابزارسازی مداوم خود در رحم دنیا، خود را برای ورود به عالم ابدی و بینهایت آخرت آماده میکنیم و بسته به میزان مطابقتی که با شرایط زیستی آخرت داریم، با شش نوع تولد سالم، سالم قوی، ضعیف، بیمار، ناقص و یا معلول مواجه میشویم، اما در این بین تنها در صورت داشتن تولدی سالم یا سالم قوی به شادی و آرامش میرسیم و از امکانات بینهایت آخرت برخوردار خواهیم شد؛ درواقع ما در تولد سالم تمام آنچه را که در عالم آخرت به آن نیاز داریم، با خود میآوریم و در تولد سالم قوی حتی با قدرت و توانی بیشتر پا به عالم جدید میگذاریم؛ درست مثل نوزادی که نهتنها از سلامت کامل جسمی برخوردار است، بلکه دارای زیبایی یا نبوغ خاصیست که او را از دیگران متمایز میکند.
اما در تولد ضعیف نمیتوانیم بلافاصله خود را با شرایط زیستی محیطی که به آن وارد خواهیم شد، مطابقت دهیم و نیاز به زمانی برای تقویت خود و ملحق شدن به افراد سالم داریم و در تولد بیمار هم بسته به تعداد، نوع و شدت بیماریمان باید رنج درمان و سختی آن را تحمل کنیم؛ تولد ناقص شرایطی به مراتب سختتر دارد، چون در این صورت در ما کمبود یا کمبودهایی نسبت به شرایط زیستی عالم آخرت وجود دارد که رنج، سختی و عذاب ناشی از آن باتوجه به ویژگی عالم آخرت همیشگی است؛ تولد معلول هم تولدیست که با خود چیزی اضافه به همراه داریم و سختی و رنج آن را باید برای ابد تحمل کنیم.
بهشت و جهنم ما کجاست؟
اغلب ما اینطور فکر میکنیم که بهشت و جهنم در دنیای بعدی منتظر ما هستند، تا ما به آنجا برویم. درحالیکه این فکر اشتباه است و ما یک بهشت و یک جهنم نداریم. در حقیقت ما فقط یک بهشت داریم، که اگر نتوانیم در دنیا خودمان را با شرایط زندگی در آن تطبیق بدهیم، همان بهشت برای ما تبدیل به جهنم خواهد شد، مانند نوزادی که در حیات رحمی خود برای خود دست و پا و چشم مناسب نساخته و نمیتواند از امکانات دنیا به خوبی استفاده کند.
تصور کنید برای شما آب گوارا و غذای خوشمزه بیاورند، اما شما دهان و سیستم بلع و گوارش برای خوردن و هضم آن نداشته باشید. یا تصور کنید عطر خوش یاس و نرگس در هوا بپیچد، اما شما حس بویایی برای لذت و درک آن نداشته باشید. جهنم به معنای نداشتن توانایی و قابلیت برای تطبیق دادن خودمان با نظام بهشت است. این عدم توانایی چطور ایجاد میشود؟ اگر در طول عمر دنیاییمان ابزار و لوازم کافی برای استفاده از نعمتهای بهشت را نساخته باشیم، به سختی و درد و جهنم میافتیم.
ابزار و لوازم و امکانات استفاده از بهشت را باید در رحم دنیا با سبک زندگی درست و اعتقادات و اصول درست به دست آورده باشیم؛ در غیر اینصورت باید سالها در ایستگاههای قیامتی صبر و تلاش کنیم، تا بتوانیم ذرهای از آن را جبران کنیم. درست مثل نوزاد بیماری که وقتی متولد میشود، با توجه به شدت، نوع و تعداد بیماریهایش باید رنج درمان را تحمل کند. البته معلولیت و بیماری بعضی نوزادها هم آنقدر عمیق است، که درمانپذیر نیست و باید تا پایان عمر با آن نقص و معلولیت زندگی کنند؛ درحالیکه اگر در تمدنی انسانی زیسته باشیم، خود را به بلندای ابدیت معنا کرده و برای زندگی جاویدان آماده کردهایم.
[1] ثمّ رددناهُ أسفل سافلین/ تین، آیه 5
[2] جبرانکننده، قدرتمند و با نفوذ
2 پاسخ
به نظرم عکس این مقاله، خیلی زیباست و به خوبی پیام مقاله را حتی به مخاطب خارجی هم القا می کند؛ حتما در صفحه انگلیسی هم از این تصویر بهره گیرید👌🏻💯
متاسفانه باید گفت دنیای مادی با جلوهای جذابی که دارد همه را مشغول به خود کرده. متاسفانه بیشتر انسانها در مرحله جمادی و حیوانی خود باقی میمانند و اصلا توجهی به بعد الهی و ظرفیتهای فوق عقلی خود ندارند.
امیدوارم اینگونه شناختها از انسان بیشتر در معرض دید همه انسانها قرار بگیرد تا از اهمیت خلقت خود باخبر شوند