1. خانه
  2. امام مهدی از تولد تا ظهور در تورق تاریخ
  3. تغییر مسیر اسلام با نادیده گرفتن جایگاه امام علی بعد از غدیر

تغییر مسیر اسلام با نادیده گرفتن جایگاه امام علی بعد از غدیر

سرانجام جانشینی پیامبر بعد از غدیر چه شد؟

شاید بتوان حکومت امیرالمومنین (علیه السلام) را پس از رحلت پیامبر، سخت ترین برهۀ تاریخی برای حکومت ائمه دانست؛ از این رو که نادیده گرفتن جایگاه امیرالمومنین (علیه السلام) بعد از غدیر، مسیر حرکت اسلام و رشد مسلمانان را یکباره تغییر داد. مردمی که یکبار طعم حکومت متخصص معصوم را در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)  چشیده بوده و موضوع ولایت امیرالمومنین (علیه السلام) را در غدیر درک کرده بودند، پس از مرگ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)  چنان گرفتار دسیسه ها و عشیره گرایی خود شدند که جز تعداد انگشت شماری، اهمیت حاکمیت معصوم را فراموش کرده و به اعتقادات و رویه های قبلی خود برگشتند. و پس از چهارده قرن هنوز شیعه تاوان از دست دادن فرصت بی نظیر حاکمیت متخصص معصوم و عدم شناخت جایگاه امامت و ولایت الهی بعد از غدیر را می پردازد.

این در شرایطی بود که فضائل امیرالمومنین چه در زمینۀ ایمانی و اخلاقی و چه در زمینۀ شجاعت و جنگاوری بر کسی پوشیده نبوده و بارها و در موارد متعدد توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)  و حتی جبرئیل امین بیان شده بود. در زمانی که کسی جرأت ابراز دین داری خود را نداشت، علی (علیه السلام) در ایمان آوردن به پیامبر خدا از باقی مردم سبقت گرفت. در سخت ترین بیعت ها چون «بیعت الشجره» که پیامبر از یارانش بر مرگ بیعت گرفت، پیشاپیش همه با رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)  بیعت کرد.[1] در شب هجرت به مدینه[2] جان خود را بر دست گرفته و در جای پیامبر خوابید؛ به هنگام هجرت وکالت پیامبر را در رد امانت ها و قرض ها و جمع آوری طلب های ایشان بر عهده داشت. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)  مسؤلیت آوردن عزیزترین افراد خاندانش به مدینه یعنی «فواطم» را به او سپرد. در جریان مباهله به عنوان جان پیامبر او را همراهی نمود.[3] از اهل بیت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که آیۀ تطهیر در شأن شان نازل شد.[4] هرگز در جنگ پشت به دشمن نکرد و به قدری در دفاع از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شمشیر زد که چندین بار فرشته ای در فضیلت او ندا داد: «لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی».[5][6] در زمانی که کار شدت می گرفت، همواره برای یاری پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)   پیش قدم بود، فتح خیبر می کرد و برای مشرکان آیۀ برائت می خواند. یعسوب الدین[7] و یعسوب المؤمنین[8] بود. اوج مهربانی و نهایت صلابت را در کنار هم داشت. حاکمیت مقتدرانۀ او چیزی از زندگی زاهدانه اش کم نمی کرد. در علم میراث دار پیامبران بود. ولی الله و سید الوصیین بود و از سوی خدا به او لقب امیر مؤمنان داده شده بود.[9]

این تنها گوشه ای اندک از فضائل بی شمار امیرالمومنین است و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)   به امر خدا در غدیر برای دوران پس از خود چنین وصیی را برای هدایت امت انتخاب کرده بودند تا نه تنها مسلمانان بلکه تمام بشریت را به مقام خلیفة الهی برساند، اما بعد از غدیر با رحلت ایشان اوضاع به گونۀ دیگری رقم خورد؛ علی (علیه السلام) به ناحق از جایگاه جانشینی رسول الله کنار گذاشته شدند و جامعۀ مسلمانان مسیر دیگری را در پیش گرفت. مسیری که نه تنها در زمان خود و برای مسلمانان، بلکه برای تمامی انسان ها خسارت ها و هزینه های بسیاری را به همراه داشت.

 

نوپایی اسلام و غلبۀ عشیره گرایی بعد از غدیر

قاعدتاً تثبیت یک عقیدۀ نوپا بیش از هرچیز دیگری به تمرین، تثبیت و گذشت زمان نیاز دارد و مسلمانان در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)  علی رغم بهره مندی از وجود باارزش ایشان تنها فرصت اندکی برای تثبیت عقاید و ارزش های ناب اسلامی داشتند. فرصت ۲۳ ساله ای که با سه سال دعوت پنهانی و محدود پیامبر، سه سال تحریم و زندگی در شعب ابی طالب، مهاجرت به حبشه، مهاجرت به مدینه و جنگ ها و غزوه های متعدد حد خورده بود.

اگرچه در زمان حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)  هر فرصتی هرچند کوچک زمینه ای برای پرده برداری از احکام و ارزش های الهی اسلام فراهم می کرد، اما عشیره گرایی و ارزش های قومی و قبیله ای چیزی بود که سال ها در جان مردم شبه جزیره ریشه دوانده بود و به محض رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)  دوباره سر از خاک بیرون آورد. مردمی که زمانی گرد رسول الله می چرخیدند، به فرمانش مهاجرت می کردند، برادران دینی خود را با جان و مالشان یاری می کردند و آمادۀ فدا کردن جان خود در رکاب او بودند، بعد از غدیر و رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)  به یکباره همه چیز را فراموش کرده و به ارزش های آبا و اجدادی و قبیله ای شان روی آوردند. انگار نه غدیری اتفاق افتاده و نه رسول الله جانشین و وصیی برای خود انتخاب کرده اند. امیرالمومنین را انکار کردند، حقش را نادیده گرفتند و با بی اعتنایی به علم، فضیلت و تخصص الهی او، از میان خود یکی را به خلافت و جانشینی رسول الله برگزیدند.

این تازه آغاز ماجرای دوری جامعه از متخصص معصوم بود؛ ماجرایی که هنوز ادامه دارد و ما به جای زندگی در کنار معصوم و تلاش برای رسیدن به هدف خلقت و شباهت به الله، طعم تلخ دوری از هدایت الهی را بارها چشیده و ظلم و زخم ناشی از حاکمیت غیرمتخصص را بارها تجربه کرده ایم.

 

لزوم حفظ حکومت اسلامی بعد از غدیر

تشکیل حکومت الهی هدفی بوده که از زمان اولین پیامبر دنبال شده و همواره و در زمان هریک از پیامبران و معصومین (علیهم السلام) در کنار برنامه های اعتقادی و تربیتی آن ها در رأس اهداف بوده است. قاعدتاً هر عقل سالمی می پذیرد که اجرای برنامۀ الهی برای رساندن مردم به هدف خلقت بدون فراهم سازی بستر مناسب ممکن نیست و بدون وجود حکومت الهی که ساختاری متناسب با احکام و آموزه های دین داشته باشد، اجرای دستورات دین ناقص یا غیرممکن بوده و طبیعتاً ما را به هدفی که باید، نمی رساند.

امیرالمومنین بعد از غدیر و رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)  با حکومتی اسلامی رو به رو شدند که رسول الله ۲۳ سال برای تشکیل آن زحمت کشیده و انواع سختی ها، تحریم ها، شکنجه ها و توهین ها را به جان خریده اند و سرمایه های مالی و عزیزترین یاران و همراهان خود را در راه ایجاد آن از دست داده اند، اما علی (علیه السلام) هم زمان در کنار این حکومت، جامعه ای را در مقابل خود دارند که جز تعداد معدودی از افرادش، اکثریت مردم علی رغم درک دوران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)  و چشیدن شیرینی حاکمیت متخصص معصوم، بعد از غدیر فرموده های رسول الله را به دست فراموشی سپرده و نسبت به حاکمیت الهی رغبتی نشان نمی دهند؛ در چنین شرایطی حفظ بقای اسلام و تلاش برای نگهداری حکومت اسلامی برای امیرالمومنین (علیه السلام) از هر اولویت دیگری بالاتر بود.

قطعاً برای معصومی که از ضرورت وجود متخصص الهی برای هدایت مردم و رساندن آن ها به جایگاه حقیقی شان آگاه است، دیدن مردمی که ارزش های غیرالهی، عشیره گرایی و رسیدن به کمالات جمادی، گیاهی و حیوانی شان را بر حکومت امام و سعادت دنیا و آخرت ترجیح می دهند، از همه سخت تر است، اما امیرالمومنین (علیه السلام) برای حفظ اسلام و جامعۀ نوپای اسلامی بعد از غدیر و رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)  چاره ای جز صبر و سکوتی طولانی در مقابل انحراف مردم و این ظلم آشکار نداشتند. صبری که 25 سال به درازا کشید و به فرمودۀ امام در خطبۀ شقشقیه[10]، پیران را فرسوده، جوانان را پیر و مردان باایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه داشته و برای امام مانند خاری در چشم و استخوانی در گلو بود؛ البته صبر امیرالمومنین (علیه السلام) به معنای کناره گیری ایشان از صحنه های اجتماعی، سیاسی یا مشورت های نظامی نبود. امام پس از احساس ضرورت در دادن مشورت، همواره در این مدت مانند یک وزیر در کنار مسئولین حکومت بوده و برای دفع خطرها از اسلام و جامعۀ مسلمانان چه در زمینۀ علمی و چه در زمینۀ سیاسی تا حد توان کمک می کردند. یعنی نادیده گرفتن حق امام بعد از غدیر و ظلمی که بر حضرت زهرا (سلام الله علیها) شده و منجر به شهادت ایشان شد، علی رغم ایجاد ناراحتی شدید برای امام مانع از یاری اسلام و در اولویت قرار دادن اهداف آن توسط امیرالمومنین (علیه السلام)  نشد.

اهمیت روی آوردن مردم به متخصص معصوم با اختیار خود

مردمی که بعد از غدیر و پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)  از گرد وصی او پراکنده شده، امیرالمومنین (علیه السلام)  را تنها گذاشته و براساس معیارهای عشیره ای خود دست به انتخاب زدند، نه تنها از انتخاب خودسرانۀ خود خیری ندیدند، بلکه با درگیر شدن با تمایلات نفسانی و خواسته های ابعاد پایینی وجودشان کم کم مسیر حرکت به سوی هدف خلقت را فراموش کرده و در بهترین حالت تنها ظاهری از اسلام را حفظ کرده بودند؛ درحقیقت فاصله گرفتن از امیرالمومنین (علیه السلام)، فاصله گرفتن از صراط بود. صراط مستقیمی که بنا بود آن ها را تا خود الله و اسماء و صفات او بالا ببرد.

تاوان این پیمان شکنی تحمل 25 سال حکومت جور و تن دادن به حاکمیت غیرمعصوم بود که البته منجر به ایجاد انحرافات عمیق و مشکلات اساسی در جامعۀ مسلمین شد. مشکلاتی که نه تنها در همان برهۀ زمانی مسلمین را از شاخصه های حقیقی سعادت و مبانی عمیق اسلام دور کرد؛ بلکه بعدها امیرالمومنین (علیه السلام) را متحمل هزینه های مالی و جانی برای مقابله با گروه های فاسد ایجاد شده چون ناکثین، مارقین و قاسطین و همین طور بدعت ها و انحرافات ایجاد شده در جامعه نمود.

این سنت خداست که سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد، مگر اینکه خود بخواهند[11] و گاهی زمان لازم برای رسیدن به بلوغ خواستن حاکمیت متخصص معصوم و دانستن جایگاه منحصر به فرد و نقش کلیدی او در رساندن ما به هدف خلقت، دهه ها و حتی سده ها طول می کشد.

مردمی که در زمان خلیفۀ دوم علی رغم تأکید قرآن بر برابری انسان ها شاهد تبعیض نژادی و برتری عرب بر عجم، عرب قحطان بر عرب عدنان، قریش بر غیرقریش و… در تقسیم بیت المال بوده؛[12] عدم مشورت با صحابۀ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در امور مهم و استفاده از افراد ناشایستی همچون یزید بن ابوسفیان[13]، معاویه[14]، سعید بن العاص[15] و… را در منصب ها می دیدند؛[16] شاهد منع نقل احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)  و سوزاندن آن ها به بهانۀ اختلاط احادیث با قرآن[17] و همین طور ایجاد بدعت هایی در دین بودند، تا حدی متوجه اشتباه خود در ترجیح حاکمیت غیرالهی بر حاکمیت الهی شدند.

این نارضایتی عمومی در زمان عثمان، خلیفۀ سوم شدت گرفت. قرار دادن حاکمان و فرمانداران بی کفایت اموی بر مسؤلیت ها تنها به دلیل خویشاوندی با خلیفه[18]، بخشش های فراوان به خاندان بنی امیه[19]، غارت بیت المال[20]، برخوردهای نامناسب با یاران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)  و به کارگیری افراد طرد شده توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)  در امور حکومتی[21]و… باعث خشم مردم علیه عثمان شد و در نتیجه عده ای از مردم مصر، کوفه، بصره و مدینه بر او شورش کرده[22] و پس از چهل روز محاصره[23] او را به قتل رساندند.

مردم خسته از تبعیض و نابسمانی، 25 سال بعد از غدیر رو به امیرالمومنین (علیه السلام) آورده و با اصرار او را در سال 35 قمری نه به عنوان متخصص معصومی که توان رساندنشان به مقام خلیفة الهی را دارد، بلکه به عنوان خلیفۀ چهارم خود برگزیدند و در این سال ها جز عدۀ معدودی از صحابۀ نزدیک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)  چون سلمان و ابوذر و مقداد و عمار، منزلت و جایگاه امیرالمومنین را به عنوان وصی به حق پیامبر نشناختند و از وجودش بهره نبردند.

 

پاکسازی حکومت از اقدامات ائمه جور 25 سال بعد از غدیر

اقدامات عثمان که زمینۀ قتلش را نیز فراهم کرده بود، زمینه ساز جنگ های دوران خلافت امیرالمومنین (علیه السلام) هم شد، اما خلافت امیرالمومنین سال ها بعد از غدیر بر جامعۀ نا به سامان و به ظاهر اسلامی مسلمانان فرصتی بود که حکومت اسلامی از نو پایه ریزی شده و برای همیشه از بدعت ها و انحراف ها پاک شود؛ اگرچه فضائل امیرالمومنین (علیه السلام) بیشمارند، اما آنچه معمولاً در میان ویژگی های امام علی (علیه السلام) بیش از همه خودنمایی می کند، عدالت اوست. علی (علیه السلام) کسی ست که با ظالم مبارزه می کند، هر کسی که باشد و حق مظلوم را می گیرد در هرجایی که باشد.

از همین رو امام پس از اصرار طیف ها و گروه های بیشماری از مردم برای انتخاب حکومت خطبه ای خوانده و با مردم اتمام حجت کردند. ایشان در این خطبه[24] فرمودند:«سوگند به خدا اگر بخشيدۀ عثمان را بيابم به مالك آن باز گردانم اگر چه از آن زن های شوهر داده و كنيزان خريده شده باشد؛…» به این ترتیب در زمان خلافت جانشین پیامبر اموال بیت المال طبق رویۀ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)  به طور مساوی و بدون در نظر گرفتن سوابق، نوع قبیله و حتی عرب و غیرعرب بودن افراد، در میان آن ها تقسیم شد؛ در حالی که در زمان خلافت خلیفۀ دوم ثبت نام افراد در دیوان براساس نسب قبیله ای و سابقۀ آنان در زمان اسلام و شرکت در جنگ های صدر اسلام صورت می گرفت.

اگرچه امام علی (علیه السلام) در رابطه با مسائل مرتبط با خود نهایت گذشت و انعطاف را از خود نشان می دادند، اما هرگز در اجرای حدود و احکام الهی کوتاهی نمی کردند، هرچند که این کار به قیمت خارج شدن افراد از سپاه حضرت یا گرویدنشان به سپاه دشمن تمام میشد؛ ماجرای حساب کشی حضرت از عبدالله بن عباس و اجرای حد تازیانه بر حسان بن ثابت شاعر به دلیل تخلف او در ماه مبارک رمضان، تنها گوشه ای از این موارد است؛ درواقع حضرت با رسیدن به حکومت تمام تلاش خود را برای پیاده کردن ارزش ها و پایه های اعتقادی و عملی حکومت رسول خدا در جامعه به کار گرفتند و اگرچه به خاطر حفظ وحدت مسلمانان و حکومت اسلامی 25 سال بعد از غدیر صبر کرده و واکنش شدیدی نشان ندادند، اما در دوران حکومت خود تمام همتشان را برای ایجاد عدالت اجتماعی، زنده کردن اصول حکومت رسول الله و دوباره بنا كردن بنای اسلامی مستحكمی كه پیامبر به یادگار گذاشته بودند، به کار بستند و البته هزینۀ این کار را نیز پرداختند که وقوع سه جنگ در دوران حکومت پنج سالۀ ایشان بود.[25]

 

جنگ با ناکثین، قاسطین و مارقین

امام علی  (علیه السلام) در سال 36 ه. ق. یعنی حدوداً یک سال پس از رسیدن به خلافت، مجبور به جنگ با ناکثین یا پیمان شکنان شدند. جنگ جمل به سردمداری طلحه و زبیر که از حکومت بصره و کوفه در خلافت امیرالمومنین مأیوس شده و با تشویق معاویه طمع زمامداری بر بصره و کوفه را پیدا کرده بودند و هم پیمانی عایشه که به بهانۀ خون خواهی قتل عثمان با آن ها همراه شده بود، اتفاق افتاد. این جنگ منجر به از دست رفتن افراد زیادی از دو سپاه گشته و با پیروزی سپاه امیرالمومنین جانشین پیامبر به پایان رسید.

پس از آن علی (علیه السلام) مرکز خلافت خود را در کوفه قرار دادند. در سال 37 ه.ق. جنگی میان حضرت با معاویه فرزند ابوسفیان و حاکم شام که به بهانۀ خون خواهی عثمان از بیعت با امیرالمومنین (علیه السلام) سر باز می زد، درگرفت. جنگ صفین درست در زمانی که پیروزی سپاه امام نزدیک بود با توطئۀ قرآن بر سر نیزه کردن دشمن و عدم پیروی عده ای از سپاه امام از فرمان ایشان مبنی بر جنگ با سپاه معاویه، به حکمیت کشیده شد و با بهانه تراشی افرادی از سپاه امیرالمومنین (علیه السلام) در انتخاب حَکَم و ساده لوحی ابوموسی اشعری در جریان حکمیت پایان یافت.[26] به این ترتیب معاویه از شکست فرار کرده و سپاه امیرالمومنین (علیه السلام) علی رغم شایستگی بر پیروزی، به آن دست نیافتند.

پس از جنگ صفین، عده ای که با حکمیت موافق نبودند، بنای ناسازگاری گذاشته و با کفر دانستن حکمیت و توبه از آن، خواستار ادامۀ جنگ با معاویه و نقض حکمیت شدند. امام (علیه السلام) که از ابتدا با حکمیت موافق نبودند، نقض حکمیت را نپذیرفته و فرمودند:«ما چیزی را پذیرفته ایم که نمی توانیم آن را نقض کنیم».[27] علاوه بر این امام شرط کرده بودند که اگر آن ها به کتاب خدا حکم کرده باشند، امام به حکمشان پایبند باشند؛ زیرا ایشان حکمیت قرآن را پذیرفته بودند، نه حکمیت مردم را. به این ترتیب این گروه از سپاه امام جدا شده و به  محلی به نام نهروان رفتند. خوارج در نهروان جنایات بسیاری کرده و افراد زیادی را به قتل رساندند. با رسیدن خبر این جنایات به امام (علیه السلام) ایشان لشکر خود را از اردوی جنگ با معاویه به سمت نهروان هدایت کردند[28] و پس از مؤثر واقع نشدن گفتگوهایی که در مراحل مختلف با خوارج یا مارقین صورت گرفت، خوارج جنگ را آغاز کرده[29] و در آن شکست سختی از سپاه امام خوردند.

 

 

عدم همراهی مسلمانان با برنامه های متخصص معصوم

اگرچه مردم در زمان حکومت امام علی (علیه السلام) عدالت و قضاوتی را تجربه کردند که در زمان هیچ یک از خلفای پیشین تجربه نکرده بودند، اما راحت طلبی و عدم فرمان پذیری اکثریت مسلمانان مانع از پیشبرد اهداف امام علی (علیه السلام) شد. تا جائی که امام بارها و در موقعیت های متفاوت از عملکرد مردم ابراز بیزاری کردند. جامعۀ اسلامی مسلمانان در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)  تا ده سال به شهر کوچک مدینه که جمعیتی بیش از چند هزار نفر نداشت محدود می شد که بعدها با فتح مکه، شهرهای مکه و طائف نیز به این محدوده اضافه شد. در طول این سال ها مسلمانان به دلیل فشارها و تحریم های موجود، همواره با فقر و کمبود امکانات دست و پنجه نرم می کردند. پیامبر اصول و مبانی اسلام را در این جامعه و با این شرایط بنا کرده بودند.

در زمان حکومت امیرالمومنین (علیه السلام) اوضاع جهان اسلام به کلی تغییر کرده بود.[30] حدود 25 سال از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)  می گذشت. وسعت و گسترۀ حکومت اسلام صدها برابر شده و از آسیای میانه تا مصر در شمال آفریقا را در برمی گرفت. امپراتوری ایران و بخش وسیعی از امپراتوری روم در اختیار حکومت اسلامی قرار گرفته بود و این به معنی ازدیاد ثروت و امکانات و رفاه برای مسلمانان بود و تنها یک رهبر الهی مانند امیرالمومنین (علیه السلام) می توانست عدالت را در چنین شرایطی برقرار کرده، به اجرای اصول درخشان صدر اسلام در جامعه بپردازد[31] و سعادت دنیا و آخرت مسلمانان را در کنار هم تضمین کند.

اما رسیدن به این حد از ثروت و رفاه برای مسلمانان پیامدهای دیگری نیز داشت. عده ای از مردم که زمانی دوشادوش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)  در جنگ ها شرکت کرده و عاشقانه توحید، عدل، مساوات و دیگر مبانی اسلام را با رسول خدا تمرین می کردند، پس از این وقفۀ طولانی بعد از غدیر و قرار گرفتن در معرض مظاهر دنیا، کم کم دچار دنیازدگی شده و مبانی انسان ساز اسلام را به فراموشی سپرده بودند. رفاه بیش از حد چنان قلبشان را از تمایلات نفسانی و کمالات غیرانسانی پر کرده بود، که دیگر گوشی برای شنیدن فرمان ها و خواسته های متخصص معصوم نداشتند. حیات محدود دنیا را به حیات ابدی آخرت فروخته بودند و حتی سهمگین ترین کلام های امام هم از خواب غفلت بیدارشان نمی کرد.

افق دید امام نه فقط مردم زمان خود بلکه انسان هایی را دربرمی گرفت که قرار بود تا قیامت از نعمت هدایت الهی بهره مند شده و شباهت با الله را در یک جامعۀ حقیقی اسلامی در کنار ولی و الگوی خود تمرین کنند، اما افسوس که قلب های دنیازده و چشمان فریفتۀ مردم رمق یاری امام را از پایشان گرفته بود و به این ترتیب جز عدۀ کمی او را در رسیدن به اهدافش یاری نکردند.

 

 

اعلام بیزاری امام از عمل مردم تحت حکومت خود، تنهایی و شهادت امام

امام (علیه السلام) در دوران پنج سالۀ حکومت خود در موارد بسیاری به نکوهش سستی و ناکارآمدی یاران خود پرداختند؛ از جملۀ این موارد، خطبۀ 34 نهج البلاغه است که اصحاب خود را به جنگ با مردم شام امر می کنند، اما جز تعداد کمی از آن ها امام را یاری نکرده و ایشان در بخشی از خطبۀ خود خطاب به آن ها می فرمایند: «…هيچ وقت شما براى من نه امين و درستكار هستيد و نه سپاهى مى باشيد كه (براى دفع دشمن) ميل به شما داشته باشند و نه ياران توانائى كه نيازمند به شما گردند، نيستيد شما مگر مانند شترهايى كه ساربان هايشان ناپيدا هستند، چون از طرفى گرد آيند از طرف ديگر پراكنده شوند…» همچنین هنگامی که نعمان بن بشير به امر معاويه با دو هزار نفر براى ترساندن مردم عراق از شام حركت كرد، حضرت در بخشی از خطبۀ خود برمی خیزند و با حالت غمگین می فرمایند: «…به كسانى گرفتار شده‏ام كه چون ايشان را امر مى‏نمايم پيروى نمى‏كنند و آن ها را مى‏خوانم جواب نمى‏دهند، اى بى پدرها براى نصرت و يارى پروردگار خود منتظر چه هستيد، آيا نيست دينى كه شما را گرد آورد و آيا نيست حميّت و غيرتى كه شما را تكان بدهد، در ميان شما ايستاده فريادكنان يارى و همراهى مى‏طلبم، سخن مرا گوش نمى‏دهيد و فرمانم را پيروى نمى‏كنيد تا اينكه (بر اثر نافرمانى و مخالفت با من) پيش آمدهاى بد هويدا گردد…»[32] و همین طور در خطبۀ دیگری در نارضایتی از عملکرد یارانشان می فرمایند:«…امير شما خدا را اطاعت و پيروى مي كند و شما دستور او را رفتار نمى‏كنيد و رئيس اهل شام (معاويه) معصيت و نافرمانى خدا می كند و آنان مطيع او هستند، سوگند به خدا دوست دارم كه معاويه در بارۀ شما با من داد و ستد كند،… ده نفر از شما را از من بگيرد و يك نفر از لشگريانش را بدهد…»[33]

به این ترتیب امیرالمومنین (علیه السلام) در دوران پنج سالۀ حکومتشان علی رغم دسیسه ها و سستی ها جامعه را تا حد امکان به اصول، باورها و ارزش های الهی و سنت رسول الله نزدیک کرده و از انحرافات و بدعت ها پاک نمودند، اما کارشکنی ها و توطئه های دشمن و سستی  و غفلت زدگی یارانشان مانع از رسیدن حضرت به دولت کریمه و مدینۀ فاضله ای شد که رسول الله بعد از غدیر برای جامعۀ اسلامی در نظر داشتند. این تنهایی و غربت امام علی (علیه السلام) در بیست و یکم ماه مبارک سال 40 قمری با شهادت ایشان به دست شقی ترین افراد عالم یعنی ابن ملجم مرادی[34] به اوج خود رسید و به این ترتیب جامعۀ مسلمانان برای قرن ها از داشتن یک حکومت اسلامی و دولت کریمه با حاکمیت متخصص معصوم که زمینه را برای حرکت به سمت الله و شباهت با او هموار کند، محروم گشت.

[1] بیانات آیت‌الله خامنه‌ای در سال 1386

[2] لیلةالمبیت

[3] آیۀ 61 سورۀ ال عمران

[4] آیۀ 33 سورل احزاب

[5] شمشیری مگر ذوالفقار و جوانمردی مگر علی وجود ندارد

[6] امینی، الغدیر، ۱۴۱۶ق، ج۲، ص۱۰۴

[7] امینی، الغدیر، ۱۳۹۷ق، ج۲، ص۳۱۳

[8] ابن شهر آشوب، مناقب، ۱۳۷۶ق، ج۲، ص۱۴۷

[9] کافی، ج 1، ص 412

[10] خطبۀ 3 نهج‌البلاغه

[11] سورۀ رعد، آیۀ 11

[12] تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۰۶

[13] ابوخالد یزید بن ابی‌سفیان اموی قرشی، برادر معاویة بن ابوسفیان بود که روز فتح مکه اسلام آورد و در جنگ حُنین شرکت کرد. عمر بن خطاب او را والی فلسطین و دمشق نمود

[14] پسر ابوسفیان که در فتح مکه اسلام آورد و از طُلَقاء (آزادشدگان) بود

[15] از خویشاوندان عثمان که او را به فرمانداری کوفه منصوب کرده بود

[16] شرح نهج‌البلاغه، ج ۹، ص ۲۹

[17] از پیدایش اسلام تا ایران اسلام، ص ۱۸۷

[18] خلافت عثمان بن عفان، ص 105

[19] البدایة و النهایة، ج 7، ص 171

[20] نهج‌البلاغه، خطبه 3

[21] خلافت عثمان بن عفان، ص 106-105

[22] اسدالغابة، ج 3، ص 490

[23] الکامل، ج 3، ص 172

[24] خطبۀ 15 نهج‌البلاغه

[25] بیانات آیت‌الله خامنه‌ای در مورد عدالت امیرالمومنین علیه‌السلام

[26] وقعۀ صفین، ص 545

[27] انساب الاشراف، ج 2، ص 359

[28] تاریخ طبری، جلد 5، صفحه 92-80

[29] اخبار الطوال، ص 210

[30] بیانات آیت‌الله خامنه‌ای در مورد عدالت امیرالمومنین علیه‌السلام

[31] همان

[32] خطبۀ 39 نهج‌البلاغه

[33] خطبۀ 96 نج‌البلاغه

[34] فردی از گروه خوارج

اشتراک گذاری در

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *